تعمیق کشش های دراماتیک!
- شناسه خبر: 60450
- تاریخ و زمان ارسال: ساعت
شوربختانه با گسترش سینمای نهچندان جدّی و فاخر، تولید یک موسیقی درخور نیز همچون گذشته نیست. و البتّه، در هیاهوی فجایع صوتی و روزگار بس آشفتهی بشر امروزین، از قضای سنّت و حکمت نیک ِ ساحتِ هنر، اثری ریشهدار و اصیل را از، داشتن موسیقیِ متنی بس ارزنده و شریف، هیچ راه گریزی نیست. که همانا برای نمونه، منجر شدن به شکلگیری اصواتی اصیل است برای مجموعهای پاک ُ زیبا همچون گیلدخت، که مدتیست، متن آن برای ادبدوستان، رنگ آن برای اهل نقش، بازی و بازنمایی شخصیتهای آن، برای دوستداران هنر صحنه و بازیگری، موسیقی آن برای موسیقیدوستان(به مفهوم دقیقِ علم موسیقی) و سرآخِر شعر آن در موسیقی باکلام تیتراژِ پایانی، برای آن که از تمام جزئیات مذکور، محظوظ و مفتون شده، با ظرافتی سهمناک، ستودنی ست. بهرهگیری چند منظوره از ساز سنتور، ناخواسته و شاید ذهن شنونده و بینندهی غیرحرفهای را نیز با خود درگیر کند. سازی که هم نغمه دارد ُ هم کوبش! آهنگساز، که جدای از دقّت ارزشمند در ساخت بااندیشه و آن به آنِ نغمات این مجموعه خود نواختن سنتور آن را به عهده دارد، به خوبی جای بس خالی و غبارگرفتهی سازی مغرور _و البته شریف_ در تیتراژی حماسی را پس از مدتها درک کرده است!! که بیگمان بزرگی و هیبتی نیز در سازگان توانمند تیتراژ آغازین، به این ساز بخشیده که نه تنها در برابر فضایی پرتنش، ترسان و شرمناک نیست، که گویی ارکستر را نیز همچون لشکری که مطیع فرماندهاش باشد را، سربازوار به دنبال خود میکشد. مسعود سخاوتدوست، با فلسفه و حکمت آشناست. پس بدون تردید با عواطف پیچیدهای که در سراسر مجموعه، در نوساناند هم دقیق شده. چه که وقتی فلسفیدن و علم منطق که دانش درست اندیشیدن است ُ جلوگیری از ورود مفسده به مصلحت در فکر، وادارمان میکند تا حتٰی خشم و رشک را نیز برای خود عاطفه به شمار آوریم! دو خصلتی که در جایجای داستان، بیرحمانه و ناجوانمردانه، چشمان گلنار را اشکآلود و دل تنهای اسماعیل را به لرزه درمیآورد. دستکم گوشی که خویشکاری و وظیفهی ذاتی ایجاد موسیقی در تئاتر، سینما و تلویزیون را، تعمیق کششهای دراماتیک میداند، موسیقی گیلدخت، برای گوش و مهمتر از آن ذهنش بس منطقی، فلسفی و هنری ست. که در برهوت هنر ناب امروز، خود به خود به یاد موسیقیترین موسیقی متنها میافتم و آهنگسازانی به تمام معنی که جدای از تمرین های سخت نواختن، کتابها خوانده بودند، شبنخوابیها کرده بودند، تنهاییهای سهمناک را برای درک اندیشهی راستین به جان خریده بودند؛ مرتضیٰ حنّانه، کامبیز روشنروان، بابک بیات، آندره آرزومانیان و … چه شادیآور و پرامید که سخاوتدوست، به طریقی، گاهی تکتک آنها، گاه نیز تبلور تمامی ایشان در آنیست.حتیٰ سکوت حکیمانهاش در پرداخت موسیقایی، با تمام جان هضم و درک میشود.
(موسیقی یعنی صدا وَ سکوت. پس یکسره خواندن و نواختن هرگز پسندیده و گوشنواز نیست)دستکم، برای اینجانب اینگونه مینماید که موسیقی در گیلدخت، کاملاً موردی، شدیداً زنده و شدیداً هوشمند کنش دارد. بهگونهای که افزون بر همدردی و همراهی با حسّاسیتهای اثر، با موقعیّتهای طبیعی؛ نم، سردی، گرمی و … هم همسوست. اگر به گونههای رنگ سبز (رنگ غالب داستان و فضا) بنگریم، نوعی تلقین مزاج از آن دریافت میشود که چیزی نیست مگر آرامش. که همان حالت چیرهی روانیِ جنگل و همانند آن است؛ و در ادامه اصواتی هم که پیرامون چنین محیطهایی جریان دارد ُ به گوش میرسد، در بیشتر زمانها، ناخواسته با امنیتی روحی همراه است که همان را هم میتوان در بازخورد ذهنی آهنگساز اثر، فهم کرد. چه حتٰی در دقایق ترس، نگرانی (که به دقت، از هم بازشناخته شده و در روند داستان امضای متشخِصِ موسیقایی هریک را جدا از هم حس میکنیم) با رعایت بسیار محتاطانهای در پرداختِ چندمنظوره به شکوهِ جنگل سبز، اظطرابی رنجآور و همزمان امیدی که در کورسوی غمی سنگین، با ستمدیدگی تمام، خودنمایی دارد، با هدایت ذهن شنوندهای که به ناچار بیننده نیز هست، به سوی موسیقی تیتراژ پایانی، یکسره همان بیم ُ امید، که سرنوشت محتوم انسان است، تثبیت میشود و نوای نازنین ساز دفّ که پس از مدتها شلوغنوازی مرسوم این ابزار مقدّس موسیقی، جزء به جزء قلب شنونده را چنگ میزند؛ تا دلی هست بیا رفتم از دست بیا … و پسماندِ مقام خانگاهی حیاللٰه در گوش، که گیلان و کردستان را در آنی، درهم میپیچد و ای شگفت!!!
شاید اگر ابوالمعانی، عبدالقادر بیدل، اشعر شعرای سدهی یازدهم و دوازدهم از خاک برمیخاست، در توصیف غمآواهای سرافرازِ گیلدخت، این بیت خود را در همراهی لحظه به لحظهی سریال و موسیقی آن، در نهان تکرار میکرد؛ به وصل گلرخان، نتوان کنار عافیت جستن / که از آغوش گل، خون در جگر آب است شبنم را…
مهبد مکّی
سلام ممنون که این مقاله به این قشنگی رو منتشر کردین تو گوگل الان سرچ کردم واقعا جناب مهبد مکی معلومه هنرمند خیلی باسوادی هستن
تحلیلی بسیار کارشناسی شده از جناب آقای مکی.
متن و تحلیلی رسا و گویا بود که جا دارد ازنگارش کننده که خیلی فصیح و هنرمندانه نسبت به شرح بیان موضوع و شأن و حرمت قلم و اهمیت اثرگذاری آن اقدام نموده تقدیر و تشکر کرد
واقعا موسیقی عالی دارد و شما به خوبی اشاره کردید
مستدام باشید