سینمای بالکان و به گونه ای سینمای ایران پیروزمندان فستیوال کارلووی واری بودند
- شناسه خبر: 30795
- تاریخ و زمان ارسال: ساعت
هنرمندنیوز: فیلم ایرانی “یک جغد، یک باغ و یک نویسنده”، ساخته سارا دولت آبادی نخستین جایزه بخش “کار درحال آماده شدن-پست پروداکشن” را ربود و در کنار آن، فیلم “جاده خاکی” نخستین فیلم پناه پناهی، که پیش تر دربخش “پانزده کارگردانان” فستیوال کن با استقبال بسیار بزرگی روبرو شده بود، در بخش “افق ها” به نمایش در آمد و تحسین همگان را برانگیخت.
فیلم “جاده خاکی”، که در ژانر فیلم های جاده ای قرار می گیرد، سفر خانواده ای چهار نفره را نشان می دهد که فرزند بزرگ خود را به سر مرز می برند تا از کشور بیرون رود. از این رو همه ی فیلم در ماشین می گذرد و تنها ایست ها برای پاسخ گوئی به نیاز های طبیعی و پاره ای برخوردها، از یکنواخت شدن فیلم جلوگیری می کند. البته دیالوگ های بسیار هوشمند، بازی بسیار خوب هنرپیشگان و به ویژه یک کودک ۵-۶ ساله ی زبان دراز (که خط پیوندی می شود میان دیگر شخصیت ها و به پیشرفت داستان کمک می کند) و همچنین گزینش موسیقی های مناسب وطنز بسیار، نمی گذاشتند که بیننده بتواند یک آن از فیلم دور شود. رفت و بازگشت به صحنه های شاد و غمگین هم به این افت و خیز داستان کمک می کرد.
به هر رو، این فیلم یکی از بهترین هائی بود که در کنار فیلم های بسیار توانا و خوبی چون “کوپه شماره ۶″، ساخته “یونو کوئسمانن” فنلاندی ، که جایزه بزرگ هیات داوران را در کن، به شکل مشترک با اصغر فرهادی ربود، “حبس خانگی”، ساخته “آلکسی گرمان” روسی، که آن هم در بخش نوعی نگاه کن شرکت داشت و “محله سیزدهم”، ساخته ژاک اودیار، خود نمائی می کرد.
با وارد شدن پناه پناهی به جمع سینماگران ، بار دیگر پرسش های بسیاری چون مشروعیت، خود کقائی و آفرینندگی فرزند یک سینماگر بنام پیش کشیده شد و سخن از کمک و یا حتا فیلم پدر مطرح گردید. بد زبانان بار دیگر سایه و یا دست پدر را پشت آن دیدند و خوش بینان با قاصله اما کنجکاوانه به آن نگاه کردند و در کمین هستند که ببینند او در فیلم های بعدی چه استعدادی از خود نشان خواهد داد.
این درست است که در فیلم چندین و چند تلنگر به سینمای عباس کیا رستمی و جعفر پناهی، از جمله استفاده از جاده، فیلمبرداری در درون ماشین و جستجو گری زده می شود، اما فیلم راه خود را می رود، ضرب آهنگ بسیار خوبی دارد، تبدیل به یک مانیفست نمی شود، چهره های گوناگونی از طبیعت ایران را نشان می دهد و از ماجراهای انسانها از ورای دیالوگ های واقع گرا همراه با گزینه های خوب موسیقی سخن می گوید.
همه این عوامل سبب می شود که در آن زمان راکد وجود نداشته باشد و فیلم بیننده را با خود ببرد.
