
غریزه”؛ ملودرامی در محاقِ غریزه و تقدیر
غریزه” داستان یک مثلث عاطفی نیست، بلکه مثلثی از عشق، وظیفه، و اجبار را روایت میکند. رسولخان، کامی و آتیه، هر یک در مدار سرنوشتی پیشنوشته شده حرکت میکنند؛ یکی در سودای ادای دین، یکی در تمنای عشق، و دیگری در تلاش برای گریز از تقدیر. اما این دلبستگی به جهانِ سینمای گذشته، تا چه اندازه به ساخت یک روایت مستقل کمک کرده است؟ فیلم، با تنشهای درونی شخصیتهایش شکل میگیرد. کامی، پسر رسولخان، دل به دختری میبازد که او را به سینما، به رویا، و به جهانِ پنهانِ فیلمها پیوند میدهد. اما این عشق، محکوم به سوختن است. آتیه...