بیمنطق و گاهی مبتذل
- شناسه خبر: 6583
- تاریخ و زمان ارسال: ساعت
هنرمندنیوز: قانون مورفی در مقایسه با ورود آقایان ممنوع یک فیلم ضعیف و نسبت به فیلم نگار شلخته و بی منطق است، رامبد جوان سعی داشته قانون مورفی را همانند اسپاگتی در هشت دقیقه بسازد یعنی فیلمی فانتزی با رگههای کمدی اما حاصل کار تبدیل به یک اثر بی منطق وشلخته شده است از هر طرف که به این اثر نگاه کنیم به هیچ نتیجهای نخواهیم رسید، اولین نکته در قانون مورفی در فیلمنامه خلاصه میشود فیلمنامهای که با حفرههای بسیاری سروکار دارد و احساس میشود این فیلم با طرح اولیه ساخته شده، جوان قبل از ساخت این فیلم فقط میدانسته که قرار است که یک فیلم فانتزی به سبک و سیاق خودش بسازد اما نتیجهی آن چیز دیگری شده است، در وهلهی نخست ژانر فیلم میان کمدی اکشن، فانتزی، پلیسی در تعلیق است و جوان تلاش کرده این سه ژانر را در فیلمش گسترش بدهد اما تمامی این مسائل در حد یک ایده مانده و جوان نتوانسته فیلمش را با یک قالب منسجم جلو ببرد، به طوری که انگار قانون مورفی تکه تکه شده و در تدوین به همدیگر وصل شده است، هیچ منطقی در محتوا دیده نمیشود و فیلمساز تلاش داشته فقط موقعیتهای کوچک فانتزی ایجاد کند، اما موقعیتها نتوانسته اند تبدیل به یک خط روایی منسجم شوند یا لااقل بتوانند مخاطب را وارد فضای خاص فانتزی کند، در قانون مورفی کاراکترها و سوژهها تلف شده اند، قصد فیلمساز در سکانس اول در تعقیب و گریز طولانی معرفی فرخ به مخاطب بوده! که کاملا الکن میماند زیرا که این سکانس به یک ویدئو کلیپ شباهت پیدا کرده نماهای هلی شات یا برخورد گلوله با لاستیک وانت هندوانه نه تنها فانتزی نیست بلکه هیچ ربطی به کمدی ندارد و اساسا معلوم نیست که آن دلقک کیست و این دو پلیس چرا او را دنبال میکنند، در ادامه این تعقیب و پایان آن سکانس، دلقک چه میشود؟ آیا دلقک بودن مظنون یا ماشین عجیب غریبش میتواند به فانتزی شدن فیلم کمک کند؟ نتیجهی آن سکانس طولانی بی منطق فقط دلیلی ست بر دست وپا چلفتی بودن فرخ! که این را میشد خیلی راحت و منطقی تر نشان داد، سکانس بعد از بیمارستان فرخ به خانه میرود چرا؟ در خانه چه چیزِ مهمی وجود دارد مشکل پول برادر یا جهیزیه خواهر فرخ چه ربطی به کل فیلم دارد یا چرا باید زن سابق فرخ او را برای مهریه تهدید کند؟ اگر فرخ مجرد بود برای فیلم چه اتفاقی رخ میداد؟ این مسائل نشان میدهد که فیلمنامه به شدت ضعف محتوایی دارد و انگار سه نویسندهی این فیلم نتوانسته اند منطق دراماتیکی را برای قانون مورفی در نظر بگیرند، حتی رفتن فرخ به شمال و کمک او به بهمن هم نمیتواند به روند فیلم کمک کند اگر چه سکانس اول برای معرفی فرخ تدارک دیده شده بود اما فیلمساز میتوانست چند گاف فرخ را در مامورتهای مختلف نشان بدهد، جوان میتوانست به جای جلوههای کامپیوتری در جاده و تغییر فضاها چند فلاش بک از مامورتهای فرخ و بهمن را نشان بدهد اینگونه این دو