فقط در تلویزیون ممنوع الفعالیت هستم!
- شناسه خبر: 46277
- تاریخ و زمان ارسال: ساعت
هنرمندنیوز: رامین پرچمی را به عنوان یک بازیگر آرام می شناختند که بعد از یک دوره دچار حاشیه های ناخواسته شد، کدام یکی از این حاشیه ها برای شما از همه عجیب تر بود؟
اول بگویید این حاشیه هایی که می گویید چه حاشیه هایی بوده اند!؟
زندان، جنبش سبز، دستگیری، دوباره زندان این بار به دلیل اتفاقات مالی و هر حاشیه دیگری که در این مدت درباره شما شنیده ایم.
من فکر نمی کنم اینها منافاتی با آن آرام بودن من به قول شما داشته باشد، درباره جنبش سبز بارها صحبت کرده ام و توضیح بیشتری لازم نیست، آن کار حاشیه ای نبود و یک کار بطنی بود که در ادامه زندان و بعد ممنوع افکاری را به همراه داشت و باز در ادامه حاشیه هایش تبدیل به حاشیه شد، مالی هم باز می توانم بگویم تبعات همان زندان بود، بیکاری و بعد از آن مشکل مالی پیش آمد و دوباره سه سال و نیم زندان بودم، کدام یکی از اینها بیشتر حاشیه بود را نمی دانم!
نه، منظور من این بود که کدام یکی از این حاشیه ها برای شما عجیب تر بود؟
اینکه سه سال و نیم برای قضیه مالی زندان بودم برای من خیلی عجیب بود چون اصلا فکر نمی کردم اینقدر طول بکشد و فکر می کردم نهایتا بعد از دو یا سه ماه از آنجا بیرون می آیم، همه چیز هم داشت خوب پیش می رفت ولی نشد و آنقدر عجیب بود که حتی نتوانستند برای من سند بگذراند که بعد که این حتی سند به فیش حقوقی تبدیل شد باز هم نتوانستند این کار را انجام بدهند و من تا پول را کامل ندادم نتوانستم از آنجا بیرون بیایم، همیشه در طول این مدت سه سال و نیم به خودم می گفتم که این ماه تمام است، این ماه تمام است و ده روز دیگر تمام است و هیچوقت تصور نمی کردم اینقدر آنجا بمانم.
سه سال و نیم خیلی زمان زیاد و وحشتناکی است.
هم وحشتناک است و هم خیلی عجیب بود که نمی توانستم بفهمم چرا بیرون نمی آیم.
آن بحث مالی و شکایت کلا چقدر بود
صد و سی میلیون!
صد و سی میلیون برای اهالی سینما عدد بزرگی نیست، هیچکس نبود که حرکتی در این رابطه انجام بدهد؟
این هم خودش جزو موارد عجیب بود! البته خودم به خیلی ها نگفتم اما به خیلی ها هم که گفتم باز هم نشد، خیلی از دوستان مثل بابک نوری زحمت کشیدند و بارها و بارها تماس داشتیم و به خیلی ها هم گفته بود اما در نهایت جور نشده بود.
در مورد جریان اتفاقات هشتاد و هشت قبلا خیلی صحبت کرده اید اما کوتاه اشاره می کنید که چه اتفاقی افتاد؟
من قصد قبلی نداشتم که بروم شلوغ کنم یا برنامه ریزی قبلی باشد که کسی به من گفته باشد به آنجا بروم، خیلی ها تصور کردند من برنامه ریزی شده جلو آمده ام و یا از جایی خط گرفته ام که شلوغ کنم ولی واقعا اینطوری نبود، خیلی اتفاقی با مردم همراه شدم، شعار دادم و دستبند سبز هم بسته بودم، اینکه بستن دستبند سبز جرم بود یا نبود را نمی دانم ولی اینکه از قبل برنامه ریزی شده باشد و منظوری داشته باشم اصلا اینگونه نبود، اگر برنامه ریزی شده بود من الان اینجا نبودم و بی بی سی بودم.
پس فکر کرده اند برنامه ریزی شده است چون می خواستم بپرسم کسی که شما را دستگیر کرد واقعا شما را نشناخت؟
نه، آن لحظه خیلی شلوغ بود و من را هم تنها گرفتند و اینگونه نبود که با چند نفر بگیرند که شاید آنها من را بشناسند، نه آنها چیزی گفتند و نه من چیزی گفتم و بعد در بازجویی وقتی اسمم را پرسید و به من نگاه کردند من را شناختند.
آن لحظه ای که برای اولین بار وارد زندان شدید چه حسی داشتید و چه فکری به ذهنتان آمد؟
آنقدر خسته بود و قبل اینکه وارد زندان شوم حجم اتفاقات آنقدر زیاد بود که به هیچ چیزی فکر نمی کردم، بعدا جایی خواندم که رامین پرچمی وقتی وارد زندان شد فریاد زد زندانی سیاسی آزاد باید گردد! این یک کار احمقانه است و من چرا باید وقتی وارد زندان می شوم این کار را انجام بدهم؟ ولی آنجا که رفتم خیلی ها آنجا بودند و جوان هایی که به مرور با آنها دوست شدم خیلی بچه های خوبی بودند و خوش گذشت.
می خواهید از چهره های معروفی که آنجا دیده اید اسم ببرید
چهره های معروف سیاسی که آنجا دیدم فیض الله عرب سرخی بود، آقای قاسم شعله سعدی بود، حمزه کرمی بود، الله یار مومنی بود، این را هم بگویم که هشتاد درصد از افرادی که به عنوان زندانی سیاسی آمده بودند عمدی آمده بودند و آمده بودند که پناهندگی بگیرند و بروند، بحث مبارزه و اینها کشک بود!
