شاعری هستم که در مسیر تجربههای آوانگارد به پرفورمنس رسیدهام / سهتار، دوست کوچولوی من است!
- شناسه خبر: 14556
- تاریخ و زمان ارسال: ساعت
هنرمندنیوز: سولماز نراقی، متولد بیست و دو شهریور هزار و سیصد و پنجاه و هفت، همدان، شاعر، نویسنده و هنرمند میان رشتهای، فارغ التحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه علامه طباطبایی، عضو انجمن بین المللی ایران پژوهی و مدرس سابق انجمن خوشنویسان تهران، در حیطه ادبیات و موسیقی کودک فعالیت دارد و ترانهها و قصههای خود را با سه تار اجرا یم کند، سولماز نراقی از برخی ظرفیتهای موسیقی ایرانی و نمایش موزیکال بومی در ساخت اجراهای کودکانه بهره میگیرد. درکارنامه کاری او کتابها و پژوهشهایی ادبی و هنری، فیلمهای کوتاه تحلیلی درباره آثار هنرمندان معاصر، نمایشگاههای انفرادی و گروهی، اجرای پرفورمنس و انتشار آلبوم موسیقی کودک به چشم میخورد، با سولمازنراقی گفتگویی داشته ایم که با هم میخوانیم.
درمورد سبک کاری شما صحبت کنیم، تلفیق شعر کودک و ساز ایرانی و اینکه چگونه به آن رسیدید؟
قبلا از هر چیز بگویم که این سبک منحصر به من نیست و در موسیقی ایرانی سابقه دارد. تفاوت کار من شاید در پرفورمنس تکنفرهام با ساز باشد و شیوهای از نقل یا روایتگری موسیقایی. که آن هم اگر خوب نگاه کنیم سابقهای هزاران ساله دارد. بازماندههای امروزیاش همان بخشیهای شمال خراسان و عاشیقهای آذربایجاناند. در واقع تجربیات آوانگارد من در شعر بزرگسال به ویژه شعرهایی که موسوم اند به شعر-اجرا یا پرفورمنس پوئتری باعث شد که به این منابع توجه کنم و آنها را با شکل امروزی احیا کنم. در موسیقی کودک هم، من نوعی از پرفورمنس را ارائه میکنم که نه تئاتر است و نه موسیقی محض. موسیقی این قطعات تا حد زیادی الهام گرفته از بخشهای غیر رسمی سنت موسیقایی ایران مثل مطربی و روحوضی و پیشپرده خوانی است. چون در آنها پتانسیل زیادی برای کار کودک میبینم. من همیشه به حیطههای غیر رسمی یا عامیانه علاقه داشتهام و در آنها چرخیدهام تا ببینم چه ظرفیتهایی دارند که شکوفا نشده یا به هر دلیل مسکوت مانده است؟
چطور از موسیقی کودک سر در آوردید؟
وقتی بچه خواهرم به دنیا آمد حس کردم کلماتی که برای ابراز احساساتم به کار میبرم کافی و گویای عمق علاقهام به او نیستند، فکر کردم باید کلمات خودم را به وجود بیاورم و در واقع فضای خودم را تولید کنم تا بتوانم عواطفم را همانطور که هست به این بچه منتقل کنم.
این اتفاق چگونه افتاد؟
هفته اول به دنیا آمدن خواهرزادهام بود و یک شب که اتفاقا ساز هم نداشتم زیر پتو اولین قطعه را ساختم (لالایی). بعد از آن کارهای بعدی پشت سر هم ساخته شد. هر کدام برای موقعیتهای مختلف بچه مثل خوابیدن، حمام رفتن و فرنی خوردن و دندان درآوردن. فرنی، دالی موشه، یه ساله شدی، و دندون، در بین قطعاتم از همه معروفتر شدند. همهی اینها را در طول یک سال، یعنی از تولد تا یک سالگی خواهرزادهام ساختم و تبدیل شدند به یک آلبوم.
