فردوسی فراتر از فمینیسم، مبدع رفتارهای جوان زنانه و جوان دخترانه
- شناسه خبر: 22770
- تاریخ و زمان ارسال: ساعت
اگر این را اقرار بدانیم که دنیایی که در آن زیستن تجربه میکنیم باید آنقدر نزدیک ادبیات باشد که روزی بتوانیم ادبیات را زندگی کنیم بنابر این طریق ، نگاه به زندگی را هم بایست از ادیبان و نام آوران بشناسیم و در رویکردهای مفید فایده ی کنار یکدگر بودن به آن جامه عمل بپوشانیم . ادبیات برای ما افقهای راستین دست یافتنی اخلاق و رفتار روانی را گوش زد میکند و این مهم است که بدانیم چون این ذائقه و شوق در درون ما به عنوان انسان وجود دارد پس پاسخی به این نیاز هم در این بین موجود است تا قفلهای پیچیدگی وجود به کلیدهایی درخور گشوده شوند .
همیشه و همواره در طول تاریخی که از آن سخن به میان میاوریم بانوان در پی احقاق حقوقی از خود بوده اند که البته شاید حقی بر آن ها متبادر نمیساخته بلکه در تقابل و تفاوت با مردان میخواستند نقش آفرینی خود را نیزهم به رخ زندگی بکشانند تا شاید از نگاه جنسیت زده مردانه من باب آنکه کارهای مهم و نقشهای تاثیر گزار را مردان انجام میدهند یا برهند و یا میزان اهمیت خود رابه جامعه اطراف خود برسانند.
از قرار معلوم واژۀ«فمینیست نخستین بار در ۱۸۷۱ در یک متن پزشکی به زبان فرانسه برای تشریح گونه ای توقف در رشد اندام ها و خصایص جنسی بیماران مردی که تصور می شده است از خصوصیات زنانه یافتن تن خود رنج می برند، نوشته شده است.
یک سال بعد یک نویسندۀفرانسوی این واژه را برای اشاره به زنانی که مردانه رفتار می کنند به کار برد. گرچه در فرهنگ پزشکی معنای فمینیسم، خصوصیات زنانه یافتن مردان بود، در اصطلاح سیاسی این واژه ابتدا برای خصوصیات مردانه یافتن زنان به کار رفت. استفاده از این واژه تا دهۀ۶۰-۷۰ میلادی برای اشاره به تشکل های زنان مرسوم نبود و کاربردی محدود در ارتباط با مسائل خاص و گروه هایی خاص داشت. صرفا در همین اواخر است که استفاده از این واژه برای تمامی گروه های مرتبط با مسئلۀحقوق زنان متداول و فراگیر شده است.
فمینیسم مبتنی بر تعریف جامعه شناسی خود به معنای جنبش اجتماعی دفاع از حقوق زنان است که با تغییر شرایط زمان رویکرد و خط مشی متفاوتی را در جهت رسیدن به هدف خود انتخاب کرد و در هر زمان به لباس یک نحله از تفکرات رایج فلسفی زمان خود برآمد . فمینیسم برای جلوه کردن و پرچم دادن به جنبش خود به لباس های لیبرالیسم، مارکسیسم، سوسیالیسم پسا مدرنیته و پسا ساختارگرایی در آمد تا ذیل این تفکرات اومانیستی (انسان محوری) دم از حقوق زنان و برابری دوجنس بزند و گروهی به افراط در زن پرستی و مرد ستیزی روی آوردند و لباس زشت و تنگ و بدقوارۀفمینیسم رادیکال را بر تن کنند.
حال با این مقدمه نظر بنیانگرای شما را جلب میکنم به آنچه در ادبیات فارسی زبانان بنام تساوی حقوق زن و مرد مطرح است. فردوسی بزرگ در شاه کتابهای موجود ادبی از اندیشه های وارسته خود سخنانی به میان اورده است که بنظر این نگارنده یکی از حقیقی ترین انها سخن پیرامون زنان است. او نقش اجتماعی زن را به عنوان یکموجود مستقل از مردان بررسی میکند و چندانکه بایسته است از آن پندها می آموزاند تا رساله صحیحی در بدست اوردن مفهوم جامعه شناختی تساوی و عدالت باشد این نوع نگریستن به زنان رنگ پرواز بر خود میگیرد که ما در شاهنامه عالیجناب فردوسی به داستان سهراب و گرد افرید بر میخوریم .
