چرا این فیلم دوست داشتنی نیست؟
- شناسه خبر: 8000
- تاریخ و زمان ارسال: ساعت
افشین علیار / فیلم آشغالهای دوست داشتنی بلاخره اکران شد، اما توقیف کردن این فیلم توسط مسئولین و نمایش آن بعد از هفت سال این فیلم را نخ نما و پوسیده تر کرده است، حالا بعد از دیدن آشغالهای دوست داشتنی به این فکر میکنیم که چرا این فیلم شش یا هفت سال توقیف ماند؟ موضوع فیلم به شدت کلیشهای ست و محسن امیر یوسفی با ساخت این فیلم تنها قصد داشته فضای ملتهبِ روزهای بحرانی سال هشتاد و هشت را به تصویر بکشد که البته نتوانسته؛ نکته حائز اهمیت در فیلم آشغالهای دوست داشتنی ایده و نگرش است و چگونه گسترش دادنِ آن! در شرایط کنونی این فیلم نمیتواند برای مخاطب اثر مهمی باشد، چرا که به نظر میرسد تاریخ انقضای آشغالهای دوست داشتنی گذشته و مخاطب نمیتواند با این فیلمِ شعارزده ارتباط برقرار کند، فیلمساز تاکید دارد که فیلمش سیاسی ست اما با سیاست بازی کرده، عنصر اصلی فیلم حوادث و بحران کشورست اما این بحران در قالب کوچکی شکل گرفته، محوریت آشغالهای دوست داشتنی دیالوگ و نماد است فیلمساز برای ایجاد یک چالش از تیپ استفاده کرده و نکته مهم اینجاست که فیلمساز فیلمش را با دنیای فانتزی جلو میبرد کارکرد فانتزی در ایجاد فرم باعث شده ایدئولوژی که بخش مهم این فیلم است جدی گرفته نشود، بخش فرمیک فیلم نمیتواند مهم بودنِ محتوا را پر رنگ کند، داستان از زوایهی دید یک پیرزنِ تنها(نماد ایران است؟) روایت میشود منیر خانم سالهای سختی را گذرانده و حالا شوهرش سالها پیش بر اثر سکته فوت کرده و پسرش امیر در جنگ شهید شده و پسر دیگرش رامین برای ادامه تحصیل به فرنگ رفته منصور برادر منیر که یک چپ گرای انقلابی بوده کشته شده، حالا ما چهار تیپ در قاب عکس داریم که با هم گفتگو میکنند و منیر خانم میاندار این گفتگو است، این چهار تیپ هر کدام یک نماد هستند نمادهایی از چند طبقه فرهنگی و اجتماعی که هرگز تبدیل به یک کاراکتر مستقل نمیشوند، به طور مثال مشخص است اتاق رامین یا امیر باید چه شکلی باشد این نگرش از قبل در ذهن مخاطب بوجود میآید که در اتاق امیر باید عکس رهبر باشد و پرچم یاحسین یا کتاب داستان راستان مطهری یا اینکه در اتاق رامین حتما باید نوارهای خارجی پیدا شود یا اینکه مجله اطلاعات بانوان به خاطر اینکه شاید رامین چون خارج رفته انحراف جنسی داشته! از طرفی دیگر پدر خانواده که مکه هم رفته یک ظرف جیبی شراب هم در خانه دارد، فیلمساز میخواهد از این طریق معرفی شخصیت کند اما بیشتر معرفی ایدئولوژی میکند آن هم به بدترین شکل ممکن، در سکانسی دیگر پدر خطاب به امیر میگوید تو از اولش هم پاک بودی!
