بهرام بیضایی؛ مولف به مفهوم مطلق
- شناسه خبر: 15215
- تاریخ و زمان ارسال: ساعت
هنرمندنیوز: هیچ تردیدی وجود ندارد که بهرام بیضایی یکی از بزرگترین و تاثیرگذارترین هنرمندان معاصر ماست که با آثار مهم در سینما و تئاتر و نیز ادبیات نمایشی توانسته همیشه در اوج باشد و آثارش در دانشگاهها و آموزشگاهها تدریس شود و مورد استناد قرار بگیرد. هنرمند شاخصی که همواره روحیهی خلق اثر داشته و در حدود یکصد کتاب با موضوعات فیلمنامه، نمایشنامه و پژوهش به چاپ رسانده و البته فراوان اثر دیگر که هنوز به چاپ نرسیده است. بهرام بیضایی در شکلگیری و تثبیت سینمای نوین ایران و تئاتر نوین ایران، تاثیر مستقیم داشته و علاوه بر اینکه از نوابغ هر دو به شمار میرود، یکی از محکمترین پایههای آنها هم هست و با آثار ارزشمندش توانسته یک چهرهی یکهتاز ممتاز در سینما و تئاتر ایران باشد.
به بهانهی زادروزِ این هنرمند برجسته و استاد گرانقدر، پای گفتگو با فرشید قلیپور نشستیم که چندی پیش مستند بلندی ساخت با عنوان «چریکهی بهرام یا ایمان به قدرت تصویر» که مهمترین و نخستین اثر مستقل سینمای ایران دربارهی استاد بهرام بیضایی است و در آن به جنبههای مهم کاری ایشان و تحلیل آثارش پرداخته است. همچنین وی چندین کتاب پژوهشی هم دربارهی استاد بیضایی به چاپ رسانده که نشان از شناخت بالای او از جهان فکری و آثار ایشان دارد.
شاید بد نباشد از اینجا شروع کنیم که ویژگی مهم استاد بهرام بیضایی از نظر شما چیست که ایشان را ممتاز میکند؟
با چه پرسش سختی هم آغاز کردید! ببینید وقتی دربارهی آقای بیضایی حرف میزنیم، با هنرمندی روبه-رو هستیم که در وجوه گوناگون کار کرده و از قضا در همهی آنها هم سرآمد است. یعنی آقای بیضایی چه به عنوان فیلمساز، چه به عنوان کارگردان تئاتر، چه به عنوان پژوهشگر و همچنین به عنوان فیلمنامه-نویس و نمایشنامهنویس، در همهی اینها برجستهترین است و نخبه. آقای بیضایی تنها هنرمندی است که سینما و تئاتر را موازی کار کرده و در هر دو پیشتاز است. در سینما که جزو تاثیرگذاران و پیشروانِ موج نوی سینمای ایران است و در تئاتر هم به عنوان یکی از درامنویسان تئاتر نوین ایران شناخته میشود. در زمینهی پژوهش هم که «نمایش در ایران» را نوشته که مهمترین و مستندترین منبع پژوهشی برای شناخت و بررسی ریشههای تئاتر در ایران است. یا کتاب ارزشمند «هزارافسان کجاست؟» که ریشههای قصه و قصهگویی در فرهنگ ما را تحلیل و واکاوی کرده است. خب، حالا برگردیم به پرسش شما؛ البته که هرگز نمیتوانم یک ویژگی برای ایشان قایل شوم و بیتردید ویژگیهای متعددی را در نظر خواهم گرفت؛ یکی روحیهی خستگیناپذیر ایشان است. آقای بیضایی هرگز در طول دوران زندگانی یک روز را بیهوده نگذرانده. ایشان همواره کار کرده و اثر تولید کرده یا اینکه مطالعه کرده و پژوهش داشته. اصلا همینجا یک ویژگی دیگر بروز میکند؛ و آن اینکه ایشان هرگاه در مسیر خود مانعی دیده، متوقف نشده، بلکه بر شاخهی دیگری متمرکز شده است. آقای بیضایی فیلم ساخته، اگر شرایط برای فیلمسازیاش فراهم نشده و یا طرحی دیگری داشته، تئاتر به روی صحنه برده. فراوان فیلمنامه و نمایشنامه نوشته. چندین اثر