پرسا مقدس: دنیای ترانه و تئاتر خیلی شبیه به هم هستند
- شناسه خبر: 39626
- تاریخ و زمان ارسال: ساعت
هنرمندنیوز: بعد از تماشای تئاتر «روغن کنجد» با پرسا مقدس که در این نمایش هنرنمایی می کند گفتگویی کوتاه داشته ایم که با هم می خوانیم.
چه شد که از دنیای ترانه و موسیقی به نمایش و تئاتر رسیدید؟
دنیای ترانه و نمایش با تمام تفاوت هایی که شاید در ظاهر با همدیگر دارند اما برای من خیلی شبیه و نزدیک به هم هستند، ساختن فضایی از یک درام، یک زندگی، یک عشق یا یک معضل اجتماعی همان اندازه که در نوشتن یک ترانه نیاز به هم ذات پنداری دارد همان اندازه و شاید بیشتر در نمایش و کار تصویر هم به آن نیاز است، در واقع این خود را جای دیگری گذاشتن و زندگی کردن آن نقش هم در ترانه و هم در نمایش از یک حس مشترک نشات می گیرد و آن هم کسی غیر از خود را زیست کردن است که من این زیست را سالها در ترانه تمرین و زندگی کردم و احساس کردم فرصتی است تا خودم را در نمایش هم محک بزنم، این را هم اضافه کنم که کار نمایش و تصویر در نوجوانی و جوانی هدف اول من بود که بنا به دلایلی از آن دور افتادم ولی از آنجایی که معتقدم در زندگی هیچ وقت برای رسیدن به رویاهایمان دیر نیست تصمیم گرفتم پا در این مسیر بگذارم و برای آن تلاش کنم.
فضا چقدر برای رشد جوانها در عرصه نمایش و تصویر مهیا است؟
راستش من خیلی تازه کار و به قول معروف در این عرصه تازه وارد هستم، اما یک چیز مشترک در رسیدن به رشد در هر عرصه ای وجود دارد و آن هم تلاش مداوم و تمرکز روی آن هدف است که نباید از آن غافل شد، در واقع معتقد هستم اگر چیزی را بخواهیم محال است با تمرکز و تلاش به آن نرسیم، این اولین نکته مهمی است که همیشه سعی کرده ام در آن قدم بردارم.
کار کردن در کنار سعید چنگیزیان چگونه تجربه ای است؟
بی نظیر! فکر می کنم هر کسی آرزو دارد که اولین کارش در عرصه ای که وارد آن می شود در کنار افراد حرفه ای رقم بخورد و خدا را شکر این سعادت نصیب من شد که اولین کارم در کنار اینچنین افرادی باشد،
جناب چنگیزیان قرار بود استاد من در آموزشگاه بازیگری که می رفتم باشند، بنا به شرایط کاری ایشان این امکان حاصل نشد و من چند ماه بعد با ایشان در نمایش روغن کنجد هم بازی شدم، خودتان تصور کنید که چقدر این اتفاق می تواند دلنشین و پر از یادگیری باشد برای کسی که تازه وارد این عرصه شده است، لحظه به لحظه ماه های تمرین و اجرا برای من کلاس درس بزرگی در کنار ایشان بوده و است و بابت این افتخاری که نصبیم شده واقعا خوشحال و شاکر هستم.
استقبال از اجرا تا امروز چگونه بوده و بازخورد آن برای خود شما چطور بوده است
خدا را شکر بعد از این دو سال که به دلیل شرایط پاندمی کرونا اصناف هنری که تئاتر هم شامل آن می شود رکود زیادی داشتند و در واقع به شکلی فراموش شدند، حالا بعد از بازگشایی دوباره، نمایش روغن کنجد توانسته تا الان جایگاه خودش را پیدا کند، البته که هنوز به دلیل شرایط رعایت پروتکل های بهداشتی، سالن ها نمی توانند همه مخاطبین خودشان را در سالن داشته باشند اما مطمئن هستم این روند بهتر و بهتر خواهد شد و انشالله هنر نمایش هم دوباره به شرایط اوج خودش برمی گردد، جا دارد تبریک و خسته نباشید بگویم به اشخاصی مثل آقای آرمان شهبازی کارگردان محترم نمایش ما که در این شرایط سخت، نمایشی را روی صحنه می برند که دغدغه مند است و جان دوباره می بخشند به هنری که مدتی است بنا به شرایط سخت این روزها نادیده گرفته و فراموش شده است.
از شباهت های دنیای ترانه و نمایش گفتید، تفاوتها در چیست؟
تفاوت های زیادی دارند که اگر بخواهم به یک مورد اشاره کنم این است که ترانه نوشتن بیشتر یک فرایند درونی است که بیشتر در ذهن و درون ترانه سرا اتفاق می افتد و زمانی که روی کاغذ یا ملودی می آید جان خودش را پیدا می کند، در واقع ترانه یک تکامل از درون به بیرون است اما در نمایش برعکس شما یک نقش نوشته شده دارید، جان آن نقش را در درونتان پرورش می دهید تا جایی برسد که انگار آن نقش خود شما هستید که خب این برخلاف ترانه یک تکامل از بیرون به درون است.
سختی ها و شیرینی های دنیای بازیگری از نظر شما چیست؟
کسی که عاشق بازیگری باشد دقیقا سختی های این راه را شیرینی آن هم می داند، برای من هم همینطور است و البته هیچ کاری در دنیا بدون سختی نیست، صد البته که هنر در کشور ما مخصوصا برای خانم ها سختی های مختص خودش را دارد که باید صبورانه آنها را پشت سر گذاشت.
هدف و آرمانشهر شما در دنیای هنر نیست؟
کاملا موافقم که انسان باید در هر مسیری اهداف مشخصی داشته باشد و بله من هم دارم، رسیدن به درجات بالا، کار کردن در کنار افراد حرفه ای، پر کار بودن در این عرصه و… اینها اهدافی است که هر کسی در این مسیر آنها را دنبال و برای آنها تلاش می کند، اما اگر بخواهم صادقانه و از ته دل این سوال را پاسخ بدهم از آنجایی که جمله معروف من این است که «هنر تنها راه گریختن من است» پس باید بگویم بزرگترین هدف من لذت بردن از تمام لحظاتی است که در هنر کار نه بلکه زندگی می کنم، اینکه دست خودم را بگیرم و در مسیری با آن قدم بزنم که لحظه به لحظه اش حال دلم خوب باشد مهم ترین هدف من است، چون معتقد هستم همه ما انسان ها این مسئولیت و دین را گردن خودمان داریم که کاری را انجام بدهیم که حال دلمان با آن خوب باشد، به نظر من هدفی بزرگتر از این در دنیا وجود ندارد.
عباسعلی اسکتی