محتوای انچه بیان میشود به زبان شعر و معنا چنان است :
سپاهیان بهسوی مرز ایران رفتند . دژی به نام دژ سپید بود که ایرانیان به آن دژ مستحکم امید زیادی داشتند و نگهبان آنهم پهلوانی بنام هجیر بود . گژدهم که از بزرگان آن دژ بود پسری به نام گستهم داشت که هنوز کوچک بود و دختری سوارکار و نامدار به نام گردآفریدهم از ان او بود . وقتی سهراب نزدیک دژ سپید رسید هجیر با اسب به نزد او تاخت . سهراب شمشیر کشید و از نام و نژادش پرسید.
هجیر گفت : من در جنگ همتایی ندارم و نامم هجیر است و اکنون سر از تنات جدا میکنم.
سهراب خندید و بهسرعت جلو رفت و بعد از زدوخورد زیاد او را به زمین زد و خواست سرش را ببرد. پس هجیر غمگین شد و از سهراب زنهار خواست . سهراب پذیرفت و او را بست . افراد دژ وقتی آگاه شدند که هجیر اسیر است نگران و افسرده شدند. وقتی دختر گژدهم از موضوع آگاه شد خود را آماده نبرد کرد و گیسوانش را زیر زره مخفی کرد و جنگجو طلبید.
چو آگاه شد دختر گژدهم
که سالار آن انجمن گشت کم
زنى بود برسان گردى سوار
همیشه بجنگ اندرون نامدار
کجا نام او بود گرد آفرید
زمانه ز مادر چنین ناورید
چنان ننگش آمد ز کار هجیر
که شد لاله رنگش بکردار قیر
بپوشید درع سواران جنگ
نبود اندر آن کار جاى درنگ
نهان کرد گیسو بزیر زره
بزد بر سر ترگ رومى گره
فرود آمد از دژ بکردار شیر
کمر بر میان بادپایى بزیر
نهان کرد گیسو بزیر زره
بزد بر سر ترگ رومى گره
فرود آمد از دژ بکردار شیر
کمر بر میان بادپایى بزیر
بپیش سپاه اندر آمد چو گرد
چو رعد خروشان یکى ویله کرد
که گردان کدامند و جنگ آوران
دلیران و کار آزموده سران
چو سهراب شیراوژن او را بدید
بخندید و لب را بدندان گزید
چنین گفت کامد دگر باره گور
بدام خداوند شمشیر و زور
بپوشید خفتان و بر سر نهاد
یکى ترگ چینى بکردار باد
سهراب به جنگش آمد . ابتدا گردآفرید او را تیرباران کرد و سپس با نیزه باهم جنگیدند و گردآفرید نیزهای به سهراب پرتاب کرد. سهراب خشمناک جلو آمد و با نیزه به کمربند گردآفرید زد و زره او را درید .گردآفرید تیغ کشید اما سهراب نیزه او را به دونیم کرد و خشمناک خود را از سرش درآورد به ناگاه گیسوان دختر پریشان شد .
کمان را بزه کرد و بگشاد بر
نبد مرغ را پیش تیرش گذر
بسهراب بر تیر باران گرفت
چپ و راست جنگ سواران گرفت
نگه کرد سهراب و آمدش ننگ
بر آشفت و تیز اندر آمد بجنگ
سپر بر سر آورد و بنهاد روى
ز پیکار خون اندر آمد بجوى
چو سهراب را دید گرد آفرید
که بر سان آتش همى بر دمید
کمان بزه را بباز و فگند
سمندش بر آمد بابر بلند
سر نیزه را سوى سهراب کرد
عنان و سنان را پر از تاب کرد
بر آشفت سهراب و شد چون پلنگ
چو بد خواه او چارهگر بد بجنگ
بزد بر کمربند گرد آفرید
زره بر برش یک بیک بردرید
ز زین بر گرفتش بکردار گوى
چو چوگان بزخم اندر آید بدوى
چو بر زین بپیچید گرد آفرید
یکى تیغ تیز از میان بر کشید
بزد نیزه او بدو نیم کرد
نشست از بر اسپ و برخاست گرد
به آورد با او بسنده نبود
بپیچید ازو روى و برگاشت زود
سپهبد عنان اژدها را سپرد
بخشم از جهان روشنایى ببرد
چو آمد خروشان بتنگ اندرش
بجنبید و برداشت خود از سرش
رها شد ز بند زره موى اوى
درفشان چو خورشید شد روى اوى
بدانست سهراب کو دخترست
سر و موى او از در افسرست
سهراب جا خورد و شگفتزده شد و با خود گفت: زنان ایرانی که اینچنین هستند پس مردانشان چه هستند ؟ پس او را با بند بست و گفت که سعی نکن از من بگریزی. چرا با من قصد جنگ کردی ؟ تاکنون شکاری چون تو به دامم نیفتاده بود.
