«ناپلئون بناپارت» امپراتور فرانسه، قهرمان یا بیدادگر؟
- شناسه خبر: 21085
- تاریخ و زمان ارسال: ساعت
هنرمندنیوز: در فرانسه، یاد آوری مردی که بخشی از تاریخ فراموش نشدنی اش را مدیون او می داند، هم زمان می شود با ۱۵۰ امین سالروز پیروزی “کمون پاریس”، که پس از ۴ ماه محاصره توسط نیروهای پروسی، شهروندان همه طبقات پاریس، علیرغم قحطی بزرگ و بالا رفتن سر سام آور هزینه زندگی، به مبارزه با دولتی پرداختند که در کاخ ورسای (که شورشیان آن را دست نشانده دشمن می نامیدند)، جای گرفته بود. ۳۰٫۰۰۰ تن از این شورشیان، زن و مرد، کارگر و کسبه… اسلحه به دست گرفتند و از روز ۱۸ مارس ۱۸۷۱ ، به پاسداری از توپخانه “گارد جمهوری خواه “، در برابر ۱۰٫۰۰۰ نیروی حکومت تازه در ورسای پرداختند. این مبارزه که تا ۲۷ مه ۱۸۷۱ به درازا انجامیدو هزاران قربانی میان دو جبهه به بار آورد، با تیرباران ۱۴۷ شورشی، به پایان رسید. این آخرین انقلاب در قرن نوزدهم در فرانسه به شمار می آید.
“کمون پاریس”، دوران سرنوشت سازی در تاریخ اقتصادی و اجتماعی فرانسه به شمار می آید، چرا که این انقلاب، به تسلط بورژوازی و صنعت، بانک ها و صاحبان صنایع، که به نطام فئودال و سلطنتی مطلق پایان داده، اما زندگی کارگران و دون پایگان را بسیار سخت کرده بود، مسیر دیگری داد. کمیسیون کار به جای دفتر کار فرمایان به وجود آمد، دستمزدها افزایش یافت و دستمزد آموزگاران زن با مردان برابر شد . اینها نمونه هائی از تغییرات ژرف اجتماعی آن دوران هستند که فهرستشان بلند است.
باز گردیم به ناپلئون، دست آوردها و نکته های تاریک شخصیت و سیاست های وی که بحث بر انگیخته است.
این مرد کوتاه فد (۱۶۸ سانتیمتر)، که در روز ۱۵ اوت ۱۸۲۱، در شهر آزاکسیو، در جزیره کرس، به دنیا آمد و آوازه پیروزی های نظامی و سیاسی اش جهان را فرا گرفت، گرچه از چند دیدگاه، شخصیتی مدرن و سازنده شناخته می شود، اما از برخی جهات و زیر ذره بین تاریخ، بخش تاریک شخصیتش، برای او سرافرازی به ارمغان نمی آورد. ازجمله آنها اقتدار گرائی و جنگ های بسیاری است که بی جهت انجام داد. جنگ هائی که فربانیان بسیاری به بار آورد و شکست های تاریخی اش در روسیه، اسپانیا و واترلو ، به مرگ خوار کننده اش در تبعید انجامید. سانسور روزنامه ها، زندانی کردن افراد بر پایه ظن و ایجاد زندان ویژه برای کسانی که تبرئه شده بودند و کسانی که، به سبب نبود مدرک، در دادگاه مجاکمه نشده بودند، از نکات منفی دیگر ناپلئون است که پشت جلای اسطوره وی رنگ باخته است . از زن ستیزی و بی وفائی وی به دو همسر و شمار بالای معشوقه هایش هم سخن بسیار رفته است. متن ها حکایت از این دارند که او معشوق خوبی هم نبوده است. که این نیز به جنبه های منفی ابن شخصیت مهم تاریخ می افزاید.
همانگونه که گفته شد، در مورد یاد بود وبزرگداشت “کمون پاریس” ، همچون در مورد بزرگداشت ناپلئون کشمکش بسیاری در گرفته است. گفته می شود که رئیس جمهوری کنونی هم، که بسیار از مراسم بزرگداشت خوشش می آید، در مورد شرکت در یکی از مراسم پیش بینی شده، به دلیل مخالفت بخش بزرگی از افکار عمومی، دو دل است. جالب اینجاست که شماری او را در نکات منفی اش، از جمله در تصمیم گیری های فردی، با ناپلئون مفایسه می کنند.
