خانم یایا توهم یا واقعیت؟
- شناسه خبر: 4223
- تاریخ و زمان ارسال: ۱ آذر ۱۳۹۷ ساعت ۱۵:۱۶

سینما جولانگاه خلق واقعیات و توهمات است، سینما را باید در حسی که از بر آن در مخاطب غلیان میکند شناخت. گاهی عاشقانه است؛ گاهی میخنداند؛گاهی طعنه میزند؛گاهی گاهی منزجر میکند؛گاهی هم یکه تاز میشود، خودش را فدا میکند تا پیشرو باشد. فحش میخورد تا در ساحت غلطکی ظاهر شود که جاده صاف کن مسیری خاکی برای عبور و مرور صنعت(بخوانید هنر)ناب باشد.
خانم یایا را میتوان به عنوان این سینمای اوانگاردی نام برد که پادزهر رهایی از منجلاب سینمای اینستاگرامی و گیشه ای ایران کنونی ست.
خانم یایا فارغ از تمام نکات مثبتش فارغ از ظاهر مهندسی شده اش و اما فارغ از همه انتقادات بی انصافانه ای که در حقش شده؛ امید بخش است؛ نوید ظهور یک جریان بدیع را در سینمای ایران میدهد.
فیلم تا مغز استخوانش فکر شده است و شالوده ای مستحکم دارد که میتوان ان را طلایه دار موجی نو در سینما دانست.کاهانی که کارنامه ای درخشان از خودش جای گذاشته این بار اما دیدگاهش را در متفاوت ترین کارش به تصویر کشیده. اولین مواجهه با فیلم بر اساس حدسیاتی است که در افکار عمومی ته نشین شده که بازیگران منحصرا در یک ژانر خاص میپذیرد. چرا باید با دیدن عطاران از همان ابتدا خنده های لوده مآبانه داشت؟؟مگر نمیشود فرخ نژاد در ژانری غیر از ژانر مورد علاقه ی خودش ظاهر شود؟؟حیایی تا کی میخواهد رل یک جاهل را بازی کند؟؟
کاهانی تعمدا دست با انتخاب این بازیگران زده که از همان اول اصلی ترین قراردادش را با مخاطب ببندد، درگیری بین انچیزی که میبینیم و انچیزی که حقیقت دارد؛ انتخاب انچیزی که دوست داریم و انچیزی که نشان میدهیم.نمای تیتراژ ابتدایی فیلم نیز گویای همین مضمون است؛دوربین بر روی عرشه کشتی گذاشته شده که با هر موج سواری کشتی اسمان، دریا و ساحلی در دور دست را نشان میدهد؛ و به قدری در راستای هدف کلی فیلم است که با کمی اغماض میتوان انگ اسپویل کردن وجه دیالکتیکی فیلم را به آن زد.
