نگاهی به فیلم «تاکسیدرمی» به کارگردانی محمد پایدار / جای خالی رضا عطاران
- شناسه خبر: 87098
- تاریخ و زمان ارسال: ساعت
شخصیت اصلی فیلم کمدی «تاکسیدرمی»، عبدالرضا پهلوی، برادر ناتنی شاه مخلوع است که علاقه ویژه ای به شکار داشت و صیدهایش را تاکسیدرمی می کرد. او پس از انقلاب به خارج از کشور گریخت، نام خانوادگی اش را تغییر داد و از محل اقامتش کسی خبر نداشت! فراز و نشیب های زندگی عبدالرضا دستمایه مناسبی برای ساخت فیلم، سریال و تئاتر است اما تجربه نشان داده که دست ِ فیلمنامه نویس ها در کار با چنین شخصیت هایی به علل مختلف از جمله حساسیت های سیاسی، تنگناهای های ممیزی و… چندان باز نیست و آن ها ناگزیرند تا در دایره ای بسیار محدود و بدون هر گونه مثبت نمایی، شخصیت را وارد جهان ِ داستانی ِ فیلم کنند. محسن ملکی و محمد پایدار، فیلمنامه نویس های «تاکسیدرمی» تلاش کرده اند تا به رغم همه محدودیت ها، شخصیتی کمیک از عبدالرضا پهلوی ارائه دهند اما هر چه فیلم جلوتر می رود، بناگزیر بار کمیک این شخصیت کمتر و کمتر می شود به گونه ای که در پایان فیلم، تماشاگر با عبدالرضای جدی و غمگینی مواجه می شود که هیچ شباهتی با عبدالرضای شوخ و شنگ اول فیلم ندارد! مجید صالحی هم هیچ شباهتی با عبدالرضا پهلوی ندارد؛سپردن چنین نقش سنگین و دشواری به وی که هنوز تا تبدیل شدن به یک کمدین حرفه ای راه درازی در پیش دارد، اشتباه محض بوده است. همین نقش را اگر به یک کمدین حرفه ای مثل رضا عطاران می دادند، فیلم از این رو به آن رو می شد و بسیار در معرض توجه قرار می گرفت.
فیلم طبق انتظار از روزهای اوج گیری انقلاب اسلامی شروع می شود یعنی زمانی که درباری ها و ساواکی ها در حال گریختن از ایران بودند. عبدالرضا در پی هواپیمایی برای خروج از کشور است. دو نفر مأمور موساد به عبدالرضا پیشنهاد می دهند تا در عوض سوار کردن وی به هواپیمایی که عازم اسرائیل است، گونه کمیابی از گوزن زرد ایرانی را برای شان صید کند. این طرح داستانی اگر چه جذاب و مهیج است اما به خاطر پرداخت دراماتیک ضعیف و کم توجهی به روابط علت و معلولی، بر باد رفته است. در فیلم معلوم نمی شود که چرا عبدالرضا به جای سوار شدن به هواپیما از راه های دیگری برای خروج از کشور استفاده نمی کند؟ در حالی که او با اتکاء به نفوذ و ثروتش و آن همه خدم و حشم می تواند راه گریز مطمئنی برای خود و خانواده اش بیابد. بقیه رخدادهای فیلم نیز با همین سبک و سیاق بزن در رویی و سرهم بندی شده، داستان پردازی و تصویر شده اند در این زمینه می توان اشاره کرد به برخورد اول مأموران موساد با عبدالرضا در جریان تظاهرات خیابانی که تابع منطق تصادف است و نه تنها باورپذیر نیست بلکه اجرای بسیار ضعیفی هم دارد. آن شکل از تظاهرات که در فیلم نشان داده می شود شباهتی با تظاهرات مردمی در روزهای انقلاب ندارد. به نمایش در آوردن تظاهرات مردم در خیابان نیز بسیار تصنعی است و تعداد زیاد سیاهی لشگر زن در این تظاهرات، پرسش برانگیز است.
فیلم «تاکسیدرمی» به وضوح به دو نیمه قابل تقسیم است: نیمه اول به کشمکش های خنده دار و بسیار جذاب عبدالرضا با سفارت خانه ها برای اخذ ویزا و تلاش هایش برای یافتن هواپیما اختصاص یافته است. نیمه دوم از زمانی آغاز می گردد که عبدالرضا عازم شمال کشور برای صید گوزن می شود. فیلم به وضوح در نیمه اول موفق تر از نیمه دوم است. ریتم تند، تنوع لوکیشن و تعداد زیاد کاراکترها و موقعیت های کمیک از امتیازات نیمه اول فیلم است که عملا در نیمه دوم تقلیل یافته و رو به نزول می گذارد تا جایی که ماجرا محدود به سه کاراکتر اصلی در جنگل های شمال می شود که در حال شلوغ کاری و تعقیب و گریز هستند. طبق این تقسیم بندی، «کمدی موقعیت» ِ نیمه اول فیلم جای خود را در نیمه دوم به «کمدی اسلپ استیک»(بزن و بکوب) می دهد.
جذاب ترین سکانس های فیلم، سکانس های رویارویی سه شخصیت اصلی با خرسی غول آسا در دل جنگل است که نیمه دوم فیلم را به رغم همه نواقص ریز و درشتش، قابل تحمل می کنند. این سکانس ها به واسطه قاب بندی های عالی داوود محمدی و کات های به موقع علی گورانی بسیار تماشایی و باورپذیر از آب در آمده اند.
ضعیف ترین سکانس های فیلم را باید در صحنه های ِ مواجهه خیالی و توهم آلود ِ عبدالرضا با پیرمرد ِ عارف که نقشش را فرزین محدث بازی می کند، سراغ گرفت. کاراکتر پیرمرد عارف که گویی از عالم غیب آمده و مدام در حال ارشاد و نصیحت پراکنی است، پای ثابت تعداد قابل توجهی از فیلم های ایرانی اواخر دهه شصت و اوایل دهه هفتاد بود که با انتقادات زیادی روبرو می شد و تمسخر منتقدان سینمایی را بر می انگیخت. این کاراکتر تصنعی پس از گذشت سال ها، اینک سر از فیلم «تاکسیدرمی» در آورده است آن هم به ضعیف ترین و پرداخت نشده ترین شکل ممکن. در عبث بودن و بی مصرف بودن این کاراکتر همین بس که بود و نبودش تآثیری بر رخدادها و ماجراهای فیلم ندارد و حذف تمام سکانس ها و پلان هایش، کوچک ترین خللی در درک داستان فیلم ایجاد نمی کند!
فیلم در سکانس های پایانی می خواهد به این نتیجه برسد که شکارچی هم مثل جانورانی که شکار کرده، به موجودی تاکسیدرمی شده تبدیل خواهد شد اما این نتیجه شکل تصویری به خود نمی گیرد در حالی که به عنوان یک راهکار می شد با نشان دادن کله تاکسیدرمی شده عبدالرضا در کنار کله صیدهای ِ تاکسیدرمی شده اش در آخرین نمای فیلم، پایان ِ تصویری و سینمایی مناسب و همه فهم و تآثیرگذاری برای فیلم رقم زد.
«شهرام خرازیها»
منتقد سینما