مروری بر پروژه گاراژ کمیل یگانه
- شناسه خبر: 77354
- تاریخ و زمان ارسال: ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ساعت ۱۵:۱۰

به گزارش هنرمند در این پروژه مؤلفههای قابلتوجه و بررسی، چون فرهنگ، هویت-فرهنگ، اقتصاد در هنر، روانِ مخاطب و امر لذتبخش، هرکدام بهصورت جداگانه و با فاصله از «امر مطلوب» به شکلی کاملاً متفاوت ازآنچه در فضای هنر جامعه ما تا به امروز مطرح بوده (یا درواقع اجازه مطرحشدن داشته)، به واسطه ذهنیت سازنده اثر با هسته مرکزی «هنرِکنشگر» عنوانشده و از نو بازخوانی و بازشناسی میشوند. از منظری دیگر این پروژه که واجد سویههای ماتریالیستی هم بوده، حتی به این نوع نگاه در ساحت هنر نیز دهنکجی کرده و معادلات آن را به هم میریزد و مخاطب را وادار به بازبینی و بازنگری دانستههای خود نسبت به فعل هنر، اثر هنری و حتی جایگاه خلق در هنر میکند.
در ابتدا شما با مکانیابی کاملاً دور از انتظار برای ساخت و اجرا، ارائه و نمایش، و مواجهه و دریافت اثر هنری روبهرو میشوید؛ دقیقا در کنار مکعب سفید و در حال احتضار گالری که شاید هر هفته از آثار رهبندی شدهای هرچند بهظاهر در حوزه هنر معاصر، پر و خالی میشود، به فضای بسته و خصوصی توالت گالری، برای دریافت و رویارویی با امر هنری دعوت میشوید! در این مکان مخاطب میتواند به کار ضروری، طبیعی و روزانه خود بپردازد و در حین تجربه همیشگی حس رهایی و سبکی از بار سنگین اجابت مزاج و دفع آنچه برای او زائد است، به مشاهده و مواجهه با خود و همچنین با آثار هنرمند بر روی سطوح اطراف خود (بر روی دیوارها، سقف و هرجا جز کف توالت) مشغول شود؛ این چیدمان و فضاسازی، با عناصر بصری خاصِ ارائهشده و ساختوساز ویژه محیط داخلی توالت، در نوع خود جذاب و منحصربهفرد، و شاید بهخصوص در فرهنگ مردم جامعه ما اتفاق غیرمنتظره و تازهای است.
ازآنجاکه در فرهنگ عمومی و سنت جامعه ما توالت عموماً مکانی پست و دون شمرده میشود و در تضاد و تقابل با ساحت هنر که امری بلندمرتبه و متعالی است قرار میگیرد، ما شاهد تواتر تناقض طنزگونهای در ذهن مخاطب با این اثر هستیم که او را در لحظه دچار نوعی تکانه و شوک فرهنگی کرده و از انکار تأثیر چیدمانِ کنشگرانهای که در آن محاط شده است بازمیدارد. در لحظه اول و درواقع اولین «آن» از مواجهه، غایت فرایند «هنرِکنشمند» رخ میدهد و مخاطب ناگزیر به لحظهای «تأمل» و مکث میشود. «تأمل» دقیقاً همان وضعیت و فعل موردنظر «هنرمندِکنشگر» در این اثر است. حالآنکه از آنسو توالت (خلا) هم در فرهنگ جامعه ما همواره (به طنز و کنایه) به مکانی خالی و خلوت برای تأمل و تفکر تشبیه میشود. گفتنی است در فضای عمومی جامعه امروز ما با توجه به موازین اخلاقی و محدوده ادب اجتماعی اینگونه حکم میشود که آنچه با معیارها و سنجههای آن، نازیبا و پست است باید پوشیده و مستور نگاه داشته شود و فرد برای انجام و ارتکاب عملی زشت و ناپسند، موظف است در فضایی محصور و بهدوراز نگاه دیگران و یا افراد غریبه و نامحرم قرار