شگفت آمدش گفت از ایران سپاه
چنین دختر آید به آوردگاه
سواران جنگى بروز نبرد
همانا بابر اندر آرند گرد
ز فتراک بگشاد پیچان کمند
بینداخت و آمد میانش ببند
بدو گفت کز من رهایى مجوى
چرا جنگ جویى تو اى ماه روى
گردآفرید به او گفت : ای دلیر دو لشکر نظارهگر ما هستند پس تو برای من ننگ و عیب مخواه. اکنونکه دژ در تسخیر توست . پس لبخند معنیداری به سهراب زد و چشمانش سهراب را مسحور کرد . سهراب با او تا در دژ آمد و او را آزاد کرد.
گردآفرید خود را در دژ انداخت و به بالای دژ رفت و ازآنجا به سهراب گفت :ای پهلوان توران برگرد . سهراب گفت : من بالاخره تو را به دست میآورم. ای ستمکار تو به من قول دادی پس پیمانات چه شد؟ گردآفرید خندید که ایرانیان همسر ترکان نمیشوند . من قسمت تو نیستم. تو با این یال و کوپال همتایی بین پهلوانان نداری اما اگر شاه کاووس بفهمد که تو از توران سپاه آوردهای شاه و رستم خشمناک میشوند و تو تاب رستم را نداری و شکست میخوری. دریغ است که تو بمیری بهتر است به توران برگردی.
سهراب گفت : امروز گذشت ما فردا جنگ را از سر میگیریم و بالاخره من تو را به چنگ میآورم.
همانطور که مشاهده میشود این فردوسی است که به دور از هر گونه تفکرات متحجرانه ای و البته در تقابل به آنچه که فمینیست معنا شدبه نقش زن در آوردگاه بزنگاههای اجتماعی اشاره میکند و آن را میستاید. انچه در داستانگرد افرید بسیار چشم نواز است این است که این بانو در عین استقلال جنسیتی خود در پی احقاق حقوق ملی خویشتن دست به اقدامی فرا نقشی میزند تا مردمان خویش را نه مردانه که زنانه نجات بخشد این نخستین باری است در طول تاریخی که میشناسیم فردی چنین تساوی را تعریف گفته است . گرد آفرید در هنگامی که هجیر در صحنه مبارزه قرار دارد کسوت دخترانگی خود را به خطر نمی افکند بلکه با سیاستی زنانه از کیان دژ سفید حمایت و مراقبت میکند این امر غیرتمندی خاصی را به مخاطب از بن نوشته های جناب فردوسی مبذول میدارد و چون از دستگیری هجیر به تنگ می آید و توان تحمل چنین رویکردش نیست در آن هنگام هم که عزم نبرد میکند هویت دخترانه خود را فدای آنچه مساوات و برابری میدانیم نمیکند
گردافرید «ژاندارک »فرانسوی نیست که برای احقاق حقوق مردم خود نیاز داشته باشد مردانه مبارزه کند پس موی کوتاه نمیکند بلکه برای مدتی از نقش جنسیتی خویش جلوه ای تازه به آدمیان و اهالی دژ سفید نمایان میکند تا شاید مشکلی را بتواند حلال باشد .
گرد افرید «مولای» افسانه های شرقی نیست که البته توسط مردم خویش نکوهش شود بلکه بانوی ایرانی است که با استقلال از یک ارزش فرا جنسیتی دفاع میکند و آن هنگام هم که میخواهد مبارزه کند نه جوانمردانه که «جوان زنانه» و «جوان دخترانه» به مثابه یک فضیلت میجنگد و البته با سیاست بانو اندیشانه نیز هم رهایی میبابد .
بنظر میرسد عالیجناب فردوسی را باید: مبدع رسالتهای تساوی حقوق ادمیان ، مستقل بر جنسیت ایشان دانست.
صادق شیخ زاده
دانش آموختۀ مقطع دکتری زبان و ادبیات فارسی