یک روزنامه نگار انگلیسی، به نام جان لیچ فیلد، که سال ها فرستاده روزنامه “ایندپندنت” در فرانسه بوده، می گوید گه امپراتور که در آرامگاه با شکوه مرمرینش در موزه ارتش خفته، برای فرانسویان اسباب درد سر شده است. چرا که، علیرغم دوران باشکوهی که برای فرانسویان به ارمغان آورد، کسی است که، در سال ۱۸۰۲، بار دیگر برده کشی را، که لغو شده بود، به جریان انداخت و سبب مرگ صد ها هزار نفر در جنگ هائی شد که در اروپا به راه انداخت . نکته دیگر، زن ستیزی او ست چرا که فوانین ناپلئون، زن را جنس دوم به شمار می آورد. از جمله این که رن در همه زمینه های اجتماعی ناچار به تکیه بر یک مرد است. زن خیانت کار را به زندان می فرستد، در حالی که مرد خیانتکار را یک جریمه ساده می کنند. شاید علتش این باشد که همسر نخستینش، ژوزفین (چهره ای سرشناس در تاریخ)، به او بسیار خیانت کرده بود.. دیگر این که زن می بایستی زیر فیمومیت شوهرش زندگی کندو خشونت های خانوادگی را به آسانی بر می تابد. اما از سوی دیگر مرد را مسئول خانواده می داند، پیوند های پدری-فرزندی و حق ارث را مشخص می سارد.
بنابراین، از یک سو، همه بر کارهای بسیار مهم او، آینده نگری و مدرن بودن دیدگاههایش و از جمله استفاده بسیار خوب از تبلیغات ، انگشت می گذارند. گسی که هیچ ثروتی نداشت و با دور اندیشی، هوشمندی و استراتژی های مناسب، خود را ساخت، از همه پله ها بالا رفت و توانست سرانجام ، در ۳۵ سالگی، تاج پادشاهی بر سر خود بنهد. کسی که در سال ۱۷۹۶، در حالی که تنها ۲۷ سال داشت و پس از انقلاب بزرگ فرانسه، به درجه ژنرالی رسیده بود، دو روزنامه به راه انداخت که به شکلی پیگیر از افتخارات وی در ایتالیا می نوشتند. او پس از رسیدن به قدرت، در پی یک کودتا، به استخدام شماری نویسنده و تاریخ نگار پرداخت تا آنها از هوش نظامی او بنویسند. کاری که حتا پس از تبعید به جزیره “سنت هلن” ادامه داد و با دیکته کردن خاطراتش به “لاس کازس”، که همراه با چند تن از نزدیکانش با خود به تبعید گاه برده بود، به اسطوره سازی از خود پس از مرگش ادامه داد. اما اشتباهات تاکتیکی و خود بزرگ بینی اش سبب شد طرح بزرگی را که برای اروپای متحد وبدون مرز در سر داشت ، با کنار گذاشتن انگلستان و جزیره هایش و هم چنین خوار کردن اتریش به باد دهد. تبیعدش به”سنت هلن”، جائی که در آن با فشار بیش از اندازه انگلیسی ها روبرو شد و در آنجا هم درگذشت، خود نتیجه این اشتباهات است.
اما دستاوردهایش هم هنوز بر جا مانده، که از حمله آنها “قانون شهروندی ناپلئونی” است که چهره دنیا را تغییر داده است. این قانون، از جمله درمتن های پایه گذار دمکراسی آمریکا و آن چه امروز “حکومت فانون” و قانون مدنی (در بسیاری از کشورهای آمریکای لاتین) می نامیم ، به کار گرفته شده است . دلیل آن هم این است که ارتش ناپلئون از هر کجا که می گذشت ، فوانین کهنه فئودالی را بر می چید و به جای آن فانون مدنی خود را، که مدرن و منطقی تر بود، می گذاشت.