گیرد تا خود را از خیرگی و انقیاد آگاهانهی انسان بهاصطلاح متمدن رها کرده و حتی عملی همچون دفع بهعنوان فعلی حیاتی و درعینحال ابتدایی را در شرایطی خاص به انجام برساند. با این اوصاف توالت باید جایی باشد که فرد در کمال امنیت و بهدوراز قضاوت، با خویشتنِ خود تنها شود و در حین تجربهی نامتمدن و بدوی در این شرایط، ذهن وی تمایل دارد تا از آزادی، رهایی و تنهایی خود لذت برده و به هرکجا که مایل است معطوف شود؛ درنتیجه چرا در مکانی که مخاطب توان برخورد و مواجهه عریان و مستقیم با واقعیت خود را دارد، امکان برخورد با واقعیت پدیداری دیگر همچون یک اثر هنری را نداشته باشد؟ گویی اصلاً این همان جای درست برای روبهرو شدن با نوعی از هنر است که هدفش صرفاً اشاعه و تمجید و تحسین امر متعالی (یا امر والا از منظر ملاصدرا) نبوده و درواقع حتی با تمرّد از آن، در پی انتقال تکانهای از امر حقیقی، بر ذهن مسخشده مخاطبان از روزمرگی، هجمههای رسانه ای و برساختهای چیره فرهنگی و اخلاقی بوده است.
در ادامه روند مواجهه با این اثر، مخاطبان یا همان کاربران فضای توالت میتوانند مقداری از ادرار خود را در ظرف مخصوص نمونهگیری ریخته که تنها نشانهی شناسایی آن «عددی از یک تا صد» است، که نزد خود ایشان محفوظ میماند، و سپس در قفسهای نصبشده در توالت قرار دهند تا هنرمند با استفاده از هر یک از آنها پس از انجام مراحل لازم برای ضدعفونی و گندزدایی، با تکنیک لکهگذاری خیس در آبرنگ (شوست) و ترکیبی از «ادرار»، جوهر و روغن، طرحی را بر تکهای کاغذ کرافت با ابعاد تقریبی ۱۰ در ۱۰ سانتیمتر، بدون هیچ معناپردازی و الهامات ضمیمهای، به روشی کاملاً انتزاعی و بداهه ایجاد کند پس از اتمام، در ردیفها و ستونهای چندتایی با ذکر شمارهی هر نمونه بر روی برچسب آنها، روی تخته زردرنگ بزرگی که کنار درب توالت نصبشده قرار دهد.
بعد از پایان یافتن روند مشاهده و مواجهه با این اثر و خوانش ذهنی آن، یادآوری این نکته لازم است که در کالبدشکافی و تشریح اثر و فرایند مربوط به آن، میتوان با رویکردهای گوناگون به ابعاد و همچنین تفاسیر مختلف این چیدمان-اجرا (اینستالیشن-پرفورمنس) و درواقع کلیت پروژه و روند تولید آن پرداخت.
بهعنوان نمونه این پروژه بنا بر دیدگاه فرویدی و منظر روانکاوانه در هنر، میتواند برای مخاطبان جریانی از تداعی امر لذتبخش را عاری از امر مطلوب و وابسته به لذت فتیشیستی، از طریق تداعی تصوّر فعلی تابو شده در انظار هنری یا بهنوعی فضای عمومی که موجب انزجار شناخته میشود بازآفرینی کند، زیرا که هر دو این احساسات یعنی انزجار و لذت، در عملکرد اخلاقی میتوانند از خاستگاه یکسان برآیند و هر دو میتوانند جایگاه جنسی اما غیر جنسیتی را در ذهن مخاطب لمس کنند. در این صورت اثر هنری، در جریان دیدگاه هنر بهمثابه کنشی انسانی، ورای تنظیمات و ملزومات دستگاه بقا (هرچند بقای اجتماعی و فرهنگی جامعه بهاصطلاح متمدن)، موفق شده تا عملکرد اثربخش خود را همزمان بر خودآگاه و ناخودآگاه مخاطب خود بهجا آورد.
