نیمه تمام
- شناسه خبر: 4169
- تاریخ و زمان ارسال: ساعت
هنرمندنیوز: قصه زمانی که تبدیل به فیلمنامه میشود و فیلمساز میخواهد آن را به تصویر تبدیل کند باید مختصاتِ ساختاری درام را رعایت کند و فیلمنامه نویس نباید تنها به جذابیت مضمون یا موقعیت پردازی لحظهای اکتفا کند فیلم باید با رعایت اصول ملودراماتیک شکل بگیرد و نمیشود با شلوغ کردن فضا و ازدیاد لوکیشن فیلمنامه را گسترش داد، از سوی دیگر زمانی که فیلمنامه متریال مناسبی برای تصویر شدن نداشته باشد فیلمساز نمیتواند پرداخت مناسبی در کارگردانی ایجاد کند.
مشکل اساسی که در دومین فیلم محسن قرایی دیده میشود ضعف در فیلمنامه است، قبل از دیدن سدمعبر اولین عاملی که تماشاگر را برای دیدن این فیلم ترغیب میکند نام سعید روستایی ست که فیلمنامه ی این فیلم را نوشته سدمعبرهم با اِلمانهای ابدویک روز نوشته شده فضایی شلوغ، دعواهای خانوادگی و گره افکنیهای رئالیستی که باعث شده فضاها و موقعیتها در سد معبرملموس به نظر برسد اما ملموس بودن و رسیدن به فضای رئالیستی نمیتواند تکمیل کننده ی یک فیلم باشد، سدمعبر فیلم شلوغی ست و این شگرد نوشتن روستایی در فیلمنامه است اما در این شلوغیها حفرههایی دیده میشود که باعث شده سدمعبر در کلیات وصله خورده به نظر برسد و انگار تمرکزی در ایجاد موقعیتها صورت نگرفته و فیلمساز هم سعی نکرده فضای ملتهب فیلم را به سمت و سوی مناسبی ببرد به همین دلیل دومین فیلم محسن قرایی در حالت ساکنی قرار دارد، ملتهب بودن فضا به دلیل گستردگی لوکیشن و اتفاقاتی ست که در سطح مانده است اساسا با فیلمی مواجه هستیم که در اوج ساکن بودن خط داستانیاش میخواهد با مصالحهای اضافی قصه تعریف کند اما نمیتواند، روستایی از شلوغ بودن فضاهای داستانیاش برای ارتباط مخاطب با فیلم استفاده کرده که در فیلم ابدویک روز از آن جواب گرفته بود به همین دلیل گاهی احساس میشود فیلم میخواهد در هرشرایطی تماشاگرش را نگه دارد، اساسا موقعیتهایی که در سدمعبر دیده میشود فاقدِ عمق است به طوری که انگار روستایی در نگارش فیلمنامه سعی کرده فضاهایی را خلق کند که در فیلم ابدویک روز دیده ایم خانواده یی که از شرایط اقتصادی و فرهنگی جایگاه مناسبی ندارد حالا اضافه کنید فضای سیاهی که در فیلم دیده میشود از منظر دیگر انگار نگرش روستایی در نشان دادن وضعیت جامعه کمی گسترده شده به این منظور که او فیلمنامه یی نوشته که علاوه بر مشکلات داخلی خانوادگی به جامعه هم پرداخته، جامعه یی که در آن سیاهی دیده میشود، جامعه یی بی اخلاق و سیاهی که سبب شده انسانیت از بین برود، قاسم که کارمند سد معبر شهرداری است با تلکه کردن دست فروشها میخواهد وضعیت زندگیاش را ارتقا بدهد، اما واقعا فیلم سدمعبر میخواهد به چه چیزی بپردازد؟ آیا آسیبهای اجتماعی موضوع اصلی این فیلم است یا خشونتهای رفتاری یک ارگان خاص یا دعوا و جدل خانوادگی ؟؟ محسن قرایی میخواهد با این حجم موضوعی لحنِ فیلم را بدست بیاورد که فیلم تمام میشود و معلوم نمیشود سد معبر چرا تا این اندازه آشفتگی روایی دارد؟