این یک نگرش دمدستی از یک رزمنده است، فیلمساز جرات نمیکند کمی نگاهش را گسترش بدهد و چهار شخصیت بسازد بحث و جدل میان امیر و منصور یک بازی بچه گانه سیاسی ست یک بحث بی علت و معلولی که فقط نشان میدهد فیلمساز سعی داشته پشت نگاه روشنفکرانه اش مخفی شود، حرفهای منصور نمیتواند به یک دیدگاه سیاسی تبدیل شود زیرا که نگرش فیلمساز در بوجود آوری یک موقعیت چالشی فاجعه انگیز است از طرفی دیگر امیر هم به عنوان یک جوان حزب الهی و رزمنده نمیتواند متقاعد کننده باشد فیلمساز فقط او را ولایت مدار نشان میدهد و کمی هم بی سواد چون نمیتواند با منصور وارد بحث شود امیر با سلاحش منصور را هدف میگیرد تا چیزی درباره رهبری نشنود، به هیچ وجه نمیشود آرمان و ایدئولوژی منصور و امیر را درک کنیم چرا که در پس دیالوگها نه آرمانی دیده میشود و نه ایدئولوژی! نکتهای که در فیلم خودنمایی میکند فقط بغض فیلمساز از یک بحران است، که ندانسته چگونه و از چه راهی بیانش کند، امیر یوسفی دنیای فیلمش را فانتزی کرده است که از واقعیت فرار کند، با شبکههای ماهوارهای شوخی کرده است که بگوید طرفدار هیچ فرقه و آیئنی نیست اما جرات نزدیک شدن به واقعیت را نداشته، امیریوسفی از روزهای بحرانی سال هشتاد و هشت فقط توانسته مخفی شدن سبزها را در حیاط خانه منیر خانم نشان بدهد که این منفعل بودن فیلمساز را نشان میدهد اینکه فیلمساز از آن روزها فقط سطل آشغال آتش گرفته یا رفلکس آتش در شیشهی مغازه نشان میدهد به شدت شعاری ست، در این شرایط فیلم قلادههای طلا و پایان نامه به دلیل جسارت محتوایی شان از آشغالهای دوست داشتنی جلوتر هستند حداقل آرمان و نگرش در آن دو فیلم مشخص است اما آشغالهای دوست داشتنی از نشان دادن واهمه دارد، فیلمساز در لابه لای فیلم نشان میدهد در هر دورهای چگونه ساواک و غیره وارد خانه منیر خانم میشدند اما نشان نمیدهد در برههی کنونی چگونه خانه را تفتیش میکنند فیلمساز فقط با یک ضبدر زدن روی درب خانه میخواهد همه چیز را زیر سوال ببرد طرح موضوع میکند اما جرات وارد شدن به موضوع را ندارد و فیلمش را با دیالوگهای منسوخ شده جلو میبرد و جالب است که زمانی دستش به جایی نمیرسد سیما را در حالت بیهوشی وارد قصه میکند تا عشقی که میان منصور و سیما بوده سر باز کند، حالا منصور چپ گرا تبدیل به یک عاشق دلخسته میشود و ماجرای اسلحه هم فرمالیته میماند، در سکانس آخر فیلمساز نشان میدهد که اسلحه در جیب منصور بوده، اسلحهای برای خودکشی نه مبارزه!! اینها نماد هستند مثل نشان دادن ضبدرها روی درب خانهها، این حجم از شعار را نمیشود هضم کرد.
آشغالهای دوست داشتنی یک فیلم ساده ست که حتی به ملودرام هم تبدیل نمیشود، قاعده و ساختار فیلم سیاسی تفاوتهای بسیاری با این فیلم دارد، محسن امیر یوسفی در بوجودآوری یک فیلم سیاسی یا اجتماعی دست به دامان شعارهایی شده که مخاطب نمیتواند آنها را بپذیرد. اینکه این فیلم در چند روز پر فروش شده است تنها دو دلیل دارد توقیف بودن فیلم و اکران شدن آن بعد از چند سال و بازیگرانش، البته که در اواسط فیلم بیشتر مخاطبان از دیدن این فیلم صرف نظر میکنند با توجه به فریادهای امیر یوسفی به دلیل اکران نشدن فیلمش خیلیها خیال میکردند قرار است با یک فیلم خاص مواجه شوند اما آشغالهای دوست داشتنی به هیج وجه دوست داشتنی نیست، اینکه چهار بازیگر مطرح را در قاب باشند و فقط دیالوگ بگویند به نوعی گول زدن مخاطب است، اینکه در بیشتر سکانسها صدای سه تار به گوش بخورد بازی کردن با عواطف مخاطب است، واقعا چرا بعضی از منتقدان ما احساسی با این فیلم رفتار میکنند؟