همایون شجریان به مناسبت نخستین سالروز درگذشت محمدرضا شجریان، تصنیف شباهنگ پدر را بازخوانی کردند و وحید تاج هم دیگر خواننده سنتی کشورمان، در غم دلتنگی برای استاد، قطعهای اجرا کرد.
مستند بلند «سیاوش در آتش» به کارگردانی و تهیهکنندگی کیوان مهرگان با تمرکز بر زندگی و زمانه هنری استاد محمدرضا شجریان دگرگونیهای موسیقی و شعر فارسی را در بستر تاریخ اجتماعی ایران روایت میکند.
نام شجریان با مفهومهایی چون شکوهِ هنرِ موسیقی و آواز، زیبایی و عشق عجین شدهاست. بر اینها باید پیام صلح، آزادی و امید اجتماعی را افزود. او هنرمندی بود که زندگی در ساحتهای مختلف را تجربه کرده، تحولهای اجتماعی بزرگی را دیده، جهان دیده و با مردمانی گوناگون گفتگو کردهبود. افزون بر اینها کتاب خوانده و با ادبیات داستانی و شعر آشنایی داشت. از این رو مرد آزمودهای بود و فهمی ژرف از ساحت انسانی، عشق و عرفان و زندگی اجتماعی داشت...
آشنایی من با استاد شجریان به پیش از انقلاب و حضورایشان به همراه گروه شیدا در جشن هنر شیراز باز می گردد. ولی آغاز همکاری من با ایشان از دوران گروه چاووش بود که آثار زنده یاد محمدرضا لطفی و دیگر هنرمندان را اجرا می کردیم که آقای شجریان هم خواننده ی آن آثار بودند...
از محمدرضا شجریان و صدای یگانهاش که به مرامی ناب از هنر آمیخته بود زیاد دیده، شنیده و خواندهایم و این روزها چه بسا بیشتر. اما آنچه مرا مجذوب تا همیشهی او کرده است، شیدایی بی همتایش به آوای هستی بود. ندایی که در صوت، کلام و تصویر در جست و جویش بود...
مجموعه چیزی که از استاد شجریان در ذهن من وجود دارد یک شخصیت والاست، هنرمندی بزرگ بود، یک مرد سیاسی بود، مردمی بود، اجتماعی و شخصیتی بود که در مسیر زندگیش از چیزی هراسی به دل نداشت. درخاطرم هست که استاد بهاری همیشه می گفتند یک هنرمند باید چشمش پاک باشد. دستش پاک باشد...
من با استاد شجریان نسبت خویشاوندی دارم و یادم است اوایلی که انقلاب شده بود در یکی از جشنهای خانوادگی، ایشان را دیدم و صحبت از کارهای جدید شد، آن موقع تازه کار بر آستان جانان منتشر شده بود، سوال کردم آقای شجریان شما چرا با سنتور نوازهایی که قبلا کار میکردید همکاری نمیکنید و با ایشان کار میکنید؟...
آتشکده ی وجود او همیشه فروزان است و یاس و انجماد را دواست. هنرمند بی حضور تن نیز همیشه در صدر است و همیشه در قدر، ویژه آنکه در دل مردم زمانه ی خویش مقیم باشد و سرریز این باورِ اقامت را در چشم آنان به عین دیده باشد.
جریان در عرصه موسیقی ایرانی یک پژوهشگر است؛ حقیقت جویی خستگی ناپذیر که تمام تلاش خود را معطوف به یافتن معرفت و اشراف بر قد و بالای این سنت ساخته تا آن جان را باری دیگر با کالبدی در خورِ عصرِ کنونی احضار کند و مخاطبان تشنه را با چهرۀ آن زیباروی گریز پا روبرو کند...
زمانی که من ایران بودم با آقای شجریان کار مشترکی نداشتیم ولی در ۱۴-۱۵ سال گذشته نزدیکی به خصوصی بین ما ایجاد شد بطوریکه ۱۵ سال پیش وقتی بعد از ۳۰ سال برای اجرا با ارکستر سمفونیک به ایران آمدم آقای شجریان جزو اولین افرادی بودند که به کنسرت آمدند..
آخرهای تابستان به خاطر جشن هنر میرفتیم به شیراز. با اتوبوس و ده دوازده ساعت توی راه. بعدش هم خسته میشدیم از برنامههای پشت سر هم و دوان دوان از جایی به جایی رفتن. اما آواز خوانی محمد رضا شجریان را از دست نمیدادم که برای تماشا روی چمن محوطه مینشستم و جوانی را تماشا میکردم که خوب میخواند و زیبا بود با ابروهای پر پشت و پیوسته...
ارزش بعضی کلمهها و احساسات را نخنما کردهایم؛ مثل عشق، استاد، اسطوره و ... و این نادرستترین رفتار ماست درقبال هرچه که ارزشمند است. همین که کسی در هنری ماندگار است؛ نزد مردم ماندگار است و هنر او حتی پس از مرگ؛ زنده و جاوید؛ خود بیانگر تاثیرِ هنر اوست. اینجا درست همانجایی است که «نام» برای تعریف از او، بسنده است و نیازی به هیچ پیشوند و پسوند دیگری نیست. پس از فوت زنده یاد محمدرضا شجریان، یکی از اهالی موسیقی که رفتار اهالی این هنر را به نقد کشید، «پیمان سلطانی»- موسیقیدان، منقد و نظریه پرداز- بود. او معتقد است بعضی القاب و نقل بعضی داستانها، نه تنها به هنر محمدرضا شجریان اضافه نمیکند؛ بلکه به جایگاه او در عرصه هنر نیز خدشه وارد میکند. با پیمان سلطانی درباره ی همه این نقد و نظرها گپی زدهایم که در ادامه میخوانید.