سد معبر میخواهد فراتر از یک فیلم خانوادگی مثل ابدو یک روز باشد اما انگار مسائل دینی هم با موضوع وصله خورده ی فیلم توام شده است، اگر به رفتارهای قاسم نگاهی بی اندازید درک خواهید کرد که این فیلم به صورت نامحسوسی میخواهد یک فیلم اعتراضی باشد به طورمثال میشود قاسم را نماینده ی جمع کثیری از آدمهای جامعه فرض کرد که با رفتار و اخلاق نامناسب باعث اختلال در جامعه میشوند قاسم به دلیل نوع کارش حتی با همسرش و خانوادهاش نمیتواند درست رفتار کند زیرا که او عادت به زورگویی کرده است حتی اگر لباس ارگانیاش را به تن نداشته باشد. قاسم میخواهد هر طور شده با سهم ارثی که از پدر همسرش رسیده کامیون بخرد که به زندگیاش بهبود ببخشد اما نرگس دوست دارد با این پول یک سرپناه بخرد که با خیال راحت بچهاش را به دنیا بیاورد، از سوی دیگر سدمعبر یک رسول دارد که در نگاه اول انگار او یک خلاف کار هفت خط است اما در اواسط فیلم میتوانیم این را درک کنیم که رسول یک نشانه برای بی اخلاقیهای قاسم است یا شاید آینده ی قاسم باشد با اینکه در چند سکانس به خصوص سکانس قبل از تصادف با دیالوگهایی سروکار داریم که در غالب یک فیلم سینمایی نمیگنجد مثلا اگر این سکانس در سریال شاید برای شما اتفاق بیفتد رخ میداد میشد آن را هضم کرد اما در سینما این گونه دیالوگ نویسی به شدت شعاری به نظر میرسد حالا این را اضافه کنید به سکانس بیمارستان و دیالوگ گفتن رسول (من دو ساعت برای تحویل دادن کیف تردید کردم نتیجهاش این شد) این دیالوگها اشارههای مستقیمی ست که بی تردید به شعار شباهت دارد و متقاعد کننده نیستند، به طور مثال اینکه رسول نتیجه ی اخلاقی قاسم باشد برای یک فیلم سینمایی کاربرد دراماتیک ندارد به همین دلیل تمرکزی هم در ایجاد رابطهها دیده نمیشود، باز برگردیم به ضعف فیلمنامه که دوباره یک شباهتهای مشابه یی با ابدویک روز در آن دیده میشود و آن هم دیالوگهای ارجاعی ست، دیالوگهایی که بین دو شخصیت گفته میشود تا موضوع فیلم شکل بگیرد در ابدویک روز هم به وفور این نوع دیالوگ گویی مشاهده میشد اما واقعا چرا یک فیلم باید از نشان دادن طفره برود و با دیالوگ محوری بخواهد قصه را شکل بدهد؟ این شگردی ست برای جذب کردن مخاطب عام، همانطور که گفته شد آدمها از قصه شنیدن لذت میبرند حالا سدمعبر هم کلی سکانس دارد که شخصیتها دربارهی شخصیت دیگری حرف میزنند که آن لحظه حضور فیزیکی ندارد، به همین منظور انگار این ارجاعات میتواند لذت بخش باشد اما فقط برای مخاطب عام که نمیداند این شلوغیهای دیالوگی برای احساس نشدن حفره تدارک دیده شده است ، حفرههایی عمیق که لایههای درونی فیلم را در سطح نگه داشته است هدف فیلم و روابط شخصیتها به هیچ وجه مشخص نمیباشد فیلمساز سعی کرده قاسم را به عنوان یک انسان متخلف و باج گیر به تماشاگر معرفی کند به نظر میرسد تا حدودی هم درست توانسته این شخصیت را معرفی کند اما چرا فیلم کشش لازم را برای پرداخت مناسب تر ندارد؟ سدمعبر خیلی زود تمام میشود و دوباره با ارجاعات کلامی به پایان میرسد پایانی که تماشاگر میگوید خوب، چرا؟ چی شد؟ قاسم در سکانسهای آخر به مهدی میگوید اگر نرگس بچه را سقط نکرده باشد دلارها را به صاحبش برمیگرداند چرا که خودش هم میداند که این اتفاقات از طرف خداوند ست اما قاسم آلوده ی باج گیری شده که نمیتواند از آن رهایی پیدا کند در آخرین سکانس با اینکه از سلامت جنین با خبر است و نرگس هم میخواهد به خانه برگردد تصمیم میگیرد پول را برنگرداند، به یاد بیاورید در سکانس آخر زمانی که قاسم با نرگس روبرو میشود دیالوگهایی که رد و بدل میشود آن هم در فضای عصبی و خشن که با گریه و ناله دوطرف ختم به خیر میشود چه اتفاق خاصی رخ میدهد؟ احساس میشود آن سکانس برای شناخته شدن قاسم تدارک دیده شده که میتوانست طور دیگری باشد مثلا چه اهمیتی دارد که تماشاگر بفهمد قاسم قبل از این الکلی بوده یا کار در شهرداری را پدر مرحومِ نرگس برای قاسم جور کرده است؟ ابتدای همین سکانس وقتی نرگس میگوید میخواهم بچه را بندازم قاسم میگوید پول از کجا اوردی؟ این دیالوگها و ادامهاش هیچ کمکی به کلیت فیلم نمیکند چرا که سدمعبر در اتصال موقعیت پردازیها منطق روایی ندارد، سکانس آخر به هیچ وجه نمیتواتد برای تماشاگر تاثیر گذار باشد گریههای قاسم و نرگس از فقر مالی و فرهنگی ست اما این در سکانس بعد که قرار ست فیلم زودهنگام به پایان برسد قاسم دوباره به همان شخصیت گذشتهاش برمیگردد؛ خوب؟ سدمعبر برای پایانبندی چه نکته یی را به مخاطبش گوشزد میکند؟ هیچی.
حامد بهداد چرا این گونه است ؟ چرا اینقدر تکراری و عصبی ست؟ چرا به تماشاگر استرس وارد میکند؟ چه اهمیتی دارد که این بازیگر در همه ی فیلمهایش پرخاشگر باشد؟ شاید الان بگویید که شخصیت قاسم این اخلاق را میطلبید اما من به شما میگویم فیلمهای قبلی این بازیگر را به یاد بیاورید، زمانی که یک بازیگر با یک مختصات شخصیتی در تمام فیلمهایش یک نوع بازی را به تماشاگرش ارائه میدهد دیگر نمیشود آن بازیگر را دوست داشت، در تک تک سکانسهایی که قاسم در آن حضور دارد استرسی احساس میشود که تماشاگر را پس میزند، قرایی به هیچ وجه بازی بهداد را کنترل نکرده به طور مثال در سکانس خیابان، زمانی که از خواهرش میشنود که نرگس میخواسته سقط کند چه فریادهایی میزند که اساسا در آن سکانس انگار بهداد خودش را هم نمیتواند کنترل کند؛ این نوع اکتهای خشونت آمیز را از بهداد به وفور دیده ایم فیلمساز برای نشان دادن استعدادش در بازی گیری میتوانست بازیگر دیگری را به جای بهداد برای نقش قاسم انتخاب کند. بعد از بازی نامناسب بهداد در این فیلم این چندمین بار است که بهداد با باران کوثری هم بازی میشود به همین دلیل بازی کوثری هم نمیتواند جذابیت داشته باشد، محسن کیایی هم که بلاتکلیف است او همان شخصیت شوخ و شنگ فیلم بارکد و هر فیلم دیگرش را در سدمعبر تکرار کرده به همین دلیل نمیشود نصیحتهای او به قاسم را جدی گرفت. سدمعبر در فیلمبرداری قابها و حرکات استانداری دارد اما به نظر میرسد تدوین هم نتوانسته ریتم فیلم را کنترل کند ریتم به شدت تند است و این به فیلمنامه مربوط میشود، همانطور که گفته شد این فیلم از فیلمنامه آسیب دیده است اما در بعضی از سکانسها تلاش قرایی به عنوان کارگردان قابل مشاهده است اما بهتر میبود در پرداخت و شکل گیری سکانسها تمرکز بیشتری انجام میداد یا پایان بندی متقاعد کننده یی را برای دومین فیلم سینماییاش در نظر میگرفت.
- افشین علیار