روزنههای جذب مخاطب در رسانه ملی
- شناسه خبر: 4001
- تاریخ و زمان ارسال: ساعت
هنرمندنیوز: چند هفتهای است که سریال «نجوا» به کارگردانی ابراهیم شیبانی از شبکه یک سیما در حال پخش است. کارگردانی که پیش از این تجربه ساخت سریال امنیتی «پازل» را برای این شبکه در سال ۹۳ داشته که در آن سریال هم نگاه و سبک خاصی در کارگردانی، دکوپاژ و انتخاب بازیگران داشت که از این رو نگاه مخاطبان خاصی را به خود معطوف کرده بود. شیبانی با توجه به تجربه فیلمسازی اش در سینما سعی کرده در این کار هم از دکوپاژهای سینمایی استفاده کرده و از این رو نوع کارگدانی اش برای مخاطبان تلویزیون تازگی دارد. چرا که مخاطبان این رسانه عادت به دیدن سریالی با این ویژگیها در تلویزیون نداشتند. از این رو در ابتدا خیلی با اقبال خوبی از طرف بینندهها روبرو نشد. اما در ادامه و معرفی شخصیتها و داستان مفقود شدن جلال و ماجراهای معمایی که پیش آمد، باعث شد که بیشتر مورد توجه قرار بگیرد.
«نجوا» به قلم سعید شاهسواری به نگارش درآمده است. نویسنده و تهیه کنندهای که او نیز در نوع خود قلم خاصی دارد و به راحتی نمی توان با داستانش ارتباط برقرار کرد. این سریال از آن دست کارهایی است که هنگام تماشای آن باید تمرکز بیشتری روی داستان و شخصیتها داشت و اصلا شبیه به سریالهای تلویزیونی که تاکنون ساخته شده، نیست. البته این یکی از ویژگیهای «نجوا» است که علی رغم اینکه روی آنتن تلویزیون و شبکه سراسری اول است، اما نگاه مخاطبان خاصی را به خود معطوف کرده است.
«نجوا» قصه خود را اگرچه مبتنی بر روابط و مناسبات انسانی به ویژه در درون دهلیزهای خانوادگی قرار میدهد اما نمیتوان آن را یک ملودرام خانوادگی به شکل متعارف دانست. توجه و اهتمام این مجموعه به مسائل روز جامعه و دغدغههای همگانی، قصه را در بستر اجتماعی و عامتری بسط داده و صورتبندی میکند و همچنین رویکرد ترکیبی موجب میشود هم تعلیق درونی آن تعمیق بیشتری پیدا کند و هم قصه از تار و پود در هم تنیده و انضمامی برخوردار شود. از این رو سویه رئالیستی آن برجستهتر شده و قابلیت ارجاعدهندگی بیشتری پیدا میکند. شاید به دلیل همین تمرکز بر مناسبات و واکاوی کنشمندیهای عاطفی و رفتاری در قصه است که سریال از تب و تاب بیرونی کمتری برخوردار است و برخی که به دنبال موقعیتهای مهیج یا ریتم تند در سریال هستند، نتوانند با آن همراه شوند. اما نجوا با ایجاد تعلیق درونی خود میتواند مخاطب با حوصلهتر را با خود نه تنها همراه که درگیر کند و به لایههای درونیتر آن بکشاند. اگرچه نمیتوان منکر فراز و نشیبها و تعقیب و گریزهای برساخته از التهابات قصه شد و سهم آن را در ایجاد کشش بیرونی اثر نایده گرفت.
