مرز میان بودن و نبودن
- شناسه خبر: 13876
- تاریخ و زمان ارسال: ساعت
کیارش وفایی|
هنرمندنیوز: این رویه نه تنها کنشمند است، بلکه در مواقعی مانع از شرح واقعیتهایی میشود که فاش نشدن آن روابط چند لایه را پیش میآورد. لذا این عملکرد نوسانی مشخص و دائمی دارد که تاریخچهای بلند مدت را رقم زده است. بنابراین انسان در این وضعیت رفتاری دوسویه دارد که گاهی میل به خواستن دارد و در زمانی بلاتکلیف است.عنصر تصمیم و اختیار در زندگی و روابط انسانها نقشی کلیدی دارد که شخص را به جامعه و در مقابل جامعه را به شخص با قوانین و یا خواستهها مربوط میکند. حال این رویه در ازای نیازمند بودن انسان پیش میآید که در زمان سعی دارد چه چیزهایی را برای خود به دست آورد و یا در ازای نیازی از آن رهایی پیدا کند. در واقع انسان در عین اینکه موجودی کنشمند مورد خطاب قرار میگیرد میتواند کنشگر نیز باشد. لذا در این راستا امیال درونی و بیرونی انسان هر کدام با اهمیتی که برایشان در نظر گرفته میشود شکلی معلوم و عیان دارند که از درون به بیرون پوست اندازی میکند. نیازهایی چون تنهایی، صلح، فراموشی، شناخت و… جزو خرده باورهای درونی یا همان جهانبینی یک انسان است که تاریخ انقضایی نمیتوان برایشان متصور شد. شاید بتوان گفت کارکرد این عناصر انسان معاصر را که با جهان مدرن پیش میرود دچار تناقضهای تشخیص میکند که در اوقاتی نمیداند سود و ضرر کدام انتخاب او را از هدفش دور خواهد کرد. بنابراین دغدغههای روز دستمایهای برای نقد جهانبینی یا تحلیل شرایط اکنون میشود تا همچنان انسان در ازای مشاهدات عینی خود موجودی کاشف و یا شهودی شناخته شود. لذا بلاتکلیف بودن انسان در جهان معاصر همچنان نقطه ابهامی معلوم است که رهایی از آن تا اندازه زیادی غیرممکن است، زیرا او در راستای کشف احتمال دارد به پوچی برسد و یا بر اساس مشاهدات خود تصمیم بگیرد تمام داشتههایش را فراموش کرده و راه دیگری را پیش بگیرد. حال این نامشخص بودن وضعیت پایداری انسان شرایط را برای ادامه دادن حیات به مراتب مشکل میکند. دلیل این ادعا هم آن است که او نمیداند دقیقا کدام نیاز بر دیگر خواستههایش اولویت دارد.
نمایش «سکوت سفید» بنابر داشتههای خود تلاش دارد تا وضعیت حضور انسان را در جهان معاصر به شکلی مورد بررسی قرار دهد که نگاهی موشکافانه به ساحت وجودی او داشته باشد. جهان متن نیز با این نگرش سعی در نمایان کردن نیازهایی دارد که شخصیت اصلی این اثر یعنی «جان براون» قصد دارد تا برای مدتی محدود از میان آنها عنصر رهایی را با داشتن گذشتهای در هم تنیده به دور از تمام کسانی که میشناسد در بیمارستانی تجربه کند. حال این تصمیم شروع جهان نمایش است که شخصیتها بنابر لزوم و اهمیت حضورشان به مخاطب معرفی میکند تا جایگاه هر کدام مجالی برای شناخت بهتر را رقم بزند. در واقع جهان متن و اثر بر پایه نوع روابط بین شخصیتها و موقعیتهای نمایشی که هر کدام از شخصیتها را به «جان براون» ارتباط میدهد پیش میرود که در زیر ساخت هر رابطه تصمیم و یا کنشی نهفته است. البته باید اشاره داشت که طراحیهای شکل گرفته در این اثر مزید بر علت هستند تا کنش و واکنشها و یا برونریزیها که بیشتر متوجه شخصیت اصلی نمایش است با دیدگاهی برگرفته از خرده باورهای فلسفی رقم بخورد. لذا اوج و فرودهای پیش آمده در این روایت برگرفته از لحظاتی است که در آن شخصیتها در ازای موقعیت، بریدهای از جهان درون خود را بازگو کرده و در مقابل سعی در رسیدن و عینی کردن باورهای خود در مقابل سایرین دارند. حال از منظر دیگر هر شخصیت در این اثر بعنوان راوی میکوشد تا با خلق کردن ارتباط مستقیم با شخصیت «جان براون» سبب واکنشهایی شود که بتواند این شخصیت را همراه با تفکرات و نیازهایی که دارد به شکلی فردی سرخورده از جهان اکنون نمایان کند که در جنگ تجربههایی داشته و یا اینکه او میخواهد با پرداخت هزینهها در بیمارستان که موقعیت مکانی است بماند تا بتواند برای یک بار هم که شده طعم رهایی را بچشد.
