روزنامه نگاری که از ضرورت صلح می نویسد
- شناسه خبر: 63311
- تاریخ و زمان ارسال: ساعت
«سکوت آوازخوان» دومین نمایش¬نامه از یک چهارگانه به نام «خونِ عهدها» بود که با سه نمایشنامه «منطقه ساحلی» (۱۹۹۹)، «جنگلها» (۲۰۰۶) و «آسمانها» (۲۰۰۹) تکمیل شد. قصه نمایش در دوره جنگ داخلی لبنان می گذرد. جنگ ۱۵ ساله داخلی لبنان که در تارک تاریخ نقاط سیاهی را برجای گذاشت و حاصلش ۱۲۰ هزار کشته و یکمیلیون نفر آواره بود، تاثیر عمیقی بر معووض بر جای گذاشت. نمایش¬نامه «سوختن¬ها» با درونمایهی عشق و شرف و خون¬خواهی روایتگر زندگی ناوال ماروان یکی بازماندگان جنگ است.
کوشک جلالی در چند سال اخیر توجه مخصوصی به تئاتر شهرستان¬ها داشته است. حاصل کارهای اخیرش در شهرستان¬ها: چندین کارگاه آموزشی بازی¬گری-کارگردانی (در تبریز، کرج، رشت، کاشان، کرمان، اهواز، آمل، یاسوج، بندر لنگه، گرگان، رشت، شیراز، اردبیل، خرم آباد، لنگرود، نوشهر، یزد، اردکان، اصفهان، بندر دیر/بوشهر) و اجرای ۲۰ نمایش بوده است (روبینسون و کروزو و خدای کشتار و سیستم گرونهلم در تبریز – پستچی پابلو نرودا در کاشان، خدای کشتار در کرمان، رعنا در لنگرود، خدای کشتار، پابرهنه، لخت، قلبی در مشت و روبینسون و کروزو و آرت در رشت، بندر انزلی، لنگرود، رومئو و ژولیت و موسیو ابراهیم در بندر دیر/بوشهر، جنگ و صلح و پابرهنه، لخت، قلبی در مشت در شهرکرد، جنگ و صلح و موسیو ابراهیم در میبد و یزد).
تور دو ماهه آموزشی و اجرایی امسال کوشک جلالی از اردیبهشت شروع گشت که تا خرداد ۱۴۰۲ ادامه دارد. در این مدت چند کارگاه آموزشی در شهرهای اردکان، میبد، شیراز و اصفهان برگزار کرد و نمایش های جنگ و صلح و موسیو ابراهیم را در شهر یزد به صحنه ¬برد.
نمایش سکوت آوازخوان که تمرینات آنلاین آن پنج ماه به طول انجامید. اکنون مراحل پایانی خود را با حضور کارگردان پشت سر می گذراند. این نمایش هشت خرداد در تالار هنر اصفهان به صحنه می رود.
علیرضا کوشک جلالی برنده جایزه افتخاری تئاتر شهر کلنِ آلمان است و عضو دائمی هیأت ژوری انتخاب بهترین شخصیت تئاتری کلن نیز هست. کوشک جلالی عضو کانون کارگردانان آلمان و ایران و دارای مدرک درجه یک هنری از وزارت ارشاد است.