پژوهشی چاپ کرده. پس یک ویژگی دیگر هم نمایان شد؛ خلاقیت ایشان و قدرت آفرینش آثار متعدد و ذهن آماده و سرشار از ایده برای نوشتن یا ساختن و یا اجرا کردن. که البته همهی اینها از نبوغ و استعداد ذاتی ایشان هم ناشی میشود؛ یعنی یک ویژگی دیگر. آقای بیضایی هر اثر را اول در ذهن می-سازد و بعد در مقابل دوربین و یا روی صحنه میبرد. در واقع اجازه نمیدهد چیزی به گزاف برود. وقت و زمان و انرژی و بازدهی در سبکِ کار کردن ایشان حایز اهمیت بالایی است که خودش یک ویژگی مهم دیگر است. آقای بیضایی طنزِ ذاتی یگانهای دارد که در لحظههایی از آثارش هویدا میشود و البته تلخی-هایی که در دوران مختلف بر ایشان گذشته هم هست. حسآمیزی متنوع در برخورد ما با شخصیتهای آثار آقای بیضایی گواه این مدعاست. پس این هم یک ویژگی دیگر. آقای بیضایی به دلیل حجم بالای مطالعه و پژوهش، از دانش بالایی برخوردار هست و دربارهی تاریخ و فرهنگ و اسطورهشناسی و تحلیل تمدن و ریشههای آن صاحب اندیشهی متقنی هست که یکی دیگر از ویژگیهای مهم ایشان است. بسیاری از کسانی که با ایشان کار کردهاند اعم از فیلمبردار، طراح صحنه، آهنگساز و بازیگر اعتراف میکنند که آقای بیضایی همه چیز را موبهمو در نظر گرفته و به آنان تبیین کرده است. در واقع کار همه را ساده کرده تا نتیجه به بهترین شکل ممکن و منطبق با آنچه در ذهن سازندهی اثر یعنی خودش هست، به دست آید. همین خودش یک ویژگی ممتاز است. یک جملهی کلی بگویم و آن اینکه من خود شخصا معتقد هستم که انسان باید از فرصت محدود حیات استفاده کند و اثرگذار زندگی کند و قدر زیستنش را بداند. و از نظر من آقای بیضایی همان کسی است که این روحیه را دارد.
همهی این مواردی که اشاره کردید به تنهایی کافی هستند که بشود دربارهشان بحث کرد. اما من میخواهم دربارهی دو جنبهی مهم سینما و تئاتر استاد بهرام بیضایی توضیح بدهید.
یعنی دربارهی اینکه چطور آقای بیضایی در هر دو توفیق دارد؟
هم این و هم اینکه چگونه این دو مدیوم را از هم تفکیک میکنند؟
در این که سینما و تئاتر اشتراکات فراوانی با هم دارند شکی نیست. در هر دو قصهای هست و روایتی. بازی و صحنه و نور و گریم و لباس و موسیقی هم که هست. به عقیدهی بنده تفاوت آشکار سینما با تئاتر یکی در لوکیشن رویدادهاست؛ یعنی شما در سینما میتوانی با تعدد لوکشین، آن هم به صورت رئال، فضاسازی کنی ولی در تئاتر باید همان لوکیشن را با دکور بسازی. منهای تئاترهایی که دکورشان مفهومی یا انتزاعی است. دیگر تفاوت هم در اندازهی نما و قاب این دو است. یعنی در تئاتر همه چیز در لانگشات اتفاق میافتد اما در سینما کارگردان با دکوپاژ اندازهی نماها را تغییر میدهد و چشم و ذهن بیننده را سوق میدهد به سمتی که باید دیده شود. البته زنده بودن تئاتر که دیگر جای بحث ندارد. خب، حالا بپردازیم به سینما و تئاتر آقای بیضایی و اینکه اصلا و اساسا ایشان قائل به تفاوت میان دو هست یا خیر؟ که باید بگویم بله ولی نه به صورت جداییپذیر. یعنی با مطالعهی آثار آقای بیضایی که در قالب فیلمنامه و نمایشنامه وجود دارد و به چاپ رسیده است میتوانیم با صراحت به این موضوع پی ببریم که حرفِ آقای بیضایی و قلمش و اندیشهاش و نوع پردازشی که برای روایت قصهاش در نظر گرفته یکی است. تنها نکته-ای که وجود دارد این است که ایشان دست به انتخاب میزند. در واقع هنگام نوشتن متن به این می-اندیشد که این قصه اگر قابلیت جلوی دوربین رفتن را دارد و ویژگیهای سینما به خدمت آن میآیند تا فیلم شود، پس فیلمنامهاش میکند. یا نه، این قصه باید به صورت تئاتر اجرا شود که اجزا و ویژگیهای نمایش با آن منطبق است. و چون آقای بیضایی مهارت و تخصص هر دو را دارد که ناشی از شناخت ایشان از هر دو مدیوم است و ادراک بالا از پتانسیل هر دو. آقای بیضایی دانشمند هنر است. هم سینما و هم تئاتر برای ایشان به یک اندازه مهم است. به همین دلیل است که سینمای و تئاتر ایشان از یک مولفهی مشخص برخوردار است. چرا که آقای بیضایی یک هنرمند مولف به مفهوم مطلق است. شما اگر نظرسنجیهایی که هرساله در مجلات و سایتها و پیجهای معتبر سینمایی صورت میگیرد را رصد کنید خواهید دید که در تمام این نظرسنجیها که با حضور منتقدان و مدرسان سینما و فیلمسازان مطرح انجام میشود، همواره اثری به نام «باشو غریبهی کوچک» جزو بهترین آثار تاریخ سینمای ایران است. این اتفاق سه دهه است که رخ میدهد. گرچه آثار دیگرشان هم کم از آن ندارند. همانقدر که «رگبار» و «غریبه و مه» هم در تاریخ سینمای ایران ماندگارند و در سرنوشت موج نوی سینمای ایران تاثیر مستقیم دارند. در تئاتر هم وضع به همین صورت است. یعنی چندین نمایشنامه از ایشان بارها و بارها اجرا شده و در شهرهای مختلف کشور به روی صحنه رفته است. در کتاب و در پژوهش هم که «نمایش در ایران» حجت را تمام کرده است. کدام هنرمند را سراغ دارید که در این سه رشته درجهی یک و یگانه باشد و آثارش معتبرترین آثار هر رشته؟
کتابهایشان چطور؟ از آنها بیشتر بگویید؛ چه فیلمنامهها و چه نمایشنامهها.
دربارهی آثار چاپ شدهی ایشان که به صورت کتاب در دسترس است و شامل فیلمنامه و نمایشنامه می-شود و مشتمل بر بیش از پنجاه عنوان میباشد، همین قدر باید عرض کنم که هر جلد از کتابهای ایشان که توسط نشر روشنگران و مطالعات زنان منتشر میشوند، از نوبت چاپهای بالایی برخوردارند. و شما اگر رصد کنید فعالیتهای گروههای تئاتری را، چه حرفهای و چه دانشجویی و چه هنرجویی، متنهای آقای بیضایی بسیار مورد استفاده قرار میگیرد؛ حالا یا به عنوان اجراهای صحنهای، یا برای نمایشنامهخوانیها و نیز برای اتودهای کلاسی. همچنین نوشتههای ایشان توسط اساتید و مدرسان مختلف بارها و بارها به دانشجویان و هنرجویان توصیه میشود که مورد مطالعه قرار بگیرد و یا در تمرینها به آنها تکیه شود. در نتیجه اهمیت متونی که توسط آقای بیضایی نوشته شده بسیار بالاست و همواره به عنوان نمونههای موفق و صحیحِ درامنویسی نام برده میشوند. چهارصندوق، مرگ یزدگرد، افرا یا روز میگذرد، ندبه، ضیافت، سلطان، پهلوان اکبر میمیرد، سلطانمار و… اینها بارها و بارها توسط گروههای مختلف حرفهای و آماتوری با شکلها و شیوههای مختلف به روی صحنه رفته است و کماکان استقبال از آنها توسط گروههای جدید ادامه دارد. پس باید اذعان کنیم که محتوای این آثار به آن درجه از قوام و قوت هستند که نسل به نسل مورد توجه قرار میگیرند.