و چرا ساز سه تار را برای این کار انتخاب کرده اید؟
تنها به این دلیل که سه تار میزدم و با توجه به تلاشهای قبلیام در امروزی کردن سنتهای نمایشی و موسیقایی ایرانی، میدانستم که این موسیقی، صرف نظر از اینکه با چه سازی نواخته شود، ظرفیتهای زیادی دارد و میتواند در موسیقی کودک به کار بیاید. همین سهتار که به مرور زمان رنگ و بوی عرفانی گرفته، قادر است ابزاری برای برقراری رابطه با کودک باشد. چون ساز خلوت است و رابطه مادر و کودک هم بیشتر اوقات یک خلوت دو نفره است.
پس ساز تخصصی شما سه تار است؟
بله. از خیلی بچگی همیشه ملودیکا و کیبورد داشتم اما در سالهای دهه شصت، معلم پیانو در همدان نمیشناختم. به طورکلی آموزش موسیقی در آن ایام فرق داشت با الان. خصوصا در شهرستانها. سرانجام در شانزده سالگی کلاس موسیقی را با سهتار شروع کردم اما بعد از ورود به دانشگاه، نوازندگی را کنار گذاشتم و در واقع ساز زدنم تفننی شد. تا اینکه بعدها از آن در پرفورمنسها و ساخت قطعات کودکانه استفاده کردم. سهتار، اگرچه از لحاظ صدا دهی مانند تار نیست و در بعضی قطعات نمیتواند جوابگوی نیاز کودک باشد اما به خاطر کوچکی و ظرافت، همراه خوبی است و برای من نقش یک دوست کوچولو را دارد که نغمههای کودکانه را با آن میسازم.
چه زمانی متوجه شدید از این حرکت استقبال میشود؟
از همان موقع که هنوز اینستاگرام نبود، در هر محفلی این قطعات را اجرا میکردم بزرگ و کوچک با آنها رابطه برقرار میکردند. بعد هم در «ساوندکلاود» گذاشتم و آن موقع هم مدام از من سوال میشد که آلبوم این قطعات کجاست و یا چه زمانی منتشر میشود؟ من سال ۹۲ برای اولین بار این قطعات را در استودیو ضبط کردم ولی چون تنظیم آنها را دوست نداشتم با اینکه ناشر داشت دست نگه داشتم. بعدها که کارها را با چهره خودم گذاشتم در اینستاگرام بیشتر مورد استقبال قرار گرفت چون عنصر پرفورمنس هم به آن اضافه شده بود. کمکم خیلی از مادرها و پدرها از ترانههای من برای ساخت کلیپ با تصویر کودکان خود استفاده کردند.
انتظار این استقبال را داشتید؟
بله. البته نه در این ابعاد، اما داشتم.
شما شبیه یکی از خوانندههای قدیمی هستید؟
خیلیها میگویند اما من هر چه توجه میکنم بیشتر، تفاوت میبینم تا شباهت.
دو کتاب منتشر کرده اید اما نمیخواهید کتابی چاپ کنید که مستقلتر باشد؟
آن دو کتاب هم مختص خود من و رویکرد من است، یکی در تحلیل آثار و اندیشههای میرزاده عشقی است و دومی مجموعه شعر تصویری «شاخ نبات». مجموعه شعر دیگری هم دارم که به ارشاد رفته و شابک هم گرفته ولی به خاطر ممیزی خیلی دست و دلم نمیرود که پیگیر انتشارش بشوم.