کوشک جلالی، در سال ۱۹۹۹ برای نمایشنامه “پا برهنه، لخت، قلبی در مشت” جایزه نمایشنامه نویسی مردمی آلمان را دریافت کرد. همچنین ۵ نمایشنامه از او به زبان آلمانی در انتشارات “تاتر مونیخ” آلمان به چاپ رسیده است. بیش از ۲۵ نمایشنامه، ترجمه، دفتر شعر، قصه، تحقیق و… از او در انتشارات قطره، نمایش، افراز، مهر نوروز و آماره به چاپ رسیده است. او تاکنون بیش از ۴۵نمایش در آلمان و ۳۵ نمایش در ایران به روی صحنه برده است. ۵ اثر از او در سالهای اخیر نامزد بهترین اجراهای کشور آلمان بودهاند. او در ادامه فعالیتهای تئاتری خود در کشور آلمان، در سال ۱۳۸۷ برای اولین بار، به عنوان کارگردان اپرا، در شهر دورتموند، یک اپرای مخصوص کودکان را به صحنه برد. به عنوان نویسنده، مترجم و شاعر بیش از ۳۵ کتاب از او به زبان فارسی چاپ شده است.در سال ۱۳۸۹ یک تله تئاتر ۶۰ قسمتی طنز، که بر اساس آثار «کارل والنتین» و « لوریو» تنظیم کرده بود را برای تلویزیون ایران تولید کرد. گروه تئاتر آلمانی¬اش، برای اجرای نمایش¬های مسخ (کافکا)، پابرهنه، لخت، قلبی در مشت (کوشک جلالی)، پوزه چرمی (کراوزه)، سوسیس با گازخردل (کوشک جلالی) و جاده (فلینی) به جشنواره تئاتر فجر دعوت شده است.
از آثار به اجرا در آمده این کارگردان در ایران، می توان به مسخ، پستچی پابلو نرودا (اجراهای تحسین شده در جشنواره تئاتر فجر، سال ۷۸)، بازرس، موسیو ابراهیم و گل¬های قرآن (به¬ترین اجرا در سال ۱۳۸۶، از طرف انجمن منتقدان خانه تئاتر)، راهزنان (در سال ۱۳۹۲ به یکی از معتبرترین فستیوال¬های بین المللی آلمان -فستیوال شیلر- دعوت شد و با استقبال کم¬نظیری رو به رو گشت)، خدای کشتار، روبینسون و کروزو… اشاره کرد.
گروه تئاتر آلمانیاش، برای اجرای نمایشهای مسخ (کافکا)، پوزه چرمی (کراوزه)، سوسیس با گازخردل (کوشک جلالی) و جاده (فلینی) به جشنواره تئاتر فجر دعوت شده است. از آثار بهاجرادرآمده این کارگردان در ایران، میتوان به مسخ، پستچی پابلو نرودا (اجراهای تحسینشده در جشنواره سال۱۳۷۸)، بازرس، موسیو ابراهیم و گلهای قرآن (به¬ترین اجرا در سال۱۳۸۶، از طرف انجمن منتقدان خانه تئاتر، دعوتشده به شهر کلنِ آلمان۲۰۱۷)، راهزنان (دعوت به یکی از معتبرترین فستیوالهای بینالمللی آلمان -فستیوال شیلر در سال۱۳۹۲)، خدای کشتار، روبینسون و کروزو (به¬ترین اجرا در چهارچوب جشنواره فجر، استان خراسان رضوی)، اجرا در فستیوالهای بینالمللی آلمان(کلن و مانهایم)، ترکیه، بوسنی هرزگوین و قزاقستان، در انتظار آدولف و آرت اشاره کرد.
هومن جلالی
سوفوکل، ادیپ و بحران هویت انسان امروز
در سال ۲۰۱۱ فیلمی به همین نام از نمایش بانوی آوازخوان ساخته شده که کاندیدای اسکار همان سال نیز گردید. معووض نویسندهای است که با خانواده اش در اثنای جنگهای لبنان در دهه شصت و هفتاد به کانادا مهاجرت نمود. او جنگ، آوارگی، کشتار، تنفر، عشق و بی هویتی را با هم تجربه کرده است از این رو نوشته هایش نشات گرفته از همین مقوله هستند. او بی هویتی و بحران هویت را در آثارش دنبال می کند؛ به دیگر سخن هویت یکی از دغدغه های فکر ی و ذهنی اوست.