“ناپلئون وسینما”
هزاران فیلم و مستند درباره او ساخته شده که در صدر آنها فیلم هفت ساعته “آبل گانس”، سنماگر فرانسوی، فرار می گیرد که در آغاز سالهای ۱۹۲۰ می خواست ۶ فیلم را به “ناپلئون” اختصاص دهد و همه زندگی وی را به تصویر بکشد.. این فیلم هفت ساعته در سال ۱۹۲۷ ساخته شد. اما نسخه های آن پراکنده شدند و فیلم بسیار کهنه شد. نسحه های آن از شماری از کشورها، به ابتکار سینما تک فرانسه گردآوری گردید و کار ترمیم آن، که ازسال ۲۰۰۸ آغاز شده، در حال پایان است. گفتنی است که ۲۰ دقیقه پایان این فیلم با سه دوربین گرفته شده که برای آن زمان بسیار جالب و نو است چرا که تصویر روی تصویر می گذارد و از ترفند های ساده سینمای آن روز، یعنی نور و موسیقی، دور می شود. “آبل گانس” همچنین با رو در رو قرار دادن چهره بزرگ متفکر ناپلئون در زمان کودکی و بازیگوشی و برف بازی کودکان دیگر، از این خکایت می کند که او همواره در حال اندیشه و آینده نگری بوده است .
نباید فیلم های “واترلو”، ساخته “سرگئی باندارچوک” روسی و شماری دیگر را فراموش کرد. پیش از او چند روس دیگر، یکی “گونچارف”، در سال ۱۸۱۲، دیگری، “پیوتر شاردرینین” درسال ۱۹۱۳، “ولادیمیر گاردین” و “یاکف پروتا زانف” در سال ۱۹۱۵، ساخته بودند که با درنظر گرفتن شکست ناپلئون در جنگ با روسیه، معنای بیشتری پیدا می کند. اینها تنها کارگردانان روسی نبودند و ناپلئون موضوع شماری دیگر از فیلم های کارگردانان شوروی پیشین شد. گفتنی است که شکست ناپلئون در جنگ با روسیه ، که در آغاز از شمار کمتری نیرو نسبت به ارتش فرانسه برخوردار بود اما تاکتیک زمین سوخته ژترال میخائیل کوتوزوف، روحیه دادن به سربازان ارتشش، سرمای شدید و گرسنگی سربازان فرانسوی، آن هم در اوج پیروزیهای امپراتور، ممکن گردید، در حافظه همه روس ها مفش بسته است. “لئون تولستوی”، در کتاب خود “جنگ و صلح” به آن می پردازد و “پیوتر چایکوفسکی” نیز قطعه “اورتور ۱۸۱۲” یا “سال ۱۸۱۲” را به پیروزی روسیه بر فرانسه اختصاص می دهد.
پس طبیعی است دیدگاه کسانی که در برون از مرزهای فرانسه از این شخصیت تاریخی فیلم ساختند، از برخورد تاریخی کشور آنها با ناپلئون، جنگ ها، پیروزی ها و شکست هایش فرمانبرداری کند.
اما نخستین فیلم درباره “ناپلئون”، در سال ۱۸۹۷، توسط “لوئی لومییر”، یکی ار برادران “لومییر” ، مبتکر سینما، ساخته شد. فیلم ها ادامه یافت و کارگردانان بسیار مطرح بین المللی هم این شخصیت را در آثار خود گنجاندند.
به نوشته “آنتوان دو بک”، منتقد سینما، ناپلئون شخصیت بیش از ۷۰۰ فیلم سینمائی و ۳۵۰ فیلم تلویزیونی بوده است.
در این میان شاید بد نباشد به آثار سینمائی نا تمام هم اشاره ای بشود که از جمله آنها پروژه عظیم و طولانی “استانلی کوبریک” است که همه کتابهای چاپ شده پیرامون زندگی ناپلئون را خریده بود، ۱۵٫۰۰۰ عکس از مکان هائی که می بایست فیلمبرداری در آنجا انجام گیرد، گرفته بود و ۱۷٫۰۰۰ نگاره از ناپلئون گرد آوری کرده بود. اما علیرغم تهیه صدها لباس برای آن فیلم، استودیوی “ام جی ام” و “یونایتد آرتیست” از تهیه آن خود داری کردند.