با این حال آنچه فراتر از ساختار روایی و صورت فرمی سریال قابل توجه است تزریق روح زمانه در کالبد قصه است. سریال با رویکرد آسیبشناسی اجتماعی و رفتاری به طرح و بیان قصههای خود میپردازد و تعدد شخصیتها در صورت کثرت در عین وحدت در نهایت بازنمایی درد و رنج زمانه است. دردی که به نظر میرسد از روزمرهگی عبور کرد و روایتگر روزمرگیهاست. نجوای غمانگیز درد روزگار ما که در پس حرص خوردن و حرص زدن، آرامش و خوشبختی را از آدمها میگیرد و سودای بلندپروازیها در نهایت سودی به حالش ندارد. جلال شایان به واسطه همین سوداگریها از فرهیختگی به درندگی میرسد و به جای سود، زندگی را میبازد. درست بر خلاف فروغ که آرزوی یک زندگی ساده توام با عشق را طلب میکند و برخلاف جلال در پی زیادهخواهی و زیادهطلبیهایی ویرانگر نیست. نسبت به این دو را که از عشق به جدایی میرسند میتوان بین دوقطبی خودشکوفایی و خودویرانگری جستوجو کرد. قصهای که در ابتدای آشنایی به شکل رومانتیکی رخ داد. جلال شایان بعد از فارغالتحصیلی از دانشگاه در کتابفروشی استادش هرمزی کار میکند. تنها فرزند هرمزی دختری است به نام فروغ که مترجم آثار ادبی است. دیدارهایی که به واسطه کار جلال در کتابفروشی میان او و فروغ اتفاق میافتد منجر به علاقه و تصمیم آنها به ازدواج میشود. پیوندی که مبتنی بر فکر و فرهنگ و در فضایی روشنفکرانه مثل کتابخانه رخ میدهد به واسطه زیادهخواهی و خیالبافیهای جلال برای رسیدن به موقعیتی رویایی، تمام رویاهای فروغ را نابود میکند.
«نجوا» را البته باید یک قصه زنانه و زنمحور دانست و شخصیت اصلی آن را فروغ نه جلال. این فروغ است که با مرگ جلال بار تمام خرابکاریها و بدهکاریهای او را به عهده میگیرد و از ظلمت به روشنایی و رستگاری میرسد. فروغ فراز و نشیبهایی را طی میکند که جلال برای او رقم زده. قصه از این قرار است که جلال ناگهان ناپدید میشود و فروغ را با کلی بدهکار که چکهای فروغ را در دست دارند، تنها میگذارد. کمی بعد خبر میرسد که جلال در شهری نزدیک مرز مرده است و خواهرش هم جسد سوخته او را شناسایی میکند و جلال ظاهرا به خاک سپرده میشود. فروغ با یک موسسه خیریه که کارش رسیدگی به بچههای بیسرپرست است، همکاری دارد و سرانجام بعد از مدتی موفق میشود با سختی فراوان بدهیهایی را که جلال برایش به بار آورده، پرداخت کند. در بازخوانی و خوانش همین موقعیت میتوان مفاهیمی مثل رزق و روزی حلال، یتیمنوازی، مسئولیتپذیری، امید دادن و امیدوار بودن و در نهایت نقش محوری زن و مادر در خوشبختی خانواده را به عنوان مفاهیمی که منظومه معنایی سریال «نجوا» را تشکیل میدهند ردیابی و برجسته کرد. قصهای که صرفا روایت یک داستان برای سرگرمی مخاطب نیست بلکه بسط دراماتیک دغدغهها و وسوسههایست که شمایل بسیاری از فراز و فرودهای زندگیهای امروزی را بازنمایی میکند.
بدون شک یکی از نقاط برجسته این سریال نقشآفرینی پوریا رحیمیسام در نقش سامانی است که یکی از جذابترین بدمنهای تلویزیونی را خلق میکند. تعدد لوکیشن و تنوع بافت و ساخت جغرافیایی قصه را هم باید از ویژگیهای «نجوا» دانست که در ایجاد تعلیق درون متنی قصه نقش موثری داشته است، اما شاید فراتر از همه اینها آنچه به نقطه کانونی و اثربخش درام بدل میشود جنگیدن و مبارزه فروغ به عنوان یک زن است که از دل پلیدی و پلشتی او از درون ظلمت به تدریج و گام به گام به آستانه نجات و رهایی میرسد و امید به رستگاری را در مخاطب برمیانگیزاند. «نجوا» قصه مردان بیفروغی مثل جلال و درخشش پرفروغی مثل فروغ است که در این وانفسای بیاخلاقی و بیرحمی همچنان امید به انسانی زیستن را در گوش ما نجوا میکنند. در مجموع میتوان گفت که «نجوا» سریال خوبی است و با فضایی که دارد مورد توجه قرار گرفته است. البته میتوان امیدوار بود که پایانبندی خوبی هم داشته باشد. از این رو باید دید در قسمتهای بعد چه اتفاقاتی رخ خواهد داد و به برخی ابهامات فیلمنامه پاسخ میدهد یا خیر!.