نمایش داستان زنی است که در نوجوانی در اثنای جنگ های لبنان از روستایش می گریزد. نمایش از زمان مرگ او در شصت و اندی سالگی شروع می شود. زن که به وصیت مادربزرگش درس می خواند؛ حالا روزنامه نگار معروفی است که در خصوص جنگ و ضرورت صلح می نویسد. او برای دختر و پسرش وصیت نامه ای را به جا می گذارد و از آنها می خواهد چنانچه به دنبال سکوت چندین ساله مادرشان هستند؛ به وصیتش عمل کنند تا سکوت شکسته شود. وکیل زن که دوست او نیز بوده؛ دختر و پسر را مجاب میکند که می باید به وصایای مادرشان عمل کنند. زن برای هریک نامه ای به جا گذاشته که می باید به دست پدر و برادرشان برسانند. دختر می باید برادرش را پیدا کند و پسر پدرش را، در این میان چند کاست که مادرشان در ایام بیماری در بیمارستان ضبط کرده توسط وکیل به دختر داده می شود. دختر شروع به گوش دادن کاست ها می نماید؛ او استاد دانشگاه در رشته ریاضی مطلق است و در حال گرفتن دکترایش است. با گوش دادن کاست ها توسط دختر ما نیز به گذشته زن می رویم، نمایش مانند فیلم نامه نوشته شده و هربار بخشی از زندگی زن را می بینیم و با کاتی موازی به حال باز می گردیم.
نمایش می تواند روایت شاعرانه ای از جنگ، عشق، تنفر و بحران هویت باشد. نویسنده با نگاهی به نمایش ادیپ از سه گانه سوفوکل ماجرا را به امروز میکشد و نگاهی امروزین به آن قصه دارد. اینکه جنگ، عشق، تنفر، بحران هویت و… قرن هاست که ادامه داشته و دارد و ماهیتشان هرگز به لحاظ ذاتی عوض نمی شود و انسان ها هماره با آن درگیر بوده وهستند؛ اما شگفتا که هیچگاه از این گذشته شوم درس نگرفته اند و نمیگیرند.
زن در نوجوانی از پسری که عاشق اوست باردار می شود. پسر مسلمان است و جزء پناهنده های مسلمانی که به روستای آنان پناه آورده. روستائیان پسر را میکشند و دختر، بچه اش را که پسر است به دنیا می آورد. قابله بچه او را به شهری دیگر می برد ودختر از روستایش میگریزد. او با دختری دیگر به نام سودا که مسلمان است و آواز می خواند همراه می شود. زن به دختر خواندن و نوشتن یاد میدهد و دختر به او آواز خواندن را . این دو به مبارزانی بر علیه جنگ تبدیل می شوند؛ در نهایت زن فرمانده فالانژیت ها را می کشد و دختر خود را با یک حرکت انتحاری در یک رستوران بین سربازهای منفجر می نماید. زن به زندان می افتد و سال ها در آنجا توسط فردی به نام طارق شکنجه می شود در نهایت معلوم می گردد که طارق همان پسر زن است. پسری که هرگز او را ندیده، زن از شکنجه گر خود باردار می شود؛ یک دختر و یک پسر که همین دختر و پسر فعلی او هستند. پر واضح است که نویسنده نگاه کاملی به سوفوکل داشته است. شاید گناهی که در نوجوانی از زن و پسری که عاشقش بوده سر زده موجب این عقوبت شده است. شاید عقوبت عشق، کشیدن درد هجران است و رنج های پس از آن، شاید اصولا ازدواج و رابطه یک دختر مسیحی با یک پسر مسلمان از اساس دارای عقوبت است و اشکال دارد. شاید زن دارد عقوبت گناهی که در نوجوانی مترکبش شده می کشد. و آیا عشق پاک و بی آلایش بین دو نوجوان گناه است؟ آیا یک دختر مسیحی با یک پسر مسلمان نمی توانند عاشق یکدگیر شوند؟ مگر همه پیامبران از سوی یک خدا نیامده اند؟ پس این همه تفارق و تفاوت نزد ادیان مختلف الهی برای چیست؟ آیا نزد خداوند عالم نیز اینگونه است؟ یعنی پیروان یک پیامبر با پیروان پیامبر دیگر نزد خدا فرق می کنند و او به عنوان خدا بین آن ها تفاوت قائل است؟ آیا در نزد خداوند، پیروان دو دین مختلف نمی تواند عاشق یکدیگر بشوند و با هم زندگی کنند؟ چرا؟ آیا اینگونه نیست که هیچ کدام از این ها به خداوند و ادیانش و پیامبرانش ربطی ندارد و این ما پیروان ادیان مختلف هستیم که این تفاوت ها را ایجاد کرده ایم و برای مطامع و مصالح و قدرت سیاسی اجتماعی خودمان است که این اختلافات و جنگ ها را ایجاد می کنیم؟ چرا نمی توانیم با صلح در عین داشتن ادیان، افکار، ایده ها و اعتقادات مختلف در کنار هم زندگی کنیم.