شخصیت کاملا برای مخاطب ملموس بودند اما در شرایط کنونی بهمن برای ما یک تیپ عصبی و روان پریش (کاریکاتوری) است که باور نمیشود و تمامی کارها و عکس العمل بهمن به نتیجهای نمیرسد و او نمیتواند یک شخصیت مستقل باشد، اساسا کمدی به تنهایی نمیتواند به فانتزی برسد، در قانون مورفی کمدی وجود ندارد یک طنز تیپکال و دیالوگ محور ست که آن هم صرفا به همت خودِ بازیگر درآمده است، رامبدجوان فقط سعی داشته صحنههای شیک و البته فانتزی خلق کند، اما به منطق داستان فکری نکرده اینکه به راحتی آدرس آن پسر لباس قرمز بدست میآید در کمدی شاید عجیب نباشد اما کمدی این فیلم در کجای آن نهفته است؟ رد و بدل کردن چند دیالوگ که بیشتر به شوخی شبیه است تا کمدی آیا میتواند مخاطب را بخنداند؟ سکانس رقص فرخ با آن پیرمرد (سیروس گرجستانی) چه ربط محتوایی با کلیت دارد؟ تنها توانسته به جوان و فیلمنامهی لاغرش کمک کند که چند دقیقه وقت فیلم با حرکات موزون پر شود سکانس تعقیب بهمن و فرخ به دنبال آن دختر هشت دقیقه وقت فیلم را تلف میکند و اساسا نماهای هلی شات بی کارکرد و بی منطق است، در ادامهی آن فرار دختر نتیجهای ندارد و اساسا دختر اگر فرار نمیکرد اتفاق خاصی هم رخ نمیداد، در دو سکانس جلوتر ورود فرخ و بهمن به باغ پرتغال هم بی نتیجه میماند، در آن باغ که قبل تر پسر جوان از خطرناک بودن آن میگوید چیزی مشاهده نمیشود و اینکه بهمن به زیر زمین آن ویلا میرود و چیزی پیدا نمیکند هم باز منطق روایی ندارد فقط فرخ در این سکانس کیک مخدر میخورد که این اتفاق مرسوم و منسوخ شدهای است که یکی از پارتنرها مثلا مواد مخدر استعمال کند و وارد دنیای توهم میشود که اساسا در این فیلم جواب نداده و تبدیل به موقعیتهای مبتذل و لوس شده چون فیلمساز هر زمانی که خواسته فرخ را در حالت توهمی قرار داده و آن هم به شکل فانتزی خیلی بد!! قطعا جوان در مقطعهای مختلفی از فیلم کم آورده مثلا به یاد بیاورید سکانس کنار جاده را که فرخ از همه چیز نا امید است دیالوگهای جدی میگوید که شخصیتش را بیشتر معرفی کند اما به شدت لحن گفتاری و گریهاش بد است و همینطور بهمن که جا داشت در این سکانس فلاش بکی از گذشتهی او میدیدیم که بر اثر چه اتفاقی از کار سابقش برکنار شده اما جوان ترجیح داده فیلمش در سطح ادامه داشته باشد آخر همان سکانس با فرمی مبتذل گره میخورد و سروکلهی دختر پیدا میشود تا فیلم بتواند به پایان نزدیک شود! دختری که ظاهر هفت خطی دارد حاضر میشود با بهمن و فرخ همدستی کند! خب چرا این دختر باید ظاهری هفت خط داشته باشد و فنهای رزمی بلد باشد؟ اگر دختر ظاهری آراسته و آرام داشت پذیرفتنی بود که میخواهد برادرش را از دست آدمهای خلافکار نجات بدهد، اما در شرایط کنونی همدستی خواهر الکن میماند، حالا شما را به یاد نکتهای میاندازم در تمامی این سکانسها زن سابق فرخ، برادرش که میخواست خودکشی کند، تیر زدن فرخ به مهناز افشار چه کارکردی برای فیلم داشته؟ هیچ.