چارلی چاپلین و پیتر جاکسون هم از کسانی بودند که پروژه آنها ناتمام ماند اما چاپلین، هنرمند انگلیسی و با دید کشورش از ناپلئون، به گونه ای برداشت خود را از این شخصیت در فیلم “دیکتاتور”، در شخصیت هیتلر گنجانده است. از جمله صحنه بسیار کوبنده فیلم که در آن “هیتلر” با گوی کره زمین بازی می کند… که سمبل خواست کشور گشائی است.
ناپلئون و هنرهای دیگر
پیش از امپراتوری، سردار ناپلئون، در همه لشگر کشی ها یش در اروپا، همه گونه آثار هنری را چپاول می کرد تا آنها را در اختیار بزرگترین موزه جهان، موزه لوور که در حال شکل گیری بود، بگذارد. جالب اینجاست که، پنج سال پس از واژگونی ناپلئون، آثاری که ناپلئون از گوشه و کنار ایتالیا به غنیمت گرفته بود به این کشور بازگردانده شدند. البته نه همه آنها. مقامات ایتالیائی می گویند که این آثار از اسارت در آمده، سرانجام با فراز و نشیب های سیاسی و تاریخی و نیر بازیهای سرنوشت، تبدیل به میراث فرهنگی بی نظیری برای ایتالیا شده اند. بدین ترتیب رویای ناپلئون در به راه انداختن یکی موزه جهانی به واقعیت می پیوندد.
ناپلئون همچنین صدها نسخه کتاب و به ویژه کتاب های دست نویس، اشیا، هنری، واز جمله اسب های ارابه فسطنطنیه را که ونیزی ها در سال ۱۲۰۴ در غارت این شهر به غینیمت گرفته بودند، از ایتالیا به ارمغان آورد و در جشنی که برپا کرد به مردم فرانسه پیشکش نمود.
“ناپلئون بناپارت”، در زمینه های فرهنگی، سیاست های بسیار کارآئی داشت. او با فرهنگ همچون یک نظامی برخورد نمی کرد و دید روشنی از آنچه که می خواست داشت. به ویژه این که می دانست چگونه ار هنر برای بزرگ نمائی و اسطوره کردن خویش استفاده کند. گرایش هایش در سبک نقاشی به یک گویش “نئو کلاسیک” بود اما، زیر تاثیر “داوید”، نقاش بنام، به تشویق استعدادهای نو پرداخت که سبک های رمانتیک و شرق گرا را به کار می گرفتند.
علیرغم همه این دلبستگی، نگاره های ناپلئون این مشکل را دارند که بیشتر آنها وافعیت را نشان نمی دهند، حتا آنهائی که چهره ی وی را در کارزار، هنگام کار درفترش و در مکان های دیگر نشان می دهند. پاره ای از آنها بسیار ایده آلیست هستند و از نگاره ها و یا تندیس های باستان به منظور شکوهمند کردن شخصیت الهام گرفته اند. دوران ناپلئون را همچنین می توان دوران گسستن از هنر دوران انقلاب و آغاز دوران شخصیت پروری یا کیش شخصیت از ورای هنر دانست. ناپلئون از تاثیر نگاره با محتوای تاریخی بر مردم به خوبی آگاه بود و این هنررا در تبلیغ برای خود بسیار به کار می گرفت. این روند به ویژه در تابلوی “بناپارت بر پل آرکل” (۱۷ نوامبر ۱۷۹۶) ، اثر “آنتوان-ژان گرو” به خوبی دیده می شود. در این تابلو، ناپلئون پیشتاز است اما برای تشویق و هدایت نیروهایش به پشت خویش می نگرد ویا با سربازانش همدلی می کند…
حضور پر رنگ او در تندیس ها هم دیده می شود. پس از مرگ هم فالبی گچی که از صورت وی برداشته شد، بعد ها توسط هنرمندان بسیاری به کار گرفته شد. اما جالب ترین کار برد آن توسط “رودن”، تندیس گر بنام فرانسوی انجام گرفته که بیشتر او را برای تندیس “متفکر” و یا بالزاک” میشناسند. حالی که “رودن”، با الهام از خطوط کپی دفیق آن ماسک، یک سر از ناپلئون ساخته و نیمه تنه ی آن را با گونه ای پارچه (کفن؟) پوشانده است که می تواند اشاره ای به رویاهای او باشد.