خودِ شما بیشتر کدام دسته از آثار استاد بهرام بیضایی را دنبال میکنید؟
بیتردید و بیاغراق همهی آثار ایشان را. من بخت این را داشتم تا سه تئاتر از ایشان بر روی صحنه ببینم؛ «شبِ هزارویکم» و «مجلسِ شبیه در ذکر مصایبِ استاد نوید ماکان و همسرش مهندس رُخشید فرزین» و «افرا یا روز میگذرد» و البته دو تئاتر هم به صورت نوار ویدیویی دیدم؛ «کارنامهی بندار بیدخش» و «بانو آئویی» که این آخری تنها اثری آقای بیضایی است که متن از خودشان نیست. همچنین ده فیلم بلند و چهار فیلم کوتاه ایشان را بارها و بارها تماشا کردهام و کتابهایشان را چه فیلمنامهها و نمایشنامهها و چه پژوهشها، بارها و بارها خواندهام و نیز مقالات متعدد، نقدهایی که در مجلات به چاپ رسانیدهاند و همین-طور یادداشتهای پراکندهای که برای اشخاص و یا مناسبتها نوشتهاند و حتا اشعاری که سرودهاند و مصاحبهها و گفتگوهای ایشان را. لذا باید در پاسخ به پرسش شما عرض کنم که ما وقتی با هنرمندی صاحبسبک و شاخص مانند استاد بهرام بیضایی روبهرو هستیم و با این حجم از آثار ساخته شده و اجرا شده و مکتوب از ایشان مواجهیم، متوجه جهانِ فکری و ساختارِ اندیشهی ایشان میشویم که مهمترین رکنِ این آثار در همهی ابعادشان هست. آقای بیضایی در مباحث گوناگون مانند هنر، فرهنگ، ادبیات، تاریخ، فلسفه، روانشناسی، جامعهشناسی، اسطورهشناسی و تحلیلِ همهی اینها به دنبال یک چیز هست؛ هویت. هویتی که ناشی از فرهنگ است و برآمده از تمدن است و پرورشیافته با هنر است و آمیخته با ادبیات است و وامدار فلسفه است. یک نگاه جهانشمول بر یک مفهوم. پس برای شخصِ من که پیگیر آثار آقای بیضایی هستم دستهبندی آثار ایشان تعریف ندارد. چون میدانم که معنا یکی است اما زبانِ بیان معنا ممکن است تفاوت کند. و همین بر جذابیت رصد کردن آثار ایشان میافزاید.
در واقع به نوعی میتوان گفت مهمترین دغدغهی استاد بهرام بیضایی همین مفاهیمی هستند که شما به آنها اشاره کردید.
بله همین طور است و افزون بر آن، کوششی است که ایشان در طول زندگی و خلق آثارشان داشتهاند تا به مقاصدی دست یابند. و این کوشش در آثارشان پیداست.
چه مقاصدی؟
در وهلهی اول زبان. که میشود آن را از دو منظر مورد بررسی قرار داد. آقای بیضایی هرجا به فضای کهن و تاریخ نزدیک شده، زبان همان دوره را به کار برده است. نمونهاش «کارنامهی بندار بیدخش» یا «تاریخ سری سلطان در آبسکون» یا «ندبه» یا «قصههای میر کفنپوش» یا «تاراجنامه» یا «آرش» یا «مرگ یزدگرد» یا «طومار شیخ شرزین». یا نمونهی عالیترش «شب هزارویکم» که ساختاری اپیزودیک دارد و در هر اپیزود از سه اپیزود، که در یک برههی تاریخی میگذرد، زبان همان دوران استفاده شده است. البته همنشینی دو زبان تاریخی و معاصر در «چریکهی تارا» هم قابل تامل است. این حجم از وسواس بینظیر است. یا هرجا به فضاهای محلی و منطقهای پرداخته زبان همان منطقه و خطه به کار گرفته شده است. در «آوازهای ننه آرسو» یا «باشو غریبهی کوچک» یا «پروندهی قدیمی پیرآباد» یا «سفر به شب» یا زنان متعدد در «پردهخانه». و یا اینکه هرجا به قشرهای مختلف مردم جامعه پرداخته زبان هریک مبتنی بر فرهنگ و آداب آنها است. به عنوان نمونه در «سگکشی» ما با چند طیف از مردم روبهرو هستیم؛ لمپن، ادیب، زیرک، سواستفادهگر، مالباخته، دروغگو و… که هر کدام زبان خودشان را دارند. یا آثاری مانند «افرا یا روز میگذرد» یا «اتفاق خودش نمیافتد» یا «حقایق دربارهی لیلا دختر ادریس». همچنین برای کاراکترهای مختلف با انگیزهها و دغدغهها و درونیات مختلف هم دیالوگنویسی بر مبنای شخصیتشان