ناامید کننده
- شناسه خبر: 7870
- تاریخ و زمان ارسال: ساعت
افشین علیار / روایت و موقعیت دو عنصرِ مهم ماجرای نیمروز۲ رد خون است، اما این روایت و موقعیت در قالب مشخصی شکل نمیگیرد و نمیتواند روایتِ قرص و محکمی از یک واقعه ی تاریخی باشد اگر چه ماجرای نیمروز یک، بنا به شرایط موقعیت تاریخی میتوانست فیلم مهمی برای مخاطب باشد اما در رد خون قصه ی منسجمی دیده نمیشود همه چیز همان ماجرای نیمروز یک است به علاوه ی یک قصه ی کم جان، قصهای که بر اساس یک موقعیت جلو میرود اما پتانسیل لازم برای پیشبرد درام را ندارد. در ماجرای نیمروز یک، محمد حسین مهدویان با زاویه ی دوربیش توانست که بخشی از تاریخ را به مخاطب نشان بدهد اما در رد خون دوربین مهدویان جسارت کافی را ندارد از آن چیزی که باید بگوید شانه خالی میکند فیلم از دقیقه پنجاه از زمانی که افشین و کمال به دنبال خانواده کامشاد و در ادامه موضوع سیما در قصه پر رنگ میشود تغییر مسیر میدهد، قصه سمت و سوی زنانه به خودش میگیرد و فیلم از ریتم خارج میشود، روایت به طرف دیگری میرود و در این میان مهدویان نکتهای برای عرضه به مخاطب ندارد، داستان مجاهدین و چگونگی تشکیل و نوع نگرش شان موضوع بکری نمیباشد یعنی مهدویان این موضوع تبدیل به بکر بودن نمیکند، اگر ماجرای نیمروز یک بر اساس موقعیتِ بصری تازهای واقعهای را روایت میکرد در رد خون نکتهای اضافه نشده تنها دو کاراکتر کم و زیاد شده است، در رد خون همه عناصر های داستانی تکرار شدهاند به طوری که شخصیت ها کنار هم چیده شده و حالا مهدویان یک قصه هم براساس موقعیت به فیلم اضافه کرده، نقش پررنگ کمال در رد خون یک حقه ست، در اینجا فقط پتانسیل و میزان عصبانیتش گسترش یافته اما در نگرش همان است،
با اینکه خودش میگوید روحیهاش جهادی شده اما هنوز به جنگ و خون فکر میکند، نمیشود در این یادداشت نمیشود وارد جزییات شد بماند برای اکران عمومی، اما رد خون فیلم قابل دفاعی نیست نکاتی که در فیلم گفته میشود دغدغه ی فیلمساز نیست، به نظر میرسد مهدویان حتی در لاتاری بیشتر دغدغه ی سینما و سیاست را داشت اما رد خون کاملا یک فیلم احساسی ست تا سیاسی و در سکانس آخر دیگر مهدویان نمیتواند احساسی بودن فیلمش را کنترل کند.