سکانس وارد شدن بهمن و فرخ به ویلای منوچهر نکتهای جز اینکه چرا بچه دزدیده شده ندارد و اساسا آن سکانس با ردوبدل شدن دیالوگهای سطحی تمام میشود و اینکه چطور فرخ و بهمن از آن ویلا خارج میشوند و چگونه میتوانند منوچهر را گول بزنند مجهول میماند، در سکانس تیراندازی هم چیزی نداریم جز جیغ کشیدن دختر که به شدت لوس است، رامبد جوان باز هم در این سکانس سوژه کم میآورد و تصمیم میگیرد از توهم فرخ استفاده کند و آواز و رقص به فیلم اضافه کند که به شدت مبتذل به نظر میرسد، اینکه چگونه منوچهر به همراه دختر از آن مکان خارج میشود اینکه چرا فرخ به جای برادرِ دختر پشت کامیون مخفی میشود درهالهای از ابهام میماند، جوان تنها قصد داشته بهمن را به دخترش و فرخ را به آن دختر لباس قرمز برساند و اگر نه فیلم قانون مورفی تحت هیچ شرایطی منطق یک فیلم کمدی یا فانتزی را ندارد و جوان کوشیده اثری بی منطق و البته شیک بسازد، نداشتن یک اسکلت محکم در فیلمنامه خط روایی را خدشه دار کرده است و دو کاراکتر در فیلم داریم که یک تنه میخواهند فیلم را جلو ببرند اما بهمن و فرخ در قالب یک تیپ فانتزی پرداخت نشده باقی میمانند که البته اگر جوان از شیطنتهای ذهنیاش دور میشد میتوانست این پراکندگی روایی را به هدف مشخصی برساند اما همهی ما به ذهنیات فانتزی رامبدجوان اشراف کامل داریم اما او نتوانسته در قانون مورفی به شکل منطقی ذهنش را کنترل کند، به طور مثال در فیلم ورود آقایان ممنوع با کارگردانی طرف بودیم که میدانست در قالب ژانر قرار است چه فیلمی بسازد، جوان به درستی قصه و داستان پردازی و کارگردانی را میشناسد اما او در قانون مورفی راه را اشتباه رفته فیلمسازی که نگار را ساخته بعید است در کارگردانی ضعف داشته باشد اما میشود با ارفاق قانون مورفی را برای رامبد جوان یک حدیث نفس تلقی کرد، فیلمسازی که به دنیای خیالیاش بیشتر توجه دارد، اما این دنیای خیالی در قانون مورفی تبدیل به دنیای فانتزی نشده و بیشتر به نظر میرسد جوان در ساخت این فیلم نتواسته به ادراک ذهنیاش نظم بدهد، اما معتقدم اگر فیلمنامه را خودش به تنهایی مینوشت نتیجه کار متفاوت تر از فیلم کنونی میشد. قانون مورفی از نظر فرمیک از تمامی فیلمهای جوان عقب تر است، نگار از لحاظ فرم توانسته بود فیلم مهمی باشد اما در اینجا فرم در سطح مانده است که به نظر میرسد به دلیل محتوای نارس آن باشد، اگر چه گفته شد سکانس اول ربط محتوایی به این فیلم ندارد اما فیلمبرداری و کاتهای آن را نمیشود نادیده گرفت.
امیر جدیدی در فیلم عرق سرد بیشتر از نقشهای دیگرش درخشید، او بازیگر مستعدی ست ولی فعلا در حال محک زدن است اما در عرق سرد بهتر از هر فیلمش بود اما در قانون مورفی به شدت اغراق در بازیاش دیده میشود حتی کج کردن لبش یا نحوهی دیالوگ گفتنش این بازیگر را به کمدی نزدیک نکرده است، با اینکه نمیشود تلاشش را نادیده گرفت اما تلاش او به دلیل تعریف اشتباه از شخصیت فرخ الکن مانده است، امیرجعفری در این فیلم هیچ فرقی با فیلمهای گذشتهاش ندارد، تیکه میاندازد، پرخاشگر است این اِلمانهای شخصیتی جعفری در فیلمها و سریالهای کمدی او دیده شده است که به شدت خودش را تکرار میکند و اصلا ربطی به محتوا یا مضمون ندارد جعفری همیشه در کمدیها همین گونه عمل میکند. قانون مورفی صرفا میتواند یک اثر سرگرم کننده برای مخاطب باشد اما قطعا برای رامبد جوان گام رو به جلویی محسوب نمیشود، معتقدم جوان در ساخت فیلمهایی مثل نگار بسیار مستعدتر است و نگار همچنان مهمترین اثر سینمایی وی به حساب میآید.
- افشین علیار