پناه پناهی در مورد چند و چون سینماگری، یافتن این موضوع برای فیلمش و این پرداخت، نخست به این اشاره کرد که بزرگترین دغدغه اش در زندگی این بوده که چگونه برای خود هویتی مستقل به دست بیاورد و از زیر سایه پدر در آید. عشق به سینما در او برخورد کرده بود با این واقعیت که در یک خانواده کسی بهتر از او جود دارد و این مانعی برای رفتن به سوی سینما به شمار می آمدو تا این که سرانجام در ۳۷ سالگی، که کمی برای وارد شدن به عرصه سینما دیر به شمار می آید، به پرسش گری هائی چون : “آیا من راه درستی را برگزیده ام ؟ آیا نمی خواهم این کار را تحت تاثیر دیگران انجام دهم ؟ آیا می خواهم راه پدر را دنبال کنم ؟ ” پایان داد و با ساختن فیلم پاسخ خود را گرفت.
او در مورد داستان فیلم می گوید که با الهام از ماجراهای شماری از دوستانش ساخته شده که این راه را برای گذر از مرز و دستیابی به یک زندگی دیگر پیموده اند. اما در مورد خود وی، جدا شدن از خانواده و دستیابی به یک هویت فردی زیر لایه فیلم را ساخته است. نگاه انتقادی به جامعه و شرایط آن هم از درون وی برخاسته و نخواسته به زاویه ای روی آورد. خانواده ای هم که در فیلم نشان داده می شود می تواند نمونه ای از خانواده خود وی و دوران هائی از زندگی اش باشد. در عین حال پدر خانواده می تواند تصویر پدری باشد که او در آینده خواهد شد.
با مطرح کردن بازی بسیار خوب هنرپیشگان و به ویژه بچه زبان دراز، ، پناه پناهی گفت که این بچه یکی از بهترین بازیگرانی بود که تا کنون با آن برخورد کرده است چرا که علیرغم سن کمش، یعنی شش سال و نیم، بی اندازه حرفه ای برخورد می کرد و به همه توضیحات گوش می کرد . او حتا بدون تست و پس از حرف زدن با وی و دریافت هوشمندی و انرژی نهفته اش برگزیده شده بود. البته، به گفته کارگردان، چون می بایست خود را در سطح او قرار داد تا بتوان این بازی را از او گرفت، کار بسیار انرژی بر می شد.
گر چه داستان فیلم از رفتن به سوی جدائی میان افراد خانواده ای سخن می گفت که فرزندشان را، آنهم از راه های “خطرناک”، از خود دور می کردند، اما توازن میان صحنه های شاد و غمگین، از آن فیلمی غمناک نمی ساخت و سنگینش نمی کرد. توازن در گرینش موسیقی هم به ساختن این جو یاری می کرد.
پناه پناهی که در گذشته در پروژه هائی بر پایه آمیختن تصویر و موسیقی کار کرده بر همکاری با پیمان یزدانیان در راه یافتن وارسیون از قطعاتی اشاره می کند که از پیش در نظر داشته است. او می گوید که به هر رو زندگی پر است از لحظات شادو غمگین. و چنانچه بخواهیم تنها بر یکی از این جهات مخالف تکیه کنیم بار معنایی آن گرفته می شود و از جنبه واقعی زندگی دور شده ایم. همه چیز در ناسازگاری (پارادوکس) شکل می گیرد و به گونه ای از تماشاگر خواسته نمی شود که در جائی شاد و در جائی دیگر غمگین باشد. این گزینه به خود واگزار می گردد.
پرسش دیگر گزینش لوکیشن را در بر می گرفت که برای شماری ناشناخته می تواند باشد. پناه پناهی از وفاداری به منطق جغرافیائی و گزینش لوکیشن های وافعی سخن گفت اما افزود که این لوکیشن هم می بایست با بیینده ارتباط برقرار کند و او به معنای آن پی ببرد. امکاناتی هم که یک لوکیشن می توانست برای پیشرفت داستان فراهم بکند نیز یکی دیگر از علل گزینش آن بوده است.
به هر رو، پناه پناهی، کاری را که می خواسته آغاز کرده و بسیار پیروز بوده. یا در واقع به گفته خود وی، سخت ترین کار را، که جدا شدن از سایه پدر و یافتن هویت شخصی اش بوده، انجام داده است.
به امید این که کار دومش هم به همین ارزشمندی کار نخستین باشد.
“شهلا رستمی”