ریتم اثر در این نمایش شخصیت محور بر مبنای نیاز و لزوم پیش آمدن اتفاقها تنظیم شده است که این تصمیم به شکل مستقیم برگرفته از جهانبینی و خواستگاه شخصیت «جان براون» است، زیرا او میخواهد در آرامش و بیهیچ اوج و فرودی زندگی خود را روی تخت سفید رنگی همراه با نقاشیهایی که میکشد طی نماید. حال با این شرایط چنین تمهیدی در هم راستا شدن روایتهای موازی که بین ماجراهای دفتر بیمارستان و شخصیتهای دکتر، سرپرستار و پرستارها و اتفاق شخصیت «جان براون» میگذرد نقشی تعیینکننده دارد. دلیل این ادعا هم آن است که مخاطب بعنوان شاهد میتواند دو سوی حضور این شخصیت را در بیمارستان مورد تحلیل قرار بدهد و حتی در زمانهایی به درک این موضوع برسد که نیاز و خواسته تا چه اندازه میتواند انسان را به موجودی آب زیرکاه تبدیل کند. لذا میزانسنهای طراحی شده از سوی کارگردان در جهان این نمایش با تاکید قصد دارد جهان انسانهایی را به تصویر بکشد که دوست دارند گاهی فراموش شوند و در زمانی دیگر سایرین را به دست فراموشی بسپارند تا برای مدت زمانی محدود طعم خود بودن و رهایی را تجربه کنند. البته در این راستا تصویرسازیها نیز یکی دیگر اهرمهای کارساز و موثر است که وجه درونی و بیرونی شخصیتها باتوجه به قرار گرفتن در موقعیت عیان کرده و ذات انسانی آنها را نمایش میدهد.
شاید بتوان گفت جهان نمایش «سکوت سفید» بنابر خواستگاهی جهانشمول ترتیب داده شده است که در آن انسان معاصر بیشتر از آنکه مورد تحلیل قرار بگیرد معرفی میشود. اتفاقی که قادر است حس همذاتپنداری را برای مخاطب فراهم آورد تا او با خود فکر کند که چه زمانی تجربهای همچون شخصیت اصلی اثر را پشت سر گذاشته و یا در چه هنگامی قصد این کار خواهد داشت. حال در این راستا استفاده از رنگ سفید برای پوشش شخصیتها و موقعیت مکانی معرف آرامش و رها شدن را دارد که هر شخصیت به نوعی آن را با ذات خود آغشته به رنگی با تضاد از مفهوم اصلی آن میکند. البته باید گفت ثمره تمهیدات به کارگرفته شده در این اثر از طراحیها، میزانسنها و بازی بازیگرها اندازه بودن آنها است، زیرا هیچ عنصری در جهان اثر با توجه به پیوستگی و نظم مشهود از حد و مرز خود بیرون نمیزند و همه چیز بنابر نیاز و دلیل نمایان است.