شجریان، هنرمندِ چند بعدی
- شناسه خبر: 14966
- تاریخ و زمان ارسال: ساعت
هنرمندنیوز: سال ۱۳۵۳ من به همراه آقای رضا درویشی از شیراز، آقای موسی گنجه ای(برادر استاد داوود گنجهای) از تهران، استاد پشنگ کامکار از سنندج و استاد پرویز مشکاتیان از نیشابور در رشته موسیقی دانشگاه هنرهای زیبا پذیرفته شدیم و وارد دانشگاه شدیم. در دانشگاه افتخار شاگردی استاد شجریان در کلاس جواب آواز برای من مهیا شد، نکات بسیار مهم و ارزنده ای را از ایشان فرا گرفتم. چند سال بعد در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی ایران و همچنین در تمرینات گروه شیدا در کنار ایشان به نوازندگی پرداختم. قبل از انقلاب تحت یک شرایط تاریخی، سیاسی و اجتماعی که در آن دوران وجود داشت. کارهای انقلابی زیادی ساختیم و اجرا کردیم. در شهریور ۱۳۵۷ درحالی که به همراه گروه شیدا عازم مسکو برای کنسرت بودیم و ویزای ما صادر و بلیط تهیه شده بود، تمام شرایط مهیای سفر به روسیه بود، با وجود خطراتی که این کار می توانست برای ما به همراه داشته باشد به طور جمعی از رادیو و تلویزیون استعفا دادیم و اون کنسرت هم لغو شد. مجموع اتفاقاتی که در آن دوران پیش آمد باعث جریان ساز شدن گروه شیدا در آن دوران شد. استاد شجریان هم به عنوان خواننده پرچمدار این جریان بود. پس از استعفا از رادیو و تلویزیون فعالیت ما در کانون چاووش ادامه یافت و آثاری ساخته شد که استاد شجریان خواننده بسیاری از آن قطعات بودند. بعد از مدتی به دلایلی فعالیت های گروه شیدا مثل قبل ادامه پیدا نکرد و اعضا دنبال مسیر خودشان رفتند. ولی ارتباط من با استاد شجریان کماکان ادامه داشت. سال ها بعد هم که همایون برای فراگیری کمانچه پیش من آمد و گاهی استاد و گاهی اوقات مادر همایون ایشان را به منزل من در شهرآرا می آوردند. بعد از یک مدت من احساس خجالت می کردم و خواهش کردم من به منزل ایشان بروم که ایشان با روی گشاده پذیرفت. وقتی به منزلشان می رفتم مثل عضوی از اون خانواده در کنار ایشان بودم. گاها به کارگاه نجاری ایشان در زیر زمین منزل شان در شهرک غرب می رفتیم و توضیح می دادند که ببین این سنتور را ساختم. واقعا انسان چند بعدی ای بودند. خطاط بودند، نقاش بودند، باغبان درجه یکی بودند. انگورهای باغ ایشان را من هنوز توی هیچ تاکستانی ندیدم. چون با عشق به اون ها رسیدگی می کردند و از کاری که انجام می دادند لذت می بردند.
مجموعه چیزی که از استاد شجریان در ذهن من وجود دارد یک شخصیت والاست، هنرمندی بزرگ بود، یک مرد سیاسی بود، مردمی بود، اجتماعی و شخصیتی بود که در مسیر زندگیش از چیزی هراسی به دل نداشت. درخاطرم هست که استاد بهاری همیشه می گفتند یک هنرمند باید چشمش پاک باشد. دستش پاک باشد. مردم رو بشناسد و با مردم خوب تا کند و واقعا شجریان همین گونه بود. در حقیقت شجریان با شمع وجودش نوری به جامعه هنر این مملکت پراکند. شجریان ماموریت داشت تا در برهه ای از زمان در راه هدفش تلاش کند و در این راه دست از جان خودش هم شسته بود. این یک دل نوشته در وصف حال استاد شجریان است که به ایشان تقدیم کردم:
ما همه افلاکیان ساقی و ساغر میان
حال همه خود عیان
عشق نوازی کنیم پرده نوازی کنیم
تا که رسد دستمان بر سر زلف کسان
کس نبود کس خودند خود همه خود بی خودند
مطرب و مستیم همه باده بدستیم همه
رهزن دین و دلیم بر سر دار در گلیم
جمله همه پیچ پیچ در دل خود هیچ هیچ
نوش ز دارو نبود سوختن عود ما
سوختن عود ما هست همه سود ما تا که شود بود ما