معصومیت سپری شده
- شناسه خبر: 8801
- تاریخ و زمان ارسال: ۱۶ اسفند ۱۳۹۷ ساعت ۱۲:۲۵

هنرمندنیوز: “تهران دهه شصت، تهران معصومی بود؛ این جمله مشهورِ فریدون جیرانی را شاید بتوان به عنوان مضمون محوری سریال “لحظه گرگ و میش” که آنتن این شب های شبکه سه سیما را در اختیار دارد در نظر گرفت.
“لحظه گرگ و میش” با فاصله ای طولانی از سریال “راه بی پایان” چهارمین اثر تلویزیونی اسعدیان و البته طولانی ترین آنها به لحاظ تعدد بخش ها، محسوب می شود.
داستان این سریال در سال ۶۳ آغاز می شود ، یکی از روزهای پایانی شهریورماه که یاسمن فرزند کوچک خانواده وحدت ،خبر پذیرفته شدنش در رشته پزشکی را اعلام می کند و قصه در بستر اصلی ،از این نقطه ، سرگذشت اعضای این خانواده را به موازات برای مخاطب تعریف می کند کما اینکه با توجه به پررنگ تر بودن کاراکتر یاسمن نسبت به سایر پرسوناژها و الگوی متداول عاشقانه ای که برایش ترسیم شده شاید بتوان او را شخصیت محوری اثر اطلاق کرد ،لذا از این منظر می توان گفت که بن مایه و شیوه طراحی این سریال ” رمان گونه” است.
“لحظه گرگ و میش” از همان قسمت نخست، نویدِ پخش اثری منسجم با داستانی گیرا را به بیننده می داد و مونا انوری زاده به عنوان سناریست اصلی کار که سابقه طراحی و نگارش آثار موفقی چون “ستایش” ساخته سعید سلطانی و فیلم تلویزیونی ” پیش خواهد آمد” به کارگردانی بهروز شعیبی را در کارنامه خود دارد تلاش کرده شناسنامه کاملی را برای هر یک از کارکترها تعریف کند و سیر نگاه و تحول کاملا” تدریجی وآرام هر یک از متعلقین خانواده وحدت را از دهه شصت تا زمان حاضر ترسیم نماید .
توران مادر خانواده سرپرستار است، حسام فرزند ارشد که در جبهه شهید می شود، هادی که هنرمند است ، یوسف ، پدربزرگ ، عمه ، حنانه ، سروش مطلق و یاسمن هر یک مسیر متفاوتی را در طی این سال ها طی می کنند و برای برخی این راه هموار ،و برای برخی پرافت و خیز تر است ، نویسنده و کارگردان تلاش کرده اند تا علی رقم وجود برخی ضعف ها همچون وجود مشکلات در شخصیت پردازی و عدم حفظ ضرباهنگ یکدست بویژه در قسمت های میانی و ماه های منتهی به پایان جنگ، با استناد به “کهن الگوهای قصه گویانه” مخاطب را با خود همراه نمایند که در این زمینه موفق شدند تا سریال در زمره آثار پرمخاطب تلویزیون در سالی که به روزهای پایانی آن نزدیک می شویم قرار گیرد.
اگر قرار باشد حرف اصلی مجموعه ” لحظه گرگ و میش” را در یک جمله کوتاه بیان کنیم باید گفت این سریال ” داستان هبوط انسان هاست”.اسعدیان شِمای موجزی از تهران دهه شصت را در چند محله قدیمی ، بیمارستان و دانشگاه به تصویر می کشد و آدم های معصومی را می بینیم که همدلانه یکدیگر را دوست دارند ، مصالح جمعی را بر مصلحت اندیشی فردی ترجیح می دهند و در برابر هجوم بیگانه دوشادوش یکدیگر ایستاده اند.
احسان، حامد و حتی یوسفِ افسارگیخته، نمایندگان این نگاه جمعی اند. حتی سروش که متعلق به قشر دیگری است تمام زندگی ساده اش در تحصیل و همراهی عاشقانه اش با ندا خلاصه می شود. اما با اتمام جنگ و در گذر ایام برخی همان منش را حفظ می کنند اما طیف وسیع تری به دنبال سهم خواهی بیشتر از جایگاه خود به عنوان انسان تنزل می نمایند که نویسنده این هبوط همگانی را به شکل آگراندیسمان در شخصیت سروش مطلق متبلور کرده است البته افراد دیگری همچون صاحب شرکتی که هادی در آن کار می کند و حتی فرهاد همسر طاهره نیز متعلق به همین جریان با شدت و ضعف های متفاوتی هستند.
مجموعه ” لحظه گرگ و میش” تلنگری است برای آدم هاست تا سال هایی را که گذرانده ایم همانند فریم های یک فیلم مرور کنیم و به یک بازنگری در خود برسیم که …. از کجا آمد ام آمدنم بهر چه بود؟…..
از این رو هر اثر هنری که مخاطب خود را حتی برای دقایقی وادار به تامل و اندیشه نماید قابل تامل و خالقان آن شایسته تقدیر هستند.
- سهیلا قوسی