لطفا به شعور مخاطب توهین نکنید!
- شناسه خبر: 1577
- تاریخ و زمان ارسال: ۲۶ مهر ۱۳۹۷ ساعت ۱۲:۰۰

هنرمندنیوز: در سینمای ایران معنای واژهها از این بین رفته است فیلمسازان محترم دچار سوتفاهم سینمایی یا ژانری شدهاند و فکر میکنند که میتوانند با هر ابزاری فیلم بسازند، در این هفت سال اخیر سینمای ایران به شدت آسیب دیده و دلیل این آسیب بی توجهی فیلمسازان به قواعد و اصول سینمایی و مهم تر از آن مخاطب است، اساسا کسب و تجارت جای خودش را به هنر داده و هنرمندان ما کاسبهای خوبی شده اند،دیگر ادعای هنر برای هنر کارکردی ندارد به همین دلیل صنعت سینما در کشور ما جایگاهِ خاصی ندارد و تماشاگران سینما دائما از سمت کارگردانان و بازیگران در حال گول خوردن هستند،
فیلمی اکران میشود به نام لس آنجلس تهران که هستهی مرکزی آن بازی پرویز پرستویی ست مخاطب با دیدن آنونس این فیلم و با مشاهدهی نقشهای متفاوت پرستویی در این فیلم فکر میکند قرار است دوباره فیلمی مثل مارمولک، مومیایی سه یا مرد عوضی ببیند و شاید بتواند با دیدن این فیلم نقش افسردهی عاشق پیشهی تصنعی پرستویی در فیلم خانه کاغذی را فراموش کند اما دوباره مخاطب با دیدن این فیلم گول میخورد! تینا پاکروان دستیار بیضایی و کیمیایی بوده یا در شاخههای دیگر تولید فعالیت کرده چندین فیلم کوتاه ساخته، فیلم اولش هم یعنی نیمه شب اتفاق افتاد تا حدودی تجربهی قابل قبولی بود اما چه اتفاقی میفتد که او یک باره به فیلمی مثل لس آنجلس تهران میرسد؟ پاکروان از داوودی الگو برداری کرده است و سعی کرده فیلمی بسازد که فقط جنبهی تجاری داشته باشد، چگونه این کارگردان فیلمنامه، روایت و لحن را نادیده گرفته، با دیدن این فیلم به نظر میرسد که پاکروان با یک طرح چند خطی و با استفادهی ابزاری از پرستویی سراغ ساخت این فیلم رفته سعی کرده که فیلم کمدی بسازد اما فیلمش تبدیل به تصاویر بهم پیوسته شده، تصاویری که فارغ از منطق روایی به همدیگر وصله خورده چند بازیگر هم در قابها حضور دارند که میخواهند از هر طریقی خنده را به لب مخاطب بیاورند، اما مخاطبِ طفلک تا حدودی میتواند فرق کمدی بازی کردن یا دلقک بازی را تشخیص بدهد، خیراندیش یا پطروسیان یا مهناز افشار را کاری نداریم این بازیگران قبلا هم در چنین نقشهای سخیفی بازی کردند اما پرویز پرستویی که ادعای خوانش دقیق فیلمنامه قبل از انتخاب نقش را دارد چرا به این ورطه ترسناک تن داده است؟ مگر میشود پرستویی در فیلمی برقصد یا رپ بخواند؟
اصلا فیلمنامه یی وجود داشته که پرستویی آن را بخواند؟ در بعضی از سکانسها به نظر میرسد از سر اجبار و تحمیل جلوی دوربین بازی میکند، چه گونه قبول کرده با همچین پارتنری(ژوبین رهبر) که الفبای بازیگری را نمیداند بازی کند؟ بله لس آنجلس تهران صرفا یک فیلم کاملا تجاری ست که نداشتن فیلمنامه به آن آسیب رسانده است فیلم از جای نادرستی شروع میشود فصل شروع فیلم بسیار نامربوط و الکن است نریشن حرفهایی میزند که اساسا شبیه به لطیفه است و منطقی ندارد. لس آنجس تهران فیلم بازیگر و دیالوگ محور است کاربرد این همه دیالوگهای ارجاعی و بی مصرف برای چیست؟ فیلمساز فکر کرده توانسته قصه تعریف کند اما قصه یی وجود ندارد ارجاع کلامی جای قصه را گرفته است، قصد آمدن ژوبین به ایران به هیچ وجه متقاعد کننده نیست، هدف از نمایش سکانس اول جمع آن خانواده و فریادهای آن زن باردار یا مردی که هپروت است چه کاربردی دارد؟ ورود آیدا به فیلم و نقشه برپایی گالری هنری و فروش نقاشیهای ژیان آنقدر سریع اتفاق میافتد که اجازه نمیدهد مخاطب کمی با آیدا آشنا شود از طرف دیگر دو پیرزن لبِ مرگ در فیلم حضور دارند که عاشق دلخستهی بهروز میشوند! زنِ جوان و جذاب وارد فیلم میشود که بهروز عاشق آن شود تا دو پیرزنِ عاشق، حسادت کنند! میبینید فیلمساز چقدر مخاطبش را دست کم میگیرد؟ سکانس برپایی گالری و رقص ژوبین که حدود ده دقیقه وقت فیلم را تلف کرده چه چیزی را به فیلم اضافه میکند؟ اصلا این کاراکتر به چه درد فیلم میخورد اگر نبود و فیلمساز به جای او فکر دیگری میکرد یا نقشش را طور دیگری مینوشت یا از بازیگر شناخته شده استفاده میکرد بهتر نبود؟ چرا که نقش ژوبین هیچ کارکردی برای فیلم ندارد غیبت او در بعضی از سکانسها به هیچ وجه حس نمیشود چرا که وجود او برای طنازیهای بی مصرف تدارک دیده شده مثل همان رقص اولیه یا رقصیدن در آشپزخانه با کاملیا؛ پاکروان برای وادار کردن مخاطب به خندیدن که البته جواب هم نداده است از ابزارهای اشتباهی استفاده کرده، دیالوگهای سطحی به بازیهای سطحی و اتفاقات سطحی تر بدل شده است، سکانس آشنایی لیندا و بهروز را به یاد بیاورید به جز عشوههای لیندا این سکانس چه نکته یی دارد؟ بهروز و آیدا چه ساده وارد خانهی لیندا میشوند!
آیا آیدا دزد است که همهی دربها را بازی میکند؟ بازیهای سطحی پرستویی و افشار در سکانس ورود به خانهی لیندا کاملا به چشم میآید، لوس بازیهای این دو بازیگر به هیچ وجه متقاعد کننده نمیباشد، قرص خوردن مامی و آن حال و احوالش چه چیزی به فیلم اضافه میکند؟ آیا حرکات موزون مامی جلوی ماشین لیندا میتواند مخاطب را بخنداند؟ پاکروان فکر کرده میتواند با این کارهای بی منطق و البته لوس به کمدی فانتزی نزدیک شود اما روند فیلم قطعا مخاطب را سرخورده میکند، تنها سکانسی که مخاطب کمی میتواند ماهیچههای صورتش را تکان بدهد و خندهی محوی روی صورتش بیاورد فصل میانی فیلم ست که بهروز گذشتهاش را در قالب فلاش بک برای آیدا و ژوبین تعریف میکند قبل و بعد این سکانس هیچ نشانی از عناصر کمدی یا فانتزی موزیکال نیست،
وقتی فیلمنامه یی نباشد چگونه میشود از فیلم ادعای ژانر داشت! اساسا لس آنجلس تهران از فیلمهای سخیف و مبتذل ایرانی الگوبرداری کرده است اما سعی بر این داشته که ظاهرش را حفظ کند که خیلی راحت فیلمساز خودش را لو داده که فیلمنامه نویسی یا کارگردانی نمیداند! لس آنجلس تهران حتی نمیتواند فیلم سرگرم کننده یی باشد، اگر بازیگر دیگری جایگزین پرستویی بود قطعا این فیلم نمیتوانست بفروشد مخاطب که تیناپاکروان را نمیشناسد به همین جهت این فیلم اگر میفروشد فقط باید مدیون پرستویی باشد که او هم سابقه و جایگاه هنریاش را با بازی در چنین فیلمهایی و چنین نقشهای سطحی از دست میدهد. اساسا از فیلمی که محتوای آن الکن و توخالی ست نباید توقع فرم داشت به همین دلیل نگارنده نمیتواند به مسائل فنی یا ساختاری فیلم بپردازد، لس آنجلس تهران یک تجربهی ناامیدکننده است که مخاطب آن را به سرعت فراموش میکند.
با ساخت اینگونه از فیلمها در شرایط بد اقتصادی که خودِ فیلم هم چندین اسپانسر رنگارنگ دارد جیب تماشاگر را خالی نکنید، اگر نمیتوانید فیلم بسازید بهتر است که نسازید با ساخت این چنین از فیلمها فقط تماشاگر را از سالنهای سینما فراری میدهید و سابقهی هنری خودتان زیر سوال میرود، لطفا با سینما کاسبی نکنید.
نویسنده: افشین علیار