دن کیشوت ها نمی میرند!
- شناسه خبر: 60741
- تاریخ و زمان ارسال: ساعت
پرده اول؛ اردبیل
اسماعیل تنها ۱۳ سال داشت که در لاهیجان زیر نظر هفت نفر از بزرگان صوفیه که عمدتاً از سران قزلباش بودند به تعالیم شیعه و فنون رزم مشغول بود. او به محض اطلاع از ضعف آققویونلوها فرصت را غنیمت شمرد و تصمیم گرفت برای علنی کردن نهضت خود به خانقاه اردبیل عزیمت نماید. در بین راه گروه زیادی از صوفیان روم (عثمانی) و شام به او پیوستند. نکته قابل توجه این است که هیچکدام از مردم دیلمان و لاهیجان که از قدیم محل تجمع شیعیان بود او را در این نهضت همراهی نکردند. در سال ۹۰۵ ق. هفت تن از سران قزلباش در ارزنجان یک جلسه مشورتی با حضور شاه اسماعیل برگزار نمودند تا در مورد حرکت جهادی و مأموریت الهی خود تصمیم بگیرند. صبح روز بعد، اسماعیل سران صوفی را خواست و به آنان اعلام کرد که شب به او الهام شده است که با تصرف شروان نهضت جهانی خود را آغاز نمائیم.
این آغاز دورهای جدید در ایران بود که ۸۰۰ سال پس از ورود اسلام به ایران، دولتی تشکیل شد که به رسم ساسانیان و هخامنشیان، پادشاه خود را «شاه» مینامید و نام ایران به عنوان یک کشور مستقل و یکپارچه بار دیگر مطرح شد. اما با آغاز دوران صفویان به مدت ۲۵۰ سال جنگهای خونین بین مسلمان و مسلمان، شیعه و سنی، ایران و عثمانی درگرفت که حاصل آن کشته شدن میلیونها انسان بیگناه شد که شمار آن از کشتههای حمله مغول به ایران نیز فزونی گرفت.
شاهان صفوی که خود را جانشین خدا، نایب آلعلی و رهبر مذهبی شیعیان جهان میخواندند، هر چه خواستند کردند و هر عملی را مأموریتی الهی شمردند. شاه اسماعیل اول، از سال ۹۰۷ ق تا ۹۲۰ ق در تمامی جنگها و سرکوب مخالفان پیروز شد، بهطوری که پیروان او باور داشتند که لشکر او، لشکر خداست. غرور و توهم در وجود شاه اسماعیل نهایتاً در شکست مفتضحانه چالدران، به گوشهنشینی و افسردگی او تا آخر عمرش منجر شد. او که خود را از پیش برنده فرض میکرد، فریب سلطان سلیم اول را خورد و با سپاهیانی کمتر از لشکر عثمانی که به تجهیزات نوین جنگی چون توپ و تفنگ مجهز بودند، وارد دشت چالدران شد. اسماعیل مشاوره فرماندهان خود را نادیده گرفت و با انتخاب غلط در تعیین محل نبرد، به ایشان اعلام کرد که به اذن خداوند صبح ظفر نزدیک است. اطمینان قطعی وی از پیروزی، باعث کشتهشدن بسیاری از ایرانیان و از دست دادن بخش زیادی از خاک ایران گردید. او حتی صبح نبرد، از سر غرور، بنا به عادت هرروز، لشکر خود را رها کرد و به شکار بلدرچین مشغول شد تا اینکه کمتر از نصف روز خبر آمد که لشکرش درحال شکست است. پس از شکست چالدران، اسماعیل در هیچ جنگی شرکت نکرد و با سرخوردگی ۱۰ سال آخر عمر را به این واقعه اندیشید.
