دونخل طلای پیشین با پایان های عجیب فیلمشان در ۷۵ مین فستیوال کن
- شناسه خبر: 45970
- تاریخ و زمان ارسال: ساعت
هنرمندنیوز: “مثلث غم”، فاصله بین دو ابرو و بالای پیشانی که جراهان پلاستیک با زدن “بوتاکس” از غمگینی رهایش می کنند
“مثلث غم” یا “بی گدار” که جوانی به نام کارل (هاریس دیکینسون)، را که می خواهد مانکن شود ، و دوست دخترش “یایا” (چاریبی دین ) که او نیز مانکن است، در محور خود قرار می دهد، پس از صحنه هائی بی نهایت خنده آور، با انگشت نهادن بر همه ی رفتارها و عادت های غریب اما رایج در محیط مد، شخصیت های خود را به بهانه یک گردشگری در یک کشتی تفریحی بزرگ و لوکس، در یک محیط بسته قرار می دهد و از دهان شخصیت های پولدار، همه تئوری های مارکسیستی و سرمایه داری را زیر پرسش می برد. جالب اینجاست که میلیارد روسی، زبان دنیای کاپیتالیستی را به کار می بندد و ناخدای هیپی وار و بی مسئولیت کشتی ، که آمریکائی است، جمله های بنام مارکس را برزبان می آورد. ادا ها، زیاده خواهی ها و زیاده روی پولداران نیز فراموش نشده که با پولشان همه را می خرند و انسانهای دیگر را بازیچه خودشان می سازند. ثروت بیشتر اینها از راه فروش اسلحه و کود های شیمیائی و … به دست آمده است که خود آنها نخستین قربانی اش می شوند. یک نارنچک و سر رفتن همه توالتهای کشتی تفریحی جان شماری از آنها را می گیرد و یک بخش کوچک را همراه با موج دریا در جزیره ای رها می سازد..
صحنه نخست با جرو بحث زوج جوان بر سر پول، یا در واقع پرداخت صورت حساب رستوران آغاز می شود و سپس می بینیم که پول نقشی اساسی ایفا می کند.
اما هنگامی که کشتی دستخوش توفان می گردد، درست مانند دوران کرونا که همه کارکنان رده پائین و متوسط جامعه بودند که دیگران را یا در بیمارستان نجات دادند و یا زندگی آنان را در قرنطینه شان تامین کردند، یک مستخدم، با دانش زندگی و توانائی اش در تطبیق دادن خود با شرایط سخت، ادامه زندگی همه پولدار های بی عرضه را ممکن می سازد.
حال چرا “مثلث غم” ؟ به این دلیل که جراحان پلاستیک ، به فاصله بین دو ابرو و بالای پیشانی را مثلث غم می خوانند واز این رو در این بخش از چهره “بوتاکس” و غیره تزریق می کنند تا ان جا را از حالت غم زدگی بیرون آورند.
فیلم با طنز بسیار زیاد و گزنده خود همه تماشاچیان را هم به دست زدن و سهیم شدن در فیلم واداشت. اما پایان آن به گونه افت ناگهانی کرد و گرچه پایانی باز بود، باز هم آن چه را که کارگردان می خواست بیان کند، چندان به دست تماشاگر نرسید..
“آر. ام. ان” یا ماجرای تلخ کارگران خارجی در کشوری که خود شمار بسیار بالای کارگر و حتا گدا را به دیگر نقاط اروپا فرستاده است
” کریستیان مونجو”، که با ششمین فیلم بلند خود به فستیوال کن باز می گردد و با فیلم دوم خود ، “چهار ماه، سه هفته و ۲ روز”، نخل طلا را ربوده بود، درفیلم “آر. ام .ان” ماجرای کارگری را به تصویر می کشد که از ذهکده خو د در ترانسیلوانی (جائی که چند قوم در صلح با یکدیگر زندگی می کنند) ، برای کار به آلمان رفته و پس از یک درگیری، به زادگاهش باز می گردد. او درگیر پسر کوچک، پدر بیمار و عشق پیشنش است که اکنون رئیس یک کارخانه نان سازی شده.
این کارخانه ، که به شدت به کارگر نیاز دارد ،چون کارگران محلی برای کار به اروپای غربی رفته اند، ناچار به استخدام شماری خارجی می شود. غافل از این که مردم محلی به هیچ وجه این غریبه ها را که از سری لانکا می آیند و علیرغم مسیحی بودن یکی از آنها، نمی پذیرند، و با تهدید و به کار بردن خشونت آنها را بیرون می رانند. یکی از صحنه های کوبنده فیلم، یک پلان سکانس بیست دقیقه ای، جلسه شورای دهکده است تا این دشواری را حل کنند. سخنان بی نهایت فاشیستی، غیر انسانی، بی منطق و خشونت بار اکثر ده نشینان، ما را یاد نطق افراطی های راستی در اروپای غربی می اندازد که با تحریک مردم ساده که تئوری های ساده لوحانه را به آسانی می بلعند، رای آنها را به دست می آورند و هم اکنون خطری بسیار بزرگ برای دمکراسی و ایستائی آن به شمار می آیند. اینها که خود برای یافتن دستمزدی مناسب به غرب می روند و هر گونه خواری را می پذیرند، فرزندشان را نمی بینند و روابط خانوادگی شان آشفته است، با کارگر غریبه رفتاری بدتر از آنچه با خودشان می شود، در پیش می گیرند.
این فیلم هشدار دهنده، گر چه پرسش های هوشمندی را مطرح می سازد و ما را از پایان زندگی آرام با دیگران می ترساند، در پایانش چندان کشتی خود را به بندر نمی رساند و به شکلی گنگ به سنت های رایج در آن منطقه اشاره می کند که برای نا آشنایان گرفتن معنای آن دشوار است.
پس باید ببینیم چه فیلمی نظر داوران را تا روز ۲۸ ماه مه، یا پایان فستیوال، جلب خواهد کرد. آیا باز هم برندگان پیشین نخل طلا ، نخلی دیگر به دست خواهند آورد ؟
“شهلا رستمی”