برشی از روزگار یک نویسنده
- شناسه خبر: 45752
- تاریخ و زمان ارسال: ساعت
اما «همنوایی ارکستر شبانه چوب ها» حاصل سال ها فعالیت بی وقفه ی نویسنده در حوزه ی تئاتر و موسیقی و ادبیات بود. او از «کارگاه نمایش» برآمده و چندین نمایشنامه نوشته و آن ها را روی صحنه برده است و سرانجام در سال ۱۳۶۵ به دلیل فشارهای موجود در ایران به فرانسه مهاجرت کرد اما دست از نوشتن برنداشت و به جای ادبیات نمایشی، به سمت ادبیات داستانی سوق پیدا کرد و آثار درخشانی چون «همنوایی …»، «وردی که بره ها می خوانند» و «چاه بابل» را منتشر کرد که هرکدام فضای خاص خودشان را دارند و جزو رمان هایی محسوب می شوند که نمونه شان را در ادبیات پس از انقلاب کمتر دیده ایم.
اگر اهل ادبیات باشید تا حدی متوجه می شوید که نوشتن چنین رمان هایی تا چه اندازه دشوار است. «محمد عبدی» که خود داستان نویس، منتقد فیلم و پژوهشگر هنر است در گفتگویی بلند با «رضا قاسمی» درباره این چالش ها با او سخن گفته است که حاصل آن را نشر بیدگل در ادامه ی کتابهای تاریخ شفاهیاش و پس از انتشار گفت و گو با سوسن تسلیمی، منتشر کردهاست.
گفتگو با «رضا قاسمی» اثر دلنشینی است. این هنرمند چند وجهی که در تئاتر، موسیقی و ادبیات، همواره خوش درخشیده است از زندگی و چالش هایش در نوشتن صحبت می کند. «رضا قاسمی» از اواخر دههی چهل تا اواسط دههی شصت، هشت نمایشنامه روی صحنه برده است و در موسیقی سنتی هم نوازنده سه تار است که با کسانی همچون شهرام ناظری، محمدرضا شجریان و… کار کرده است. البته این روزها از موسیقی دور شده چون به قول خودش او را از نوشتن دور می کند.
در این میان اما جهان داستانیِ «رضا قاسمی» مورد توجه بیشتری قرار گرفته است. او سبک و سیاق خاص خود را دارد و عادت های نوشتاری خاصی که در این گفتگو شرح می دهد، برای دوستدارانش و همچنین کسانی که در ابتدای راه نوشتن هستند، بسیار جذاب است.
«محمد عبدی» در مقدمه ی این اثر می نویسد:
«رضا قاسمی نویسنده ای است متفاوت که هرچند از جهت فضا و ساختار داستان هایش با صادق هدایت (به ویژه بوف کور) و بهرام صادقی (ملکوت) خویشاوند می شود، اما در نهات نویسنده ای است جدای از دیگران، با دنیایی بسیار شخصی که با دغدغه های پیچیده ی خود جهان غریبی را می آفریند که براحتی خواننده ی هوشمند را با خود شریک می کند. او دست خواننده اش را می گیرد و با خود همراه می کند تا یک جهنم یا یک آخرالزمان واقعی را به چشم ببیند؛ آخرالزمانی که همه ی ما هرلحظه در آن دست و پا می زنیم و گاه فراموشش می کنیم.»
کتاب در بخش های مختلفی همچون کودکی و نوجوانی، اوج در موسیقی و رمان، خودآگاهی نویسنده، شادی نوشتن، تلخی داستان ها، تاثیرپذیری، تئاتر موسیقی، ترک ایران و در نهایت نویسندگی و تنهایی تألیف شده است.
کتاب کوتاه است اما از نکته های بسیار جالبی در خصوص نوشتن و زندگی شخصی نویسنده برخوردار است. رضا قاسمی می گوید که حداقل شبی هشت ساعت را پشت کامپیوتر می نشیند و می نویسد و در این باره توضیح می دهد: «تجربه ی من به من می گوید مهم آن جمله ی اول کار است. آن جمله آدم را می نشاند روی صندلی. تجربه ی دیگری که خیلی مهم است این است که می دانم باید هفت هشت ده روز سماجت بکنم. هفت هشت ده روز اول مثل یک ماشنی است که خفه کرده و تو هلش می دهی. دیگر اصلاً دست خودت نیست. از خواب که بلند می شوی، بی تابی تا بروی بنشینی پشت میزت و بنویسی. ایده همینطور می آید. حالا مشکلت این است که چطوری این ایده ها را نظم و نسق بدهی؛ چه چیزهایی را بگویی بروید پی کارتان و چه چیزهایی را بگویی که شما بایستید تا بنویسمتان…»
«محمد عبدی» گفتگو را از دوران کودکی «رضا قاسمی» آغاز کرده اما دوره هایی از زندگی او نیز در این اثر جا افتاده است و در انتها نیز کتاب با شتاب زدگی تمام می شود؛ انگار که گفتگو در جایی قطع می شود یا به هر دلیلی ادامه ی آن در اثر آورده نمی شود. اما به طور کلی خواندنش خالی از لطف نیست و شاید روی دیگری از این نویسنده به مخاطب نشان دهد که پیش تر با آن آشنا نبودیم.
نوا ذاکری