صحرا اسدالهی: من عاشق «زلاتان ابراهیموویچ» هستم!
- شناسه خبر: 44441
- تاریخ و زمان ارسال: ساعت
شما فیلم «بیرو» را در جشنواره داشتید، خودتان چقدر اهل فوتبال هستید؟
من در خانواده فوتبالی بزرگ شده ام و از کودکی یکی از مهمترین هیجانهای خانواده من تماشای فوتبال بود، البته الان یکی دو سالی می شود که کمتر فوتبال را دنبال می کنم و فوتبال ندیده ام ولی خانواده ام همچنان فوتبالی هستند.
شما از معدود خوش لباسهای جشنواره فجر بودید، انتخاب لباسهایتان بر اساس چه معیارهایی شکل می گیرد؟
همیشه معیاری در انتخاب لباس دارم و این معیار سادگی است، مثلا نمی دانم چرا اما هرگز به لباسهای شلوغ و لباسهایی که خیلی در چشم باشند علاقه مند نبوده ام و هر چه لباس ساده تر باشد از نظر من زیباتر است، در زندگی شخصی هم به همین صورت لباس می پوشم و همیشه ترجیح می دهم لباسهای تک رنگ یا لباسهایی که رنگهای خنثی دارند را انتخاب کنم، لباسهایی که خیلی توی چشم نیستند و پوشیده هستند، این نوع لباسها به من حال بهتری می دهند و اصلی ترین معیار من ساده بودن لباس است.
چقدر از دستمزدتان را صرف خرید لباس می کنید؟
کلا جزو آن دسته از بازیگران نیستم که حتما در هر مراسمی لباس متفاوت بپوشم یا خیلی درگیر لباس باشم، واقعیت این است که لباس پوشیدن خیلی دغدغه من نیست و خیلی به آن فکر نمی کنم، هر چه استایل کمتر در چشم باشد برای من استایل جذابتری است، اگر چیزی را ببینم و دوست داشته باشم برای خودم می خرم اما اینگونه نیستم که برای مراسمی لزوما بروم لباس بخرم و حتما برای هر مراسمی خودم را آماده کنم.
یک نقش عجیب که دوست دارید امسال برای بازی به شما پیشنهاد شود؟
نقشهای عجیب خیلی زیادی در ذهنم است که دوست دارم به من پیشنهاد بشود، مثلا خیلی دوست دارم نقش یک زن دیوانه را بازی کنم! چیزی که همیشه در تصویر ذهنی ام می بینم و دوست دارم بازی کنم تصویر زنی است که چادر به سر دارد و یک نوزاد در بغل اوست، اصلا نمی دانم این تصویر ذهنی از کجا می آید ولی سالها می شود که دارم به این نقش فکر می کنم، من خیلی بازی کردن نقش مادر را هم دوست دارم چون مادر شدن برای من جذاب است.
و چند شخصیت عجیب که دوست دارید سر سفره هفت سین در کنارتان باشند؟
من عاشق «زلاتان ابراهیموویچ» هستم، خیلی دوست دارم سر سفره هفت سین من باشد، از بین کارگردانها هم «میشائیل هانکه» را خیلی دوست دارم که سر سفره هفت سین کنار من باشد، در دوران بچگی دوستی داشتم به اسم مریم که در همان دوران فوت کرد و شاید دلم بخواهد او هم در کنارم باشد و عمویم که شهید شده و خیلی تصویر مبهم و محوی از او در ذهن من وجود دارد، خانواده ام که همیشه کنارمن هستند و دوست دارم هزار سال دیگر کنار من باشند چون سال تحویل بدون خانواده مفهومی ندارد.
سال هزار و چهارصد چگونه بود؟
تمام سالهای زندگی ام یک طرف و این یک سال یک طرف، من به انداره تمام سالهای عمرم در این یک سال بزرگ شده ام، بزرگ شدنی که نه به سینما ربط دارد و نه به شکل و جایگاه اجتماعی، یک چیز درونی در من اتفاق افتاد، به یک رهایی و به یک حال خوبی رسیده ام و آنقدر به خدا نزدیکتر شده ام که برای من سال ۱۴۰۰ یک سال استثنایی بود، به جان منت پذیرم و حق گذارم و خدا را شکر بابت سالی که بر من گذشت، یکی از ناب ترین تجربه های زندگی ام را در سال هزار و چهارصد تجربه کردم، سالی سخت، سخت، سخت را تجربه کردم ولی به نظر من آن سختی می ارزید به حالی که الان دارم.
و شعری که همین الان از ذهنتان گذشت؟
و توان غمناک تحمل تنهایی / تنهایی / تنهایی / تنهایی عریان / انسان / دشواری وظیفه است / فرصت کوتاه بود و سفر جانکاه بود / اما یگانه بود و هیچ کم نداشت.
Instagram: sahra_asadolahi
عکس: نسرین رستمی
instagram: nnasrin_rostami_