غریزه”؛ ملودرامی در محاقِ غریزه و تقدیر
- شناسه خبر: 87248
- تاریخ و زمان ارسال: ساعت
![](https://www.honarmandnews.ir/media/uploads/gharize-0001.jpg)
غریزه” داستان یک مثلث عاطفی نیست، بلکه مثلثی از عشق، وظیفه، و اجبار را روایت میکند.
رسولخان، کامی و آتیه، هر یک در مدار سرنوشتی پیشنوشته شده حرکت میکنند؛ یکی در سودای ادای دین، یکی در تمنای عشق، و دیگری در تلاش برای گریز از تقدیر. اما این دلبستگی به جهانِ سینمای گذشته، تا چه اندازه به ساخت یک روایت مستقل کمک کرده است؟
فیلم، با تنشهای درونی شخصیتهایش شکل میگیرد. کامی، پسر رسولخان، دل به دختری میبازد که او را به سینما، به رویا، و به جهانِ پنهانِ فیلمها پیوند میدهد. اما این عشق، محکوم به سوختن است. آتیه تنها در حاشیهی یک معامله معنا پیدا میکند؛ معاملهای که بوی سرنوشتهای از دسترفته را میدهد. رسولخان اما مردی است که میان وظیفه و احساس، راهی را برمیگزیند که نه برای خود، نه برای پسرش، و نه حتی برای زنی که قرار است سرنوشتش را بپذیرد، پایان خوشی ندارد.
سینمای اسعدی، سینمایی است که به قابها و فضاها بیش از علت و معلولهای روایی اهمیت میدهد. تصویرهایی از باران، از سیگار، از شبهای خلوت و جادههای متروک، فیلم را از نظر بصری غنی میکند، اما وقتی از منطق قصه بپرسیم، پاسخها مبهماند. تصمیمهای شخصیتها، بیش از آنکه از دلِ روایت بیرون بیایند، گاهی به خاطر حس و حال صحنهها شکل میگیرند. چرا رسولخان چنین راهی را برای ادای دین برمیگزیند؟ چرا کامی به این سرعت از شور عشق به ویرانی و خشم میرسد؟ چرا آتیه با سرنوشتی که دیگران برایش نوشتهاند، بیچالش کنار میآید؟
نقطهی اوج فیلم، همانجایی است که کامی، آخرین پردهی عشقش را با آتش زدن اتومبیل قدیمی به پایان میرساند و خود را به دست سفری نامعلوم میسپارد. او، همچون بسیاری از قهرمانهای ملودرامهای کلاسیک، راهی را انتخاب میکند که پایانش را نمیداند. اما این پایان، اگرچه حسبرانگیز است، آیا به لحاظ داستانی درست بنا شده است؟
“غریزه” فیلمی است که درونش پر از عشقهای ناکام، پدران مغبون، پسران سرکش و زنانی است که میان وظیفه و آزادی در نوساناند. سینمایی که میخواهد به سنت ملودرامهای قدرتمند گذشته ادای دین کند، اما گاهی در سایهی آنها محو میشود. شاید اگر فیلم بیش از آنکه در حس و حال غرق شود، درام را با منطقی قویتر هدایت میکرد، میتوانست از زیر سایهی گذشته بیرون بیاید و ردپای خودش را در سینمای امروز ثبت کند
غریزه”، فیلمی است که تلاش میکند حالوهوای سینمای کلاسیک ایران را زنده کند و در بسیاری از لحظات، در بازآفرینی حس و تصویر موفق است. اما سینما، فقط حس و حال نیست. شخصیتها نیاز به بستر محکمتری دارند، تصمیمها باید عمیقتر پرداخته شوند، و روایت نباید زیر سایهی قابهای نوستالژیک گم شود
سیاوش اسعدی استاد بازسازیِ حال و هوای فیلمهای دههی پنجاه است. میزانسنهای او پر از قابهایی با عمق میدان، سایههای سنگین، و نورپردازیهایی است که تلاش میکنند گذشته را احضار کنند. طراحی صحنه و لباس، بهویژه در بازسازی فضای پیش از انقلاب، با دقت اجرا شده و حالتی ارگانیک دارد. اما مشکل فیلم جایی است که فرم، بهجای پیشبردن روایت، گاهی جای آن را میگیرد
فیلم میخواهد ملودرامی پرشور باشد، اما گاهی، در مرز بین غریزه و تقدیر، فرم و محتوا، گذشته و حال، بلاتکلیف میماند. اسعدی، بهعنوان فیلمسازی که تسلط خوبی بر بازسازی فضای نوستالژیک دارد، اگر بتواند قصه را بهاندازهی قابهایش عمیق کند، میتواند سینمایی فراتر از یادآوری گذشته بیافریند—سینمایی که خودش حرفی برای گفتن داشته باشد.
جعفر گودرزی
رئیس انجمن منتقدان سینمای ایران