راه رفتن بر لبه ی تیغ
- شناسه خبر: 40930
- تاریخ و زمان ارسال: ساعت
رسول، کاراکتر اصلی فیلم، از روستایی دور افتاده برای کار به تهران می آید و در یک ساختمان نیمه کاره، نگهبان می شود، ساختمانی که پیمانکار آن درگیر مفاسد اقتصادی و سیاسی است و رسول نیز از صدمات این درگیری در امان نمی ماند.
در نگاه اول و با گذشت لحظاتی از فیلم ممکن است این به ذهن مخاطب برسد که قرار است با کلیشه ی کارگر و کارفرما روبرو شود اما میرکریمی به درستی مسیر را به سمت یک درام لذت بخش تغییر می دهد.
بسیاری از نمادهای دیداری و شنیداری که در فیلم های میرکریمی بی سابقه نیستند در این اثر نیز جای خوبی نشسته اند و هرچه بیشتر به توضیح کاراکترها می پردازند. رسول در مقابل پیمانکار و دیگران، پسری کم حرف و ساده است اما با سگی که در ساختمان نیمه کاره زندگی می کند به راحتی حرف می زند و حتی با سربازی که برای دستگیری اش آمده از هر دری سخن می گوید. نمادها و نشانه ها در این اثر کار خودشان را می کنند. در واقع نویسنده و کارگردان با استفاده از این نمادها و نشانه ها خود را از گزند دیالوگ نویسی های اضافی رهانده اند و این یکی از مهمترین امتیازات «نگهبان شب» است که با اضافه گویی و توضیحات بیش از اندازه مخاطب را خسته نمی کند.
«رسول»، کاراکتر اصلی فیلم، دارای شخصیتی منفعل است و این انفعال در صحنه ای شدت پیدا می کند که دزد به کارگاه ساختمانی دستبرد می زند و «رسول» اجازه می دهد که این دزدی اتفاق بیفتد و نه مانند یک نگهبان بلکه مانند یک دوست با او برخورد می کند. این انفعال اما به مرور تغییر می کند و ما در پایان فیلم شاهد یک کاراکتر فعال هستیم. کسی که به جای پیرمرد با چتر بر فراز آسمان تهران به پرواز درمی آید.
اما نقش کاراکتر فرعی که پیرمردی است ساکن حوالی کارگاه ساختمانی، بر شکل گیری کاراکتر اصلی تأثیر فراونی دارد به گونه ای که می توان گفت پیرمرد است که رسول را در انتهای فیلم به پرواز درمی آورد. این پیرمرد -با بازی درخشان علی اکبر عصانلو- که یک واحد در این ساختمان نیمه کاره خریده و امیدوار است یک روزی تکمیل شود، نماد ایستادگی و مقاومتی است که به مرور و با برملا شدن کلاه برداری پیمانکار، به آلزایمر دچار می شود.
اگرچه فیلم «نگهبان شب» به مسائل اجتماعی و سیاسی ای و همچنین مفاسد اقتصادی بزرگی که امروز کشور ما با آن درگیر است اشاره می کند اما نمی توان اثر را به شعارزدگی متهم کرد و این راه رفتن روی لبه ی تیغ را میرکریمی با تبحر بسیار انجام می دهد. او در این اثر با پرهیز از شعار، تلاش کرده زندگی واقعی دو طبقه ی بالا و پایین امروزِ جامعه را نشان دهد؛ جامعه ای که با وجود فقر و فساد فراوان به مکانی برای انفعال انسان بدل شده است. حتی معلم هایی که برای دفاع از حق شان به کارگاه ساختمانی مراجعه می کنند نیز به این انفعال دچارند چرا که راه دیگری وجود ندارد.
از دیگر ویژگی های «نگهبان شب» می توان به بازی درخشان کاراکتر اصلی و دو کاراکتر فرعی اشاره کرد. تورج الوند در نقش رسول، توانست جای پایش را در سینمای ایران به عنوان یک بازیگر حرفه ای محکم کند. صحنه های گفتگوی رسول با سگ، در تاریکی شب، جزو سکانس های تأثیرگذار این فیلم است.
بازی محسن کیایی در نقش پیمانکار را شاید بتوان یکی از درخشان ترین نقش آفرینی های او در کارنامه کاری اش دانست. او در نقش مرد کلاش و ثروتمندی که با زدوبندهای سیاسی و اقتصادی و به اصطلاح، ماهی گرفتن از آب گل آلود، در پی کسب ثروت و مقام است، بسیار خوش نشسته.
و اما علی اکبر اصانلو در نقش پیرمرد آلزایمری را می توان یکی از کلیدی ترین و مؤثرترین نقش های فیلم دانست که بخش زیادی از بار دراماتیک اثر را بر شانه های خود حمل می کند. او با صدا، لهجه و نگاه و دست هایش که مدام در کار ساختن چیزی است، نماد خیل عظیمی از جمعیت ماست که هنوز به آینده امیدوارند.
رضا میرکریمی و محمد داودی، فیلمنامه ای نوشته اند سرشار از تصاویر کم نظیر و کاراکترهایی که در میان ما زندگی می کنند. یأس ها و امیدهای موجود در اثر را هرکدام از ما با یک جستجوی ساده در خودمان و اطرافیانمان پیدا می کنیم.
«نگهبان شب» داستان مردمی است که زیر سایه ی سنگینِ اُلیگارشی، هچنان زنده اند، نفس می کشند و به آینده امیدوارند و این امیدواری در صحنه ی پایانی فیلم به زیبایی هرچه تمام تر بیان می شود. به معنای دیگر شاید بتوان «نگهبان شب» را اثری درباره ی تهران امروز دانست که با تمام زخم هایش هنوز زیباست.
نوا ذاکری