و ناگهان … دختر!!
- شناسه خبر: 7938
- تاریخ و زمان ارسال: ساعت
فیضالله شجاعی / برای درک این فیلم و نام آن “وناگهان درخت” در ابتدا باید به جهان فیلم و جهان خود فیلمساز دقت نمود.
فیلمساز در این فیلم، و البته فیلم فبلی خود (در دنیای تو ساعت چند است؟) و احتمالا دنیای درونی خودش، زندگی را همچون محلی به ظاهر زیبا و سرسبز، پر از گل و درخت تصویر میکند، که البته این چهره اولیه آن است، اما اگر زیاده از حد غرق این زیباییها شویم ممکن است ناگهان با صورت به یک “درخت” برخورد کنیم!
اتفاقاتی که در این فیلم در چند مقطع زمانی برای شخصیت اصلی مرد حادث میشود. اولین بار زمانیست که شخصیت مرد، پیمان معادی، گیج از سودای مهاجرت به خارج از کشور، آن هم بدون انگیزهی خاصی از سوی خودش و یا انگیزهی مشخصی از طرف شخصیت زن “مهناز افشار” به ناگهان با یک درخت ستبر(در این جا مامور کلانتری، دستگیری، زندان…) برخورد میکند.
برخورد بعدی زمانی اتفاق میافتد که از زندان آزاد شده، غرق لذت آزادی و ملاقات دوباره مادر و زن مورد علاقه اش، ناگهان با درختی دیگر(حقیقت حامله بودن زن مورد علاقه اش از یک نفر دیگر) برخورد میکند. در نهایت نیز، در پایان فیلم زمانی که غرق در لذت بازگشت به سرزمین رویاهای کودکی اش میباشد، برای آخرین باربا یک درخت دیگر برخورد میکند، و این دیگر پایان کار است!
آری… اینگونه مینماید که در دنیای این فیلم(و احتمالا خود فیلمساز) و دنیای به ظاهر زیبای زندگی، همواره باید مراقب بود تا بیش از حد غرق لذتهای ظاهری (و گاه حتی باطنی) آن نشد. زیرا هر لحظه ممکن است با مانع و سدی محکم، در قامت درختی تناور، برخورد کرد آن هم با صورت!
منطق روایی فیلم آنگونه است که مرد را عاشق پیشه ای بی تکلف (و البته بی تکلیف) تصویر میکند که در طول زندگی اش، تنها به چند نفر محدود نزدیک است و البته به آنها نیز وفادار میماند. از این منظر میتوان وی را از آن گونه مردان محترمی دانست که روحی لطیف و پاک و به دور از خیانت دارندو البته این قابل تقدیر است، اما در عین حال این مرد جنبههایی مهم از شخصیت مردانه را کم دارد که این امر وی را به موجودی منفعل، ناتوان و تاحدودی بی عرضه تبدیل میکند. این مرد، در طول فیلم حتی یک کار یا تصمیم مهم از خود برجای نمیگذارد و همواره آماده است تا با شرایط پیش آمده همراه شود. (از سفر ناخواسته اش به خارج کشور تا رضایت به سقط جنین زن) او حتی شغل مشخصی ندارد و تقریبا از تمامی جنبههای مردانه لازم خالی است!
این جاست که فیلمساز، روح حاکم بر زندگی او را بیشتر به مثابه یک “دختربچه” تصویر میکند تا یک مرد! (دقت کنید به صحنهی ابتدایی فیلم در دبستان و همچنین صحنه پایانی فیلم، آن جا که بعد از تصادف و درواقع از دست رفتن آینده اش، یک دختربچه، به عنوان استعاره ای از روح حاکم بر زندگی و روابط مرد، از ماشین پیاده میشود!)
شخصیت مرد، حتی رانندگی هم نمیکند و عملا فرمان زندگی اش همواره در دست دیگران (عمدتا زنان) است. مگر در صحنه پایانی فیلم که آن هم به فاجعه ای ختم میشود!
در این صحنه، از آنجا که مادر در حال مرگ است و زن مورد علاقه نیز به علت درد زایمان نمیتواند رانندگی کند، سرانجام مرد مجبور میشود که ناخواسته، فرمان زندگیاش را در دست بگیرد که آن هم طبیعتا به دلیل از دست رفتن فرصتهای قبلی رانندگی توسط خود او، با ناتوانی همراه میشود و فاجعه را رقم میزند! (تصادف با یک درخت آن هم وسط یک ساحل شنی مسطح هموار!)
این جاست که مشخص میشود اگر از فرصتهای زندگی، به جا و به موقع و در زمان خودش استفاده نشود و مسوولیتهای فردی تمرین نشود، در نهایت و به اضطرار، نمیتوان کار را درست به پیش برد!
در فیلم یک “المان” بسیار برجسته وجود دارد که بخش دیگری از جهان بینی فیلمساز را به ما نشان میدهد و آن “دندان لق” مرد میباشد که در طول داستان همراه اوست و دائما با آن سر و کله میزند!
میتوان تصور کرد که این دندان لق، استعاره ای از “زن مورد علاقه” و یا حتی “مادر”او نیز میباشد! مادر، بسیار پیر و زمین گیر است و مرد همواره نگران از دست دادن اوست(مثل دندان لقش) اما این استعاره، در مورد زن مورد علاقه اش بسیار شبیه ترمی باشد!
از آنجا که این زن دقیقا مانند دندان لق گاهی هست و گاه نیست . . . گاهی میافتد و از دست میرود سپس دوباره اورا مییابد و برسر جایش میگذارد! برای چنین موقعیتی، طبعا دو راه حل وجود دارد: یا باید آن دندان لق را کند و دور انداخت و از دستش خلاص شد(فراموش کردن زن برای همیشه) یا اینکه باید آن را به طوردائمی در جایش محکم کرد(ازدواج و یا حضور دائم کنار یکدیگر)
در این فیلم، شخصیت اصلی مرد راه دوم را انتخاب میکند اما با توجه به پایان فیلم و سرنوشت رابطه زن و مرد، به نظر میرسد که فیلمساز راه نخست را بهتر و درست تر میداند، یعنی خلاص شدن از دندان لق!
در نهایت میتوان نتیجه گرفت فیلم “ناگهان درخت” حرفهای زیادی برای گفتن داردو موقعیتهای زیادی برای اندیشیدن در اختیار مخاطب میگذارد. شاید همین دلیل کافی باشد برای آنکه به احترام این فیلم و سازندگانش تمام قد ایستادو تشویق کرد!