یکی از تبعات مهم جنگ ایران و عثمانی، قطع ارتباط ایران با دنیای پیرامون خود علیالخصوص اروپا بود. آغاز سلطنت صفویان مصادف است با رنسانس در اروپا. درست در زمانی که در آلمان ماشین چاپ اختراع شد و جنگافزارهای نوین جای خود را به شمشیر و کمان میداد و اروپائیان به قصد کشف جهان کشتیهای قارهپیما میساختند، ارتباط ایران با غرب کاملا قطع شد. تنها مسیر رفتوآمد به غرب، سرزمینهایی بود که در اختیار عثمانیان بود و به فرمان سلطان سلیم یکم راههای منتهی به ایران حتی برای اروپائیان کاملا ممنوع بود. ایران تنها شد و در پی این تنهایی خودخواسته به دور خود حصاری کشید که تا دو قرن با جهان در حال تحول هیچگونه ارتباطی نداشته باشد.
پرده دوم؛ شیراز
در حدود ۲۵۰ سال پس از قیام صوفیان اردبیل، و در سال ۱۲۶۰ ق، سیدی ۲۵ ساله که فرزند تاجری شیرازی بود اعلانی جهانی نمود. او از پیروان شیخاحمد احسایی و سید کاظم رشتی، مشایخ بزرگ شیخیه بود که بنا به روایات تاریخی معتقد بودند که ظهور قائم آل محمد (عج) در سال ۱۲۶۰ق رخ خواهد داد. سید علیمحمد شیرازی خود را باب الهی نامید. اکثر پیروان شیخیه که در کربلا جمع بودند برای دیدار با این سیدجوان که ادعای قائمی کرده بود به شیراز آمده با او بیعت کردند و مأمور شدند تا به اقصینقاط جهان رفته تا این پیام الهی را به گوش جهانیان برسانند.
این دوره مقارن است با زمانیکه که ایران پس از آقامحمدخان قاجار سفاک، درگیر جنگهایی با همسایه شمالی خود یعنی روسیه است. دسیسههای درون دربار فتحعلیشاه، حتی به درون سپاه ایران به فرماندهی عباسمیرزای شجاع هم کشیده شد. درباریان پایتخت از بیم آنکه مبادا پیروزیهای عباسمیرزا سبب محبوبیت روزافزون او شود، آنچه در توان داشتند برای تضعیف او دریغ نکردند. حسسرخوردگی مردم ایران در نتیجه شکست از روسیه و از دست دادن سرزمینهایی بسیار را تنها یک «منجی» میتوانست تسکین دهد.
مردم رنجکشیده ایران که با فقریروزافزون مواجه بودند، تنها راهرهایی از حاکمان فاسد و خرافی قاجار را در ندایی جدید جستجو میکردند.
در راستای اعلان سید شیرازی، فوجفوج از اقشار مختلف جامعه به ندای او لبیک گفته تا آنکه پس از محمد شاه، ناصرالدین میرزای جوان با راهنماییهای امیرکبیر، دیگر شاهزادهها را کنار زد و به تخت سلطنت رسید. او که با مشکلات فراوانی چون خالی بودن خزانه، شورش حاکمان محلی، شیطنتهای انگلیسیها در هرات و روسها در شمال مواجه بود، تحمل درگیری روحانیون درباری با فرقه جدید را نداشت و آن را سدی بر مسیر تحکیم سلطنت خود میدانست. همچنین امیرکبیر نیز برای پیادهکردن اصلاحات خود با نظر پادشاه همراه شد و در نتیجه به قلعوقمع پیروان سید شیرازی تن داد. شورشهای پیدرپی بابیان با اعدام سید علیمحمد در تبریز نیز فروکش نکرد تا اینکه پس از ترور نافرجام شاه توسط پیروان باب، بهانه سرکوب وحشیانه بابیها فراهم و خونهای فراوانی ریخته شد.
این وقایع مقارن با تحولات مهمی در غرب است. انقلاب صنعتی که در نتیجه آن کارخانههای مختلف کالاهای مردم جهان را تولید میکرد زمینههای وابستگی کشورهای مصرفکننده را فراهم مینمود. تکنولوژی به شدت و سرعت در حال توسعه بود. سهسال پس از اعلام جهانی باب، ادیسون متولد شد. همچنین در این دوران است که گراهامبل تلفن را اختراع میکند. اما ایران اوایل قاجار به دور از هیاهوی مدرنیته غرب، درگیر پیامبران خودخوانده و نوخواندهای است که همه آنان براین باور بودند که سرعت پیشرفت غرب اهمیتی ندارد چرا که نظم نوین جهانی را آنان با گسترش عدالت الهی ترسیم میکنند.
