قورباغه، چند موقعیت نسبتا موفق!
- شناسه خبر: 20434
- تاریخ و زمان ارسال: ساعت
هنرمندنیوز: زمانی که پنج قسمت از سریال قورباغه پخش شد یادداشتی نوشتم که این سریال شروع بسیار ضعیفی دارد و با فرم و شخصیت های کنش گرا و موقعیت های ملتهب برانگیز که با تقلید مستقیم از سریال های آمریکایی می خواهد مخاطب را با قصه همراه کند و نکته ای جز تکنیک پردازی ندارد البته تکنیکی که در بیشتر سکانس ها در خدمت محتوا نمی باشد، حالا که این سریال بعد از شانزده قسمت به پایان رسید می شود درباره اوج و فرودهایش نوشت البته که هنوز هم معتقدم قورباغه در طول حرکت کرده است در بازی با فرم و موقعیت سازی که بر اساس الگوهای جهانی شکل گرفته به طوری که اگر جغرافیای سریال را تغییر بدهیم هیچ اتفاقی برای آن نخواهد افتاد ، از آنجایی که مخاطب ایرانی به قصه شنیدن علاقه بسیار دارد قورباغه توانست در این مسیر راه را درست طی کند اما باید بدانیم قصه شنیدن تفاوت بسیاری با فیلمنامه نویسی منسجم و استاندارد دارد فیلمنامه ای که بتواند در مسیر مشخصی حرکت کند و تمرکز در ژانر داشته باشد، حالا اضافه کنید که خشونت گرایی در بستر موضوعی فانتزی تا چه اندازه می تواند تاثیر برانگیر باشد، سیدی با بهره گیری از عنصر قصه سرایی و ایجاد تعلیق با استفاده از تخیل گرایی مخاطبش را تحت تاثیر موقعیت های خاص قرار داده، از قسمت هشت به بعد پتانسیل جذابیت بیشتر می شود و انگار از قسمت یک تا هشت سیدی نتوانسته بود استارت قابل قبولی بزند اما از قسمت هشت با ورود شمس آبادی و ماجراهای سروش و رامین و لیلا توانست سمت و سوی قصه را از درجا زدن نجات بدهد توان و ساخت و ساز فیلمنامه و تعلیق های بوجود آمده محتوا را با جذابیت همراه کرد اما لازم است که بگوییم اگر چه که این سریال مخاطبان زیادی را به خودش اختصاص داد اما در بین آثار بی محتوای شبکه خانگی سیدی با هوشمندی سریالی ساخت که همواره متکی به موقعیت است موقعیت هایی که به هم دیگر وصل می باشند و از آنها استفاده روایی می شود به طور مثال در فلاش بک روبرو شدن نوری با کیان به درستی نشان داده می شود و اساسا سیدی جواب سوالاتی که در تعلیق ها پیش می آید را می دهد در ادامه سکانس روبرو شدن نوری با شمس آبادی در نگاه اول گنگ به نظر می رسد اما در قسمت بعد با ورود لیلا به زندان و ملاقتش با شمس آبادی جواب آن تعلیق را می گیریم.
قورباغه از قسمت هشت تا پانزده درجا نمی زند فصل بندی اش درست و استاندارد درآمده معرفی قطره چگانی کاراکترها و مسیر قصه از نکات مهم سریال است به طور مثال با چند پلان می توانیم شمس آبادی را بشناسیم یا بفهمیم لیلا با چه انگیزه ای به شمس آبادی نزدیک شده و اینکه چه کسی شمس آبادی را به نوری معرفی کرده تا اینجای سریال راضی کننده است اما در قسمت آخر همه چیز خراب می شود به نوعی که انگار قسمت آخر جدا از موضوعِ سریال است تا حدی که موضوع فیلم از تخیل هم عبور می کند همین موضوع باعث عدم باور پذیری می شود پایانبندی که به هیچ وجه متقاعد کننده نیست شنا کردن رامین در دریا و رساندن خود به ساحل و نحوه روبرو شدن رامین با باند پخش مواد مخدر در تایلند می توانست در موقعیت تراژیک و حادثه ای شکل بگیرد که در شکل کنونی چطور می توانیم باور کنیم که آن مرد ایتالیایی با صدتا بادیگاردهایش همراه است اما رامین به راحتی می تواند دختر او را در راه مدرسه بدزدد! در ادامه چگونه می شود با آن همه آدم رامین و دوستش از آن محوطه خارج شوند و دویست هزار دلار را هم از آن مرد ایتالیایی بگیرند.