کرده است. مانند آقای حکمتی در «رگبار» که فرهیخته است و قصد سازندگی و هنر دارد. خانمبزرگ در «مسافران» با انبوهی از امیدواری. افرا در «افرا یا روز میگذرد» با آن همه بلا که بر سرش میآید. پروا نیازی در «لبهی پرتگاه» که هیچکس بیگناهیاش را باور نمیکند. ماهی در «ماهی» وقتی میکوشد از گرداب تیرهبختی بیرون بیاید. آقای مدبر در «شاید وقتی دیگر» که بدگمانی دست از سرش برنمیدارد. آقای اتفاق در «اشغال» که در دلش غوغای عشق است. خب، حالا همهی اینها که عرض کردم یک سو، و در سوی دیگر زبانِ خاصِ خودِ آقای بیضایی است که بر همهی شخصیتها سایه دارد. یعنی مبنا زبانِ خودِ ایشان است در همنشینی با پیرنگِ کاراکترها. البته منظور من از زبان صرفا عبارتها و لهجه و دایرهی واژگان نیست. بلکه علاوه بر اینها ادبیات شفاهی هر دوره یا هر منطقه با اتکا به فرهنگ و اصالت آنهاست. مقصد و مقصود بعدی، دغدغههای تاریخی آن دسته از آثار ایشان است که به تاریخ پرداخته ولی به اندازه-ی آقای بیضایی در تاریخ به جزییات اشاره نشده است. فرض بفرمایید ماجرای گذر سیاوش از آتش برای اثبات بیگناهی و پاکیاش. این تبحر آقای بیضایی است که آنچه در دل سیاوش در آن حالات و احوال گذشته را در «سیاوشخوانی» شرح میدهد. یا آنچه از دلِ آرش میگذرد در رودررویی با آن تصمیم بزرگ در «آرش». یا مخمصهای که آسیابان و خانوادهاش در «مرگ یزدگرد» بدان دچار شدهاند و در تاریخ به آن اشارهای نشده است. همچنین شرح آنچه بر مردمان قدیم رفت در پی یورش مغولها که در «عیارنامه» و «عیار تنها» و «قصههای میر کفنپوش» و «فتحنامهی کلات» آمده است. بر این اساس زبانِ آثار آقای بیضایی هرگز پیچیده و سخت نیست. ایشان اگر «آرش» را دارند که از زبانِ به قولِ بعضیها فاخر بهره میبرد، در مقابل «ضیافت» و «میراث» را هم دارند که زبانش به اصطلاح همانها سادهتر است یا «دنیای مطبوعاتی آقای اسراری» یا «فیلم در فیلم». بنابراین در رویارویی با آثار آقای بیضایی ابتدا باید بدانیم به دنبال چه هستیم و آن اثر حرفش چیست و بعد مطالعه و مشاهده را آغاز کنیم. شاید لازم باشد برخی آثار را چند مرتبه خواند. خب این چه اشکالی دارد؟ پی بردن به جهانِ معنایی آقای بیضایی در گروِ دقت و تحلیل است. آن وقت است که لایههای مختلف مفهومی اثر نمایان میگردد. تردید نداشته باشید که سرشار از لذت خواهیم شد. بحث حضور زنان در آثار آقای بیضایی هم موضوع مهم دیگری است؛ که همواره شاهد حضور زنانی پیشرو و تاثیرگذار هستیم که به مانند نیروی ذاتیشان، یعنی زایش و باروری و زندگیبخشیدن و مراقبت و به ثمر رساندن است، میتوانند رکن اصلی و نوک پیکان باشند. زنان در آثار آقای بیضایی چه پیروز باشند و چه تسلیم باشند و چه سازگار، همواره از اراده و قدرت بالا و ادراک فهیم و منطقی برخوردار هستند که رویدادها را پیش میبرند. آیبانو در «فتحنامهی کلات»، عالیه در «اشغال»، خانمبزرگ در «مسافران»، گلرخ کمالی در «سگکشی»، شیوا نوبان در «اتفاق خودش نمیافتد»، ورتا در «پردهی نیی»، لیلا در «حقایق دربارهی لیلا دختر ادریس»، نزهت در «آینههای روبهرو»، تهمینه در «سهرابکشی»، خانمنگار در «سلطانمار»، تارا در «چریکهی تارا»، نایی در «باشو غریبهی کوچک» و شهرناز و ارنواز و خورزاد و ماهک و روشنک و رُخسان در «شب هزارویکم». و بسیار مفاهیم و مقصودهای دیگر که در آثار آقای بیضایی فراوان یافت میشوند که با مطالعه و مشاهدهی همهی آنها، به یک رشتهی پیونددهنده میرسیم که میان همهی آن آثار وجود دارد و آنها را به هم ارتباط داده است. و این کشف بسیار شگفتانگیز است.
