مواجههی دو سویه
- شناسه خبر: 86226
- تاریخ و زمان ارسال: ساعت
آدمیزاد موجودی ست که در خود پُر از سوال و جواب و چرا و هزاران دادههای دیگر دارد که گاهی به نتیجه میرسند و در اوقاتی دیگر هرگز به پایان یا ثمرهای نخواهند رسید. البته این راه و رسمی ست که بسیار قدمت و تاریخ و شناسنامه دارد. خب اگر اینطور نبود که دیگر سنگی رو سنگ نمیماند و خانه از پای بست ویران بود. حال این روال به ثانیهها، دقیقهها و ساعتها و باقی چیزها به حیات و زیستن آدمیزاد همچون ریشه آویزان هستند و… شاید یکی از آن چیزهایی که مثل شمشیر دو لبه عمل میکند عنصر یا وادی «تنهایی» ست که هم میتواند موثر و ثمربخش باشد و هم قابلیت دارد که همهچیز را به کام نیستی و نابودی بکشاند. حال این ضرورت چند مزه در خَلق و به وجود آوردن ضرورتهای قصه و داستان و رمان و فیلم و نمایش و باقی هنرها نفوذ کرده و خیال را به واقعیت گره میزند تا رازهای مگو و سر به مُهر را فاش کند تا دیگران بدانند چه بر سر آدمیزاد آمده است. خلاصه آنکه این مقوله وسیع و گسترده فارغ از کاربردی بودن، یک نوع کشف نیز به حساب میآید.
نمایش «از میان نهنگها» از جمله آثار نمایشی ست که در خود بسیار به این مقوله اشاره دارد که از کجا شروع و به پایان میرسد یا بینتیجه میماند. جهان اثر در ازای کوشیدن نویسنده سعی دارد با مقدمهچینی و به آرامی به باورها، تجربهها یا شکستها و پیروزهای مخاطب که در زندگی خود کسب کرده نزدیک شود و شرح ماجرا را با واکنشهای او از جهان واقع به شرححال شخصیتها پیوند بزند و به نوعی مخاطب را با خود در جهان اثر بعنوان قوهمحرک در نقش شاهد همراه سازد و در هر لحظه با او بده و بستان حواس و عقیده و باور داشته باشد. جهان اثر مملو از چیزهایی ست که هر یک از مخاطبها یا از آن شنیده یا دیده یا تجربه کردهاند. در واقع شخصیتها بعنوان راوی، برشهایی از زندگی خود را تفسیر میکنند و از اوج و فرود و طغیانهایی میگویند که تا مغز استخوان با آنها زندگی کردهاند. لذا در این نوع ترکیب، در کنار متن و میزانسن و بازیگری آن چیزی که مهم جلوه میکند عنصری به نام «باورپذیری» ست. عنصری که در این نوع روایتها که خردهپیرنگها تاثیرگذار هستند نقشی اساسی دارد تا مونولوگهایی که از زبان شخصیتها شنیده میشود خوابآور یا تاثیری خنثی نداشته باشد. بازیگرهای این اثر در ازای تقلا و اوج و فرودهایی که کارگردان از آنها خواسته جنب و جوش یا ساکن شدن را با کلمات در اختیارشان نظم میدهند، حتی در اوقاتی از نمایش سعی میکنند با مخاطب ارتباط مستقیم داشته باشند تا هم دیوار چهارم را بشکنند و هم تاثیر تلاش خود را جهت باورپذیری شاهد باشند. میزانسن در این نوع گفتوگویی که از جنس خود مخاطب است آنچنان پُر رنگ نیست، اما تربیت حواس چندگانه از سوی هدایتگر اثر به مراتب دیده میشود که سمت و سوی روایت به درستی رخ بدهد تا شکل و شمایل یا همان ساختار اصلی جهان اثر نظمی درست به خود بگیرد.
مخاطب درست است که عنوان شاهد را به عنوان قوهمحرک در این اثر دارد، اما گاهی هم قابلیت آن را دارد در جایگاه قاضی قرار بگیرد و برحسب دادههای نمایش، داشتهها و حرفهای بازیگرها را با حرفها و داشتههای خود مقایسه کند که کدام واقعی ست و کدام تهمایه تخیل دارد.
در نهایت باید گفت: آنچه که در این نمایش مخاطب شاهد آن بوده و خواهد بود برگرفته از جهان تنهایی آدمیزاد است که گاهی چون بهمن و طوفان به سویش هجوم میآورد و گاهی دیگر همچون خاکستری زیر آتش حیاتش به آرامی میسوزد و دم بر نمیآورد. درست مثل نهنگی تنها که در عمقی بسیار در تن اقیانوس هم جان میدهد و هم جان میگیرد و دیگر هیچ…
«کیارش وفائی»