به نظر می رسد سیدی در قسمت آخر شوخی می کند!! اضافه کنید که رامین در حال مرگ است اما تصویر سورئال شکلی از توهمات اورا می بینیم که کارکردی ندارد و البته می تواند نمونه خارجی هم داشته باشد تا این حد استقاده بصری و تکنیکی بدون استفاده از رعایت مسائل دراماتیک اضافی و پس زننده می باشد، به هر حال قورباغه فقط در چند قسمت می تواند مخاطبش را با موقعیت سازی وارد جریانات هیجان انگیز کند البته که این هیجان انگیزی به دلیل ضعف های ریز و درشتی ست که در شبکه خانگی احساس می شود و حضور تیم بازیگران است که البته بازی ها جدیدی از هیچ کدام دیده نمی شود صابر ابر مثل همیشه بدترین بازی اش را شاهد هستیم کاراکتری که برای رسیدن به هدفش از روی هر کسی عبور می کند، اما چرا این بازیگر نمی تواند اکت های لازم را داشته باشد به شدت بازی سردی از او شاهد هستیم ابر به تکرار رسیده است و نمی تواند نقش را حتی با تغییرات کوچک از آن خود کند نگاه و مات و مبهوتی اش همان چیزی ست که همیشه از او دیده ایم، محمدزاده هم جدیت نقشش را باکاراکترش در سرخپوست پیوند زده البته با کمی تغییر که که نکته مثبتی در بازی او به چشم نمی خورد همچنین بازی فرشته حسینی به هیچ وجه نمی تواند متقاعد کننده باشد در بعضی از سکانس ها ری اکشن و نوع دیالوگ گویی او به شدت تصنعی می باشد، بازی کوتاه مهران غفوریان در این ژانر می تواند نکته مهمی در بازی های این سریال باشد و البته بازی چند بازیگر دیگر که انگار هنرجوی کلاس های بازیگری سیدی می باشند.
در بخش اجرا یکدستی دیده می شود اما لرزش های بی وفقه دوربین دلیلی بر ملتهب بودن موقعیت نمی شود و اینکه اگر قسمت پنجم یعنی خاطرات کودکی در شمال را از سریال حذف کنیم اتفاق خاصی برای سریال رخ نمی دهد در آن قسمت تمِ قصه کمدی می شود که دیالوگ هایش ربط منطقی به کلیت اثر ندارد و آن یکپارچگی مضمونی از هم گسسته می شود، همچنین در همان قسمت دربخش اجرایی هم هیچ سنخیتی با قسمت های گذشته و آینده ندارد استفاده از لنز نامناسب نماها را به شدت اگزجره کرده، قورباغه به عنوان یک اثر نمایشی مملو از خشونت های ریز و درشتی ست که می تواند برای نسل جدید مخرب و آسیب پذیر باشد، اما خشونت گرایی که جدیدا در فیلم ها و سریال های ایرانی تبدیل به الگو شده است مخاطب بیشتری دارد قورباغه هم با همین الگو ساخته و پرداخته شده اضافه کنید که فانتزی بودن محتوای قورباغه دلیل مهم پر مخاطب بودن آن شده یعنی خشونت گرایی و نشان دادن انسان هایی که خواهان به قدرت رسیدن می باشند که حاضر به قتل نزدیک ترین های خودشان می شوند، قورباغه تنها به دلیل فانتزی بودن موضوعش و ایضا حضور بازیگران چهره و موقعیت های خشونت برانگیزش یا اکشنش با توجه به کارکرد ژانر جنایی فانتزی اش توانست مخاطب بیشتری را به خودش جذب کند و اگر از دورتر به روند محتوایی و ساختاری این سریال نگاهی بی اندازیم قطعا قورباغه اثر ساده اما سرگرم کننده ای است که تنها چند قسمت یا چند موقعیت موفق دارد.
- افشین علیار