خانهای روی آب
- شناسه خبر: 52233
- تاریخ و زمان ارسال: ساعت
عبارت بالا را در پینوشت کتاب خواندم و انگار که این خودِ قصه بود، انگار که «جوزف کنراد»، روزی از روزهای طولانیای که روی کشتی کار میکرده با فکر کردن به این تعریف، نخستین جرقههای داستان پرکششِ «فِریای هفت جزیره» در ذهنش روشن شده است.
«فِریای هفت جزیره»، که با برگردانِ «فرزانه دوستی» و به همت نشر بیدگل منتشر شده از معدود داستانهای عاشقانهی این نویسندهی بریتانیایی-لهستانی است که میتوان او را در زمرهی تکنیکیترین نویسندگان قرار داد. مضمون آثار او که سیزده رمان و بیش از بیست و هشت داستان را شامل میشود، وضعیت انسان و مسائل سیاسی است اما در این اثر، او با یک داستان عاشقانه، مخاطب را درگیر مسائلی همچون، نژاد، طبقه، سیاست و… میکند با این تفاوت که کنراد در این اثر به تقدیر، نگاه ویژهای دارد.
او با بهره گرفتن از نام «فِریا» که در اسطورههای مردم اسکاندیناوی، الههی عشق و زیبایی و زایندگی است، شخصیتی آفریده که در ادبیات آن روزها کمتر دیده شده بود.
«فِریا» همانند اسمش، زنی است در کمال زیبایی و ذکاوت که در میان سه مرد زندگیاش-پدرش، عشقش و مردی که به او چشم طمع دوخته- گرفتار آمده؛ او در تلاشی نافرجام میخواهد همه چیز را به شکلی برنامهریزی کند که علاوه بر رسیدن به خواستهاش، کسی هم دچار دردسر نشود اما بعضیوقتها، زور تقدیر به هوش و درایت انسان میچربد.
این اثر همانطور که مترجم در یادداشتش گفته، ضد قواعد ملودرام است؛ اثر در انتها مخاطب را شگفتزده میکند چرا که همه چیز بر خلاف پیشبینیهایش صورت میگیرد. مترجم اثر، در خصوص پایان بندی داستان مینویسد: «کنراد ترجیح میدهد این داستان پایان بندی تلخ و واقعگرایانهتری داشته باشد؛ مجازاتی در انتظار ضد قهرمانِ بدطینت نیست و برعکس، گویی انسانها در جهان تنها هستند و باید به تنهایی با سرنوشت خود مواجه شوند و امیدی به برقراری عدالت و نظم در جهان نبندند و بدانند که زندگیشان کاملاً در اختیار آنها نیست.»
او با پایان تلخی که برای داستانش در نظر گرفته به خواننده میگوید که دست از خیالپردازی بردارد و با وقایع، هرچقدر هم دردناک، روبرو شود چرا که زندگی جز این نیست و نویسنده با این پایانبندی بر تقدیر و نبودِ عدالت در جهان تأکید میکند.
«فِریای هفت جزیره» نیز مانند دیگر آثار کنراد، متأثر از دریاست و بجز چهار شخصیت اصلی و البته راوی داستان، یک کشتی به نام «بونیتو»، به کاراکتری تبدیل میشود که مخاطب آن را مثل موجودی جاندار دوست دارد و شاید با سرنوشتی که دچارش میشود، اشکش هم سرازیر شود. «بونیتو» برای دو عاشق -جاسپر و فِریا- خانهی عشق است. آنها برای زندگی مشترکشان روی «بونیتو» که کشتیای به غایت زیباست، نقشهها میریزند و خیالها میبافند. «بونیتو»، خانهی رویاهای این دو عاشق، روی آب است.
کنراد به آهستگی، «بونیتو» را همچون یکی از شخصیتهای اصلی کتاب برای مخاطب جا میاندازد و شاید بیراه نباشد اگر بگوییم شاکلهی داستان روی این کشتی سوار است و زمانی که کشتی دچار حادثه میشود انگار که زلزلهای آمده و همه چیز را در درهم شکسته است.
اگرچه پررنگترین مسألهی داستان عشق بین «جاسپر» و «فِریا» است اما در این میان کنراد به مسائل سیاسی روز و تبعیضهای موجود در هلند نقب میزند چنانکه «نلسون»، پدر «فِریا» را شخصیتی همواره نگران معرفی میکند؛ او یک تاجر دانمارکی بازنشسته است که تحت نظارت مقامات مستعمرات هلند زندگی میکند و همین ترس او از مقامات است که پای شخصیتی به نام «هیمسکرک» را به داستان باز میکند که خود یکی از مقامات هلندی است و با استفاده از ترس پیرمرد، تلاش میکند از «فِریا» سوء استفاده کند و در انتها نیز چون ناکام میماند با استفاده از قدرتی که در دستگاه حاکم دارد، تلاش میکند دو عاشق را، به دردناکترین شکل ممکن از هم جدا کند.
کنراد در ایران نویسندهی شناخته شدهای است اما «فِریای هفت جزیره» از آن جنس داستانهایی است که از کنراد کمتر خوانده و شاید اصلاً نخوانده باشیم، عاشقانهای پر کشش که تا آخرین صفحه مخاطب را با خود همراه میکند.
حال و هوای داستان که در ابتدا بهاری است، به تدریج رو به پاییز میرود و سرانجام در زمستانی سرد به آخر میرسد.
نوا ذاکری