اینها وسوالاتی دیگر در فهوا و در زیر متن نمایش مطرح می شود. در نهایت و بر اثر اختلافات جنگ پیش می آید و پیروان یک دین و یک پیامبر که از سوی خداوند آمده با پیروان پیامبر دیگری که از سوی همان خدا آمده بر سر اعتقادات و باورها و دین خدا با هم در جنگ می شوند و دست به جنایات هولناکی می زنند که انسان شرمش می آید از آن ها نام ببرد و یاد آور شود. گویی که اینان انسان نیستند و این اعمال فجیع نمی تواند از انسان سر بزند. اما متاسفانه همه این اعمال از انسان ها سر می زند.
جنایاتی که در جنگ های چند ساله لبنان فالانژیست ها انجام دادند و یا خمرهای سرخ در کامبوج و یا صرب ها در اروپای شرقی و… به واقع دل هر انسانی را به درد می آورد گویی که حیوانا ت نیز از این انسان در تعجبند؛ وتاسف بار آن است که ما از هیچیک درس نمی گیریم و باز به آن دامن می زنیم و ادامه می دهیم.
در نهایت دختر و پسر متوجه می شوند که مادرشان چرا پس از دادگاه جنایات جنگی سکوت کرده است. چون او متوجه واقعیت هولناکی گردیده بود؛ این که شکنجه گرش که بارها به او تجاوز کرده، همان پسرش بوده، پسری که در بدو تولد از زن جدایش کرده اند، پسری که در نوجوانی نزد فالانژیت های مسیحی بزرگ شده و تبدیل به شکنجه گری قصی القلب گردیده، حالا او پدر فرزندانش است و این همانی است که سوفوکل می گوید: ادیپ پدر و برادر پسر خویش است .
علیرضا کوشک جلالی به درستی بر اساس شیوه متن از نوعی فاصله گذاری و شیوه اجرایی تعزیه امروزی استفاده کرده است؛ شکستن زمان و مکان و فضا به درستی و دراماتیک صورت پذیرفته است و مخاطب را به نرمی از زمانی به زمان دیگر و مکانی دیگر می برد. طراحی صحنه در عین سادگی کاربردی است. بازیگران نیز توانسته اند نقش هایشان را به روانی ایفا نمایند. چند نقشی که هرکدام شخصیت پردازی و فضای خاص خود را دارد. هرچند که می شد به دلیل همین تفاوت در شخصت پردازی، فضا، حس بیان و بدن متفاوت تری را شاهد باشیم به ویژه در بخش آکسان گذاری ها و حالت های بیانی وبدنی. در نهایت باید گفت شاهد تئاتر در خوری بودیم که لحظه ای مخاطب را به خود وانمی گذارد و هماره او را از حالی به حالی دیگر می برد و از فضایی به فضایی دیگر پرت می کند. نمایشی که مخاطب را به فکر وا می دارد و شاید تا روزها همراه او باشد. به علیرضا کوشک جلالی و گروه او خسته نباشید می گویم و دیدن این تئاتر خوب و اندیشه ورز را که به نوعی آگاهی و کاتارسیس و تفکر منجر می شود به همگان توصیه می نمایم.
سیدعلی تدین صدوقی