دستی هم در دنیای نمایش مخصوصا پرفورمنس دارید، نمیخواهید اجرا را به شکل با کلام و بازی ادامه بدهید؟
خب، من اول و آخر شاعر و نویسنده هستم. شاعری که در مسیر تجربههای آوانگارد به پرفورمنس رسیده. بنابراین پرفورمنس من کلام دارد. نوعی شعر است که روی صحنه میرود. از طرف دیگر، خط مینویسم و در هنرهای تجسمی هم تجربههایی داشتهام و اینها همه سبب میشود که جایی میان تصویر و کلام و اجرا بایستم. به طور کلی کار من هم «بازی» محسوب میشود اما متفاوت با اجرای نقش مشخص در تئاتر یا سینما. بارها و بارها به من پیشنهاد شده در فیلمهای داستانی بازی کنم، و سهبار پیشنهاد نقش اول داشتهام. اما هیچوقت زیر بار بازی در فیلم نرفتهام. چون بازیگری یک هنر دیگر است و من اینهنر را ندارم.
یعنی به سینما و تصویر علاقه ندارید؟
البته که علاقه دارم. اما نه به عنوان بازیگر. تا امروز هفت فیلم کوتاه مستند در تحلیل نقاشی و نقاشیخطهای مدرن ایران ساختهام.و چندین ویدیو-شعر.
همکاری با عباس کیارستمی در فیلم «شیرین» چگونه تجربهای بود؟
تجربهای بسیار درخشان. آشنایی من با ایشان برمیگردد به زمان همکاری با سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران در سمپوزیوم بینالمللی مجسمهسازی. در آن سمپوزیوم من هم مسئول دبیرخانه بودم و هم مترجم هنرمندان خارجی. آقای کیارستمی یکی از پنج داور این سمپوزیوم بودند. علاوه بر ایشان زندهیاد داریوش شایگان و استاد پرویز تناولی هم داور بودند. داوری سه روز طول کشید و یکی از آن روزها من با آقای کیارستمی درباره ویدیوآرت گفتگویی کردم که باعث آشنایی بیشتر ما شد. سال هشتاد و شش به دیدارشان رفتم و در طول معاشرت چند ساعته با ایشان از هر دری سخنی گفتیم، از شعر و موسیقی و نقاشی و … من ترانهای را که بر روی قطعه «به زندان» اثر ابوالحسن صبا ساخته بودم برایشان خواندم و ایشان گفتند چقدر صدای خوبی دارید. من گفتم خواننده نیستم ولی ایشان چندان با من همعقیده نبودند. آقای کیارستمی شیفتهی صدای بنان بودند. مانند من. من هم از کودکی همراه پدرم موسیقی گلها گوش میکردم و صدای بنان را بیاندازه دوست داشتم. برایشان تصنیفهایی از بنان خواندم، و ساعات لذتبخشی را با مرور بنان و آوازهایش گذراندیم. گفتند من میخواهم موسیقی فیلم شیرین را شما کار کنید، گفتم درست است من دستی در ساز دارم و میخوانم ولی واقعا موزیسین نیستم. میتوانم به شما موزیسین خوب معرفی کنم، اول قبول کردند و من هم خواننده معرفی کردم ولی در نهایت گفتند من صدای شما را برای تیتراژ پایانی فیلم شرین میخواهم.
چه شد که در نهایت پذیرفتید؟
مدتی طول کشید تا خودم را متقاعد کنم. توجیهم این بود که عباس کیارستمی با نابازیگرها کار میکند و من هم یک ناخواننده هستم، احتمالا تابع همان رویکرد و برداشت من را انتخاب کرده پس من خودم را به ایشان میسپارم، خودم را به انتخاب کارگردانی که قبول داشتم سپردم. البته اگر نظر و سلیقه شخصیام را بپرسید هنوز عقیده دارم که من انتخاب خوبی نبودم برای آن تیتراژ. در واقع برای آن جنس موزیک باید خواننده دیگری انتخاب میشد. در هر حال من خوشحال و مفتخر هستم از همکاری با عباس کیارستمی.