حالا این سوآل پیش میآید که استاد بهرام بیضایی چگونه میان این مفاهیم ارتباط معنایی ایجاد میکنند؟
این دقیقا مهارت آقای بیضایی است. در واقع به نوعی پاسخ اصلی پرسش اول شما هم از زاویهای دیگر میتواند همین باشد. آقای بیضایی همهی این مفاهیم را ادراک کرده است. اینطور نیست که صرفا بخواهد منظوری را یا حرفی را درون محتوای آثارش بگنجاند. بلکه از پسِ ادراک آنها به معرفتی دست یافته است که سرشار از دانش و آگاهی و خرد است. گرچه برخی موارد، خود از این حجم آگاهی و خرد لطمه خورده است و در برابر حاسدان و ناقدان مورد هجمه قرار گرفته است و مانند بندار در «کارنامهی بندار بیدخش» و یا سنمار در «مجلس قربانی سنمار» و حتا مانند شرزین در «طومار شیخ شرزین» تلخیها دیده است. اما هرگز از پا نایستاده و به مسیرش ادامه داده است. اصلا ایشان مردِ روزهای سخت است و در طول سال-ها کار و فعالیتِ خود، هر گاه دری به روی ایشان بسته شده، سراغ مسیری تازهتر رفته. این است که آثار آقای بیضایی هنوز طراوت دارد و مورد استقبال قرار میگیرد. در مستند ناقابلی که من ساختم، سعی کردم به زوایای مختلف آثار ایشان بپردازم و آقای بیضایی هم لطف کردند و در نامهای محبتآمیزی، مهرشان را به من رساندند. اما برخی واکنشها از سوی کسانی که فیلم را دیده بودند برای ما جالب بود. چه آن دانشجوی جوانی که به آثار استاد علاقمند شده بود و حالا میخواست برود آنها را گیر بیاورد و بخواند و ببیند و چه آن خانم یا آقای مُسنی که همچنان شیفتهی آثار استاد بودند. از بحث اصلی دور نشویم؛ عرض بنده این است که آقای بیضایی همهی مفاهیمی که در محتوای همهی آثارش بیان میکند را اول ادراک کرده سپس به باور رسیده وانگاه دست به آفرینش هنری و ادبی و فرهنگی میزند. بدین ترتیب تمام ارکان و چارچوب محتوایی آثار از پایهای مستحکم و مستدل برخوردار هستند. لذا آثار ایشان همگی علاوه بر برخورداری از ساختار قوی، از بنمایه و معانی قابل تحلیل و اندیشیدن نیز بهره میبرند.
ممنون که در این گفتگو شرکت کردید و به جزییات مبسوطی در ارتباط با اندیشه و آثار استاد بهرام بیضایی پرداختید. البته این بحث را میشود ساعتها ادامه داد اما فرصت اندک است.
من از شما ممنونم که این دغدغه را داشتید تا این مجال برای بیان چنین مفهوم مهمی ایجاد شود. و البته به عنوان سخن پایانی باید عرض کنم که به همین دلایل که برشمردیم و به دلایل بسیار دیگری که فرصت بیان آنها نبود، باید اعتراف کنیم که استاد بهرام بیضایی در هنر و فرهنگ ایران شخصیتی مهم و بزرگ و اثرگذار است که در کنار دیگر بزرگان تاریخ فرهنگ و تاریخ هنر ایران که در طول سدهها برای اعتلای آن کوشیدند و رنج کشیدند، قرار میگیرد.