از سوی دیگر از دیدگاه برخی مباحث مربوط به حوزه مطالعات فرهنگی و رویکردهای جامعهشناختی، بر اساس آموزههای عمومی، عرفی و شرعی امروز جامعه ایران، باید معترف بود که همچنان در افکار عموم مردم بر مبنای گزارههای فقهی و حتی سنتی، «ادرار» مادهای «نجس»، آلوده و همچنین بیارزش است که احکام مشخص و ثابتی برای پاکسازی و یا طهارت خود آن وجود ندارد، چراکه در شرع و فقه به عنوان «عینِنجاست» به شمار میرود و نجاست آن غیرقابلزدودن است و میبایست از تماس و آلودگی به آن حذر کرد، چه رسد به آنکه بهعنوان کارماده دستمایه امر هنری قرار گیرد، و آنهم همان هنری که در حوزهی فرهنگ و مذهب ایرانی با آن پیشزمینههای اخلاقی و فلسفی (خاصه در نگاه افلاطونی)، تنها در صورت اتصال و انحلال در امر متعالی قابلقبول خواهد بود. ازاینرو، این پروژه ابعادی سراسر انتقادی و تابوشکنانه به خود گرفته و یکسره به تمسخر و ریشخند نظریات حاکم بر دیدگاههای هنری و فرهنگی و عرفی جامعه پرداخته و حتی آنها را مردود دانسته است. در این مرحله ما از فعل هنر بهمثابه امر متعالی بهواسطهی ارزشگذاری بر اساس ارزش ماده عبور میکنیم و هنرمند را نه از خاستگاه همیشگی آن بلکه از جایگاه فردی کنشگر میبینیم که خواستار تغییر در تمام معیارهای ثابت و ساکن موجود در بافت فرهنگی جامعه خود، از مغز استخوان تا پوست، است.
این پروژه حتی از نگاه نقد مارکسیستی کلاسیک (پیش از نظریات اصلاحی و انتقادی مکتب فرانکفورت) که ارزش اثر را وابسته به ارزش مواد بهکاررفته در آن و میزان زمان کار و نیروی انسانی و یا فهمپذیری آن از دیدگاه عوام جامعه (توده) میدانسته، پروژهای مردود و عاری از ارزش است، چراکه ازین منظر ادرار شاید کمارزشترین ماده ممکن برای ارائه در قالب یک کار هنری است و انتخاب چنین مادهای تمام آموزههای رایج اجتماعی را زیر سؤال برده و مستقیماً در برابر نظام ارزشگذاری حاکم بر توده جامعه مارکسیستی اولیه و سنتهایش قرار خواهد گرفت! هرچند بالعکس در ساختار پیشنهادی نظریه و مکتب فرانکفورت که تا حد زیادی الهام گرفته از نظریات چپ نو بوده، این کار هنری موردقبول و حتی پسندیده تلقی میشود زیرا در امر نقد بدنه اجتماع حاضر، عملکردی مؤثر را ارائه میدهد.
درمجموع باید اعتراف کرد که هنرمند با زیرکی و نکتهدانی بسیار خود در تولید، تنظیم و اجرای این پروژه موفق شده تا زخمی کاری را بر اذهان اجتماع مخاطبان منفعل زمان خود وارد کند. ذهنهایی که شاید تنها بهواسطه آموزههای پوسیده و کهنه شکل میگیرند و با رسانههای مسلط و سیستماتیک خارجی و داخلی تغذیه میشوند. شاید بتوان گفت هیچ مخاطبی پس از برخورد با این پروژه هنری آنطور که قبل از آن به اثربخشی کار هنری و ارزش هنری میاندیشیده، نخواهد اندیشید و بهیکباره جهت نگاه او به ذات هنر بهعنوان امری«کنشمند» و «کنشگر» معطوف میشود.
«حدیثه جعفری» / صفحه پشت بام