تجربه خواندن در یک فیلم سینمایی دیگر را هم داشته اید؟
بله. فیلم ناصرالدین شاه و هشتاد و چهار زنش. ساختهی خانم بئاته پیترسون، کارگردان نروژی. ایشان صدای من را در تیتراژ شیرین کیارستمی شنیده بودند و از من خواستند قطعه دامن کشان (همان ملودی ساری گلین) را برای تیتراژ پایانی فیلم بخوانم.
اگر بخواهید یک فیلم داستانی بسازید چه سوژهای را انتخاب میکنید؟
به ساختن فیلم داستانی فکر نکرده ام ولی اگر روزی بخواهم چیزی بسازم با الهام یا بر اساس اتوبیوگرافیام خواهم ساخت که در حال نوشتنش هستم. فکر میکنم موفقترین کارها آنهایی هستند که به تجربهی زیستهی هنرمند مربوطاند.
از تدریس برای مبتلایان سندروم دان صحبت کنید؟
یک خیریه در نزدیکی خانهی ما بود به نام انجمن خورشید مختص دیرآموزان و مبتلایان به سندروم دان. من دوست داشتم برایشان کاری انجام بدهم. رفتم و از تواناییهایم گفتم. کار را شروع کردیم و فهمیدم که بهتر است با آنها نوشتار خلاق کار کنم. دیدم توان نوشتن آنها ضعیف است اما تخیل دارند. فهمیدم که نمیشود دست به ترکیب نوشتههاشان برد فقط کافی است خیالاتشان را سر و سامان بدهم. برای همین، خروجی کار شبیه به شعر شد. حاصل این دو سال یک کتاب کوچک بود که هنوز منتشر نشده است.
چقدر با کمپینهایی که در این روزها در حمایت از خانمها راه افتاده موافق هستید؟
من معتقدم ما قبلا فقط جهان واقعی داشتیم اما حالا جهان مجازی هم به آن اضافه شده است که کارکردهای خودش را دارد. من نمیتوانم موافق یا مخالف ذات کمپینها باشم. فقط میتوانم انتخاب کنم با کدامشان همراه شوم. اگر قبلا اعتراضها در قالب بیانیههای مطبوعاتی یا راهپیماییهای خیابانی بوده الان تبدیل به هشتگها و کمپینهای مجازی شده. این یک رفتار اجتماعی است بنابراین من اگر آن هشتگ را قبول داشته باشم چه موضوعش زنان باشند چه هر حرکت جمعی قابل دفاع دیگری، در آن شرکت میکنم اگر هم قبول نداشته باشم شرکت نمیکنم.
فکر میکنید این موضوع چقدر جواب میدهد؟
حتما جواب میدهد چرا که زندگی مجازی بخش اعظم زندگی ما را در برگرفته است.
خانم نراقی از آنچه امروز هستید راضی هستید؟
در قیاس با گذشته بله ولی در قیاس با آینده نه.
فکر میکنید ده سال بعد کجا باشید؟
اگر زنده باشم، لابد در همین مسیری که هستم رشد کردهام.
در پایان یکی از شعرهای خودتان را به مخاطبان روزنامه «هنرمند» تقدیم میکنید؟
«طاس»
آنگاه انتهای جمله
بر یک نُت غلیظ فرود آمد
و مرد ناشناس، از فراز برج دیده بانی
آواز سرداد:
«به آن کسی که عصارهی طاسی را از راه سینوسهایش بلعیده بگویید: باد، طاس است، آب، طاس است، رویای قبل از خواب، طاس است. بن مضارع «رفتن»، طاس است، بیابان، طاس است، نبضی که مرتکب ریتم میشود، طاس است، شکی که میرسد به یقین طاس است، کذبی در میان نیست، زبان طاس است، ماحصل تابش خورشید بر جهان، طاس است…»
آنگاه ابتدای جمله
بر یک نت رقیق لغزید
و مرد سینه چاک
با اسب
از مسیر طاس خیابان
گذشت!
عباسعلی استکی
عکس: نسرین رستمی