این روزها را چگونه می گذرانید؟
به سختی! از لحاظ مالی همچنان مشکلات وجود دارد و از بدهی های قبلی مقداری مانده است، مشکلات دیگری هم پیدا کرده ام، وقتی بیرون آمدم سند خانه من را جعل کرده بودند و به کس دیگری فروخته بودند رفته ام دادگاه و شکایت کرده ام و حالا باید آن را پس بگیرم، الان خانه ندارم و پیش چند تا از دوستانم زندگی می کنم، شرایط من الان شاید حتی از زندان سخت تر باشد، آن موقع حداقل خرج روزمره نداشتم و خورد و خوراکم سر جایش بود اما الان زندگی خرج دارد.
به فکر مهاجرت نیستید
نه متاسفانه، کاش بودم!
ممنوع الفعالیت هستید؟
فقط تلویزیون.
خانم بهنوش بختیاری یک پست در اینستاگرام در رابطه با شما گذاشتند، بعد از آن پیشنهادی داشته اید؟
از طریق آن پست که هنوز نه، بعضی ها زنگ زده اند که اگر کاری بود به شما پیشنهاد می دهیم، الان در سه تئاتر به صورت همزمان تمرین می کنم که اینها هم ربطی به آن پست ندارد، کار خانم بختیاری هم قرار است دو ماه دیگر کلید بخورد که یک مینی سریال هشت قسمتی برای شبکه خانگی است.
اگر به عقب برگردید کدام کارها را انجام می دهید و کدام کارها را انجام نمی دهید؟
اول اینکه شاید سراغ بازیگری نروم و دنبال خوانندگی بروم، دیگر اینکه خیلی رفیق بازی نمی کن و به خیلی از آدمها اعتماد نمی کنم، خیلی متاسفم از این اتفاقی که افتاده است چون من آدمی بودم که خیلی زود با همه دوست می شدم و خیلی بی خیال بودم ولی اینقدر حجم این اتفاقات زیاد شده که الان می گویم نباید اینقدر راحت و ساده همه چیز را باور کنم، این خیلی بد است که آدم نتواند به آدمها اعتماد کند و همیشه باید گارد داشته باشد، من به خارجی ها که نگاه می کنم آنها می گویند همه چیز درست است مگر اینکه خلاف آن ثابت شود و من می گویم برعکس همه چیز غلط است مگر اینکه خلاف آن ثابت شود، متاسفانه ما الان این گارد را داریم که با هر کسی وارد ارتباط می شویم مراقب هستیم که ضربه نخوریم.
در آستانه پنجاه سالگی هستید، باشکوه ترین لحظه زندگی شما چه زمانی بوده است؟
زندگی بالا و پایین زیاد دارد، زمانی که برای فیلم ضیافت آقای کیمیایی انتخاب شدم خیلی لحظه باشکوهی بود و خیلی خوشحال بودم، این اتفاق بلافاصله بعد از سریال در پناه تو افتاد، ساعت نه شب رفتم آقای کیمیایی را دیدم و فردا شش صبح شروع شد و این سرعت عمل اتفاق بزرگی بود، وقتی اولین شماره مجله نقش آفرینان در آمد و یک باشگاه بیلیارد هم در لاهیجان زدم که آنها هم اتفاق باشکوهی بود، شاید بزرگترین باشگاه خاورمیانه و خیلی هم خوشگل بود.
یک اتفاق ایده آل همین الان برای شما چه می تواند باشد؟
می تواند این باشد که یک مبلغ خیلی بالا مثلا ده میلیارد تومان در حساب من باشد.
اگر بیست میلیارد باشد
ده میلیارد را می بخشم!
شما سردبیر نقش آفرینان بوده اید، فرق روزنامه نگاری و بازیگری و کدام سخت تر است؟
هر دو سختی های خودشان را دارند و هر دو از کار کردن در معدن سخت تر هستند، متاسفانه در کشور ما به شکلی بازیگری و روزنامه نگاری مقابل هم قرار گرفته اند، همیشه بازیگرها یک گارد نسبت به روزنامه نگارها دارند و برعکس روزنامه نگارها هم اینچنین نگاهی به بازیگرها دارند، ولی در نقش آفرینان بازیگران و خبرنگارها به هم اطمینان داشتند و این موضوع خیلی خوب بود، برای من کار روزنامه نگاری از بازیگری لذت بخش تر است.
اگر بخواهید کتاب زندگی تان را چاپ کنید اسم آن را چه می گذارید؟
می گذارم من بی تو!
اگر پیشنهاد یک فیلم امنیتی داشته باشید که پول خوبی در آن باشد آیا بازی می کنید؟
اگر نزدیک به نظر خودم باشد بازی می کنم اما الان متاسفانه اینقدر هجمه نگاه اشتباه مردم به قضیه زیاد است که من نمی توانم خودم را توجیه کنم که این کار را بازی کنم، در جایی گفته ام که اصلا امین حیایی را به خاطر بازی در قلاده های طلا سرزنش نمی کنم چون ما بازیگرها مرده شور هستیم و هر مرده ای را باید بشوریم، ولی متاسفانه اینجا شخصیت آدم را با شخصیت بازیگری اش یکی می کنند و همینجوری هم خیلی حرف و حدیث پشت بازیگرها است.
از آن چیزی که امروز هستید راضی هستید؟
بله راضی هستم چون به هر حال تلاش خودم را کرده ام، از خیلی از کارها پشیمان هستم اما به هر حال زندگی عرصه آزمون و خطاست و من با همه سختی ها راضی هستم.
- گفتگو: عباسعلی اسکتی
- عکس: حسام الدین آبی