در زمینه معماری، به بازگشت بناهای بزرگ به سبک “رم باستان” تمایل پیدا کرد و افزون بر “تاق نصرت پیروزی”، کاخ فوه مقننه ویا پارلمان کنونی را بر پا نهاد.
نویسندگان دوران رمانتیک و از جمله “ویکتور هوگو”، نویسنده بنام، که در آغاز او را دوست نمی داشت، به صف وی پیوستند و با نیکو گوئی از او به سرشناسی اش در جهان کمک کردند.
به هر رو علیرغم دوران کوتاه حکومت ناپلئون، تاریخ پر است از رد پا و نشانه های وی. از این رو ، اگر بخواهیم به کوتاهی دست آورد های او را بشماریم، باید از شماره گذاری خانه ها آغاز کنیم که هدفش رساندن نامه نبوده بلکه می خواسته دریافت مالیات ها را سر و سامان بخشد.
کار دیگر، فروش ایالت لوئیزیانا به آمریکاست که نیمی از خاک آمریکای امروزی را تشکیل می داد و متعلق به فرانسه بود.
دیپلم متوسطه که کابوس امروز همه دانش آموزان و خانواده آنها به شمار می آید، با دادن فرمانی در سال ۱۸۰۸ توسط ناپلئون به وجود آمد.
“تاق نصرت پیروزی” که در میدان “اتوال” پاریس بر پا نهاده شد و هدقش یاد آوری پیروزی های ارتش فرانسه است.
در پایان قرن هقدهم، یک جنبش هوادار بهداشت به وجود آمد که هوا را وسیله انتقال میکرب و ویروس می دانست. ناپلئون هم این فرضیه را فراموش نکرده بود و از این رو درسال ۱۸۱۰ کار جمع آوری زباله را، به منظور کاهش خطر ویروس و سرایت آن از راه بوی بد رباله ها در فضا، بنیان گذاشت.
ناپلئون همچنین در سال ۱۸۰۲ به بنیان گذاری دبیرستان پرداخت تا آموزش پسران خانواده وفت کاری پدرانشان را نگیرد و جوانان برای زندگی نظامی یا اداری، با پول دولت، آماده شوند.
پس از دبیرستان، ناپلئون نیاز به ایجاد یک نهاد نیرومند برای ادامه آموزش دانش آموزان دبیرستانی را احساس کرد و در سال ۱۸۰۶، دانشگاه ناپلئونی را بر پا نهاد.
کار دیگر، ایجاد ۸۳ منطقه در تفسیمات کشوری به منطور آسان کردن کارهای اداری شهروندان با کمک به دسترسی آنها به مراجع اداری بدون از دست دادن زمان و سفرهای دراز بود.
“لژیون دونور”، یکی از مدال های مهم سزاواری، راهم، در سال ۱۸۰۲، به منظور ارزش نهادن به کارهای مهم شهروندان و نظامیان به وجود آورد که هنوز هم وجود دارد و تاکنون بیش از ۹۳٫۰۰۰ نفر آن را دریافت کرده اند.
در مورد مرگ ناپلئون در ۵۱ سالگی به دنبال سرطان معده هم شک هست. یک دکتر متخصص معده، در سال ۱۹۵۵، به مرگ در پی خوراندن تدریجی آرسینیک اشاره می کند. آنچه مسلم است او دچار افسردگی بزرگی بود و ، به جز یک دوران کوتاه، که به باغبانی دلبند شد و در هوای باز چرخید، علیرغم پافشاری پزشگش، کم کم از هر گونه فعالیت دست برداشت، بیشتر در اتاف تاریک خود در رختخواب ماند تا مرگ به دیدارش آمد. او در روز ۵ مه ۱۸۲۱، در خانه نسبتا کوچکی در “لانگ وود” در جزیره “سنت هلن” در گذشت و در آنجا به خاک سپرده شد. اما در سال ۱۸۴۰، به درخواست فرانسه، خاکستر وی به فرانسه بازگردانده شد و در مکانی به نام “انولید”، در مزکز پاریس، در تابوتی چند لایه ای، جای داده شد.
https://www.youtube.com/watch?v=nm-uFQXdqfM
- شهلا رستمی