دنکیشوتهای ایرانی
بیژن عبدالکریمی، فلسفهدان، متفکر معاصر و استاد دانشگاه، از جمله کسانی است که نقدهای فراوانی به جریان علوم انسانی اسلامی در دانشگاهها و روشنفکران دینی از شریعتی و فردید تا سروش و ملکیان دارد و معتقد است که آرای این روشنفکران دینی باید بازخوانی شوند. او که از خودانتقادی ابایی ندارد معتقد است: «ما روشنفکران باید منطق تحلیل و منطق فهم خودمان را تغییر بدهیم اما متأسفانه در برابر این تغییر منطق مقاومت میکنیم و این چیزی است که محل نقد من است». عبدالکریمی فیلسوف، پس از رفع توقیف ۱۰ ساله رمانش و ممنوعیت آن پس از انتشار، خود را بهعنوان یک جامعهشناس با رویکرد تاریخی مطرح کرده است.
رمان «دنکیشوتهای ایرانی» اثر بیژن عبدالکریمی، یک رمان تاریخی است که به تاریخ ایران در قرن نوزدهم و نحوه مواجهه ایرانیان با مدرنیته میپردازد. او برخلاف سنت رماننویسی در ابتدای رمانش شرحی قرار داده و در آن یادآور میشود که: «این رمان تاریخی درصدد به تصویر کشیدن بخشی از تاریخ کشورمان در قرن نوزدهم است، یعنی قرنی که جهان دست به گریبان تحولات ژرفی بود که سرنوشت کنونی ما را رقم زده است. این رمان میکوشد نحوه مواجهه ما ایرانیان را با مسائل جهانی حاصل از ظهور مدرنیته مورد تأمل، بررسی و بازبینی مجدد قرار دهد».
عبدالکریمی در اثر خود با وسواس فراوان و نثری زیبا و روان که خواننده را به یاد قلم «احمد محمود» میاندازد، شرح دقیقی از شیخ احمد احسایی، رئیس فرقه شیخیه آغاز میکند و موبهمو تمامی اتفاقات این جریان را تا شوقی افندی، آخرین رهبر بهائیان و نوه دختری عبدالبهاء ارائه میدهد. عبدالکریمی نه زبان تمسخر دارد و نه چیزی را تأیید میکند. او بدون هیچ قضاوتی تنها به فکر ایده خود است. او به دنبال یک سوال بسیار مهم است؛ «ما چگونه ما شدیم؟»
اما نگارنده پس از خواندن این اثر زیبا، در اثر مطالعات ناشی از رساله دکتریام در خصوص تحولات فرهنگی دوران صفویه، قرابتی شدید در آن دو مقطع زمانی یافتم. هر چند تحولات این دو دوره بسیار متفاوت هستند، لیکن نحلههای فکری مردمان سرخورده و مأیوس ایران در مقایسه تحولات همزمان این دورهها در جهان، دستاوردهایی یکسان دارند. نتیجهگیری همگن دکتر منوچهر پارسادوست – صفویشناس بزرگ – و دکتر بیژن عبدالکریمی در این دو مقطع دارای اهمیت است. پارسادوست معتقد است سرنوشت مردم ایران بدون اینکه نقشی در آن داشته باشند، با توهمات شاه اسماعیل اول به عنوان یک منجی و در نهایت ظهور صفویان گره میخورد و اگرچه ایران پس از قرنها یکپارچه میشود، اما ۲۵۰ سال آینده خود را در یک حصار تنهایی، بهدور از تحولات دنیا قرار میدهد. عبدالکریمی هم با اشاره به تحولات خاص اوایل قاجار، خواست تاریخی مردم سرخورده ایران مبنی بر ظهور یک نجاتدهنده و پایان دردها و عقبافتادگیها را مبنای رمان زیبای خود قرار میدهد.
محمد رضا ساختمانگر (دکتری تاریخ تطبیقی هنر اسلامی)