فیلم ماجرای دو شریک به اسم های ناصر و مرتضی است که نه برای تفریح و عیش بلکه برای رفع عقده ها و حقارت هایشان به تایلند سفر کرده و در کل طول سفر به امید شوق وصال “خانم یایا” یی هستند که کلید تمام قفل هایشان است. با استفاده از نماد و نشانه های فیلم میتوان یکی یکی دست به کشف ابهامات فیلم زد، به عنوان مثال از همان ابتدای فیلم المان هایی در درون و ظاهر مرتضی و ناصر بود که میتوان یکی بودن دو شخصیت را برداشت کرد، که ان را هم در راستای هدف کارگردان قرار دارد. لباسهایی با نقش اژدها، استقاده از انگشتر،سر طاس….حال باید پرسیده شود کاهانی چرا دنبال جزعیاتی این چنینی بوده؟؟؟فیلم بر خلاف ظاهرش و انتقاداتی که بر آن وارد شده اصلا سیاسی نیست، تاکید میکنم اصلا سیاسی نیست. حرف اصلی آن ریا کاریست، عدم صداقت است و با کمی احتیاط میتوان گفت کل فیلم حول درگیری بین نفس اماره و لوامه میگذرد، خانم یایا کیست؟؟؟یا بهتر گفته شود خانم یایا چیست؟؟؟چرا ناصر و مرتضی از همان با ذکر این دیالوگ “بسه دیگ به هرکی بگیم خوبیم مسخرمون میکنه حتی زنامونم فک میکنن بی عرضه ایم” به دنبال خانم یایا افتاده اند؟؟
“خانم یایا” مجموعه ای از کار ها، رفتار ها، خوشی ها، دلبسیگی ها و… است ک هر شخص آنهارا از خود دریغ کرده یا به شکل صحیح به کار نبرده است. مرتضی و ناصر هرکدام با توجه به علایق و سلایقشان به خانم یایا صحبت میکنند، هیچ صحنه ای از فیلم نیست که آنها همزمان با یک خانم یایا صحبت کنند، انگار ک هرکدام از آنها یک خانم یایا جداگانه دارد، ک این همان وجه دوقطبی درون هرفرد است، هم وجود دو بعد شخصیتی در یک فرد هم وجود دو خانم یایا برای یک فرد. فضای فیلم انقدر غرق در ریا کاریست ک حتی هیچ کدام از ان دو نمیتوانند در حضور دیگری با خانم یایا درد و دل کند، و زمانی که یکی از آنها در حال خوش گذرانی با خانم یایاست آن یکی در زندان حبس شده. این زندان نماد همان چهارچوب های ریاکارانه ای ایست که ناصر و مرتضی به عنوان هیت امنا بازار تهران برای خود درست کرده اند، که یعنی این عدم صداقت برای بعد های شخصیتی خودشان نیز بوجود آمده. یکی از بهترین صحنه های فیلم آنجایی است که عطاران با خانم یایا به کافه رفته اند، عطاران از سالن دار در مورد نوشیدنی بدون الکل میپرسد و به او میگوید برایش نوشیدنی بدون الکل بیاورد و سالن دار نیز دست به مسخره او میزند، اما عطاران واقعا در حال خوردن ابجوست و انگار خودش هم دیگر متوجه نمیشود. این همان نمایش ریاکارانه ایست با امضای کاهانی.
به طور کلی میتوان گفت فیلم ماحصل یک ذهن اکسپرسیو شده ایرانی است، حتی میتوان فیلم را از منظر چشم یک راوی یا دانای کل دید که در حال شرح ماوقع اتفاقات روزمره زندگی اجتماعی است. کاهانی در اینجا هم به مانند گذشته نگاهی انتقادی به معضلات اجتماعی داشته، شاید بتوان گفت کاهانی بزرگترین مشکل جهان پیرامونش را دروغ و تزویر دیده، اولین دروغ را هم به گونه ای مصلحتی در فیلم با انتخاب بازیگران دیدیم.
فیلم بعد از ورود کاراکتر عظیم دچار تغییر و تحول عظیمی میشود ک حتی ریتم فیلم را بالا میبرد. عظیم از هم صنفان قدیم ناصر و مرتضی است که به علت رد گزارش عیاشی هایش توسط ناصر و مرتضی از کار بیکار شده و الان مشفول پخش تراکت در پاتایاست. عظیم را نمیتوان حذف کرد، نمیتوان اراسته اش نکرد، نمیتوان به راحتی از کنارش گذشت، عظیم را میتوان از جنبه روانشناختی کاراکتر یا نیروی صادق دانست، مشکل کاهانی هم همین است، عدم صداقت، و کاملا درون ناصر و مرتضی خصلتی به نام صداقت وجود ندارد و از جایی به بعد کورکورانه اورا دنبال میکنند فقط از بَرِ منفعت شخصی. عظیم فردی عرق خور، خوشگذران و با کمی اغماض لاابالی است، اما استیصال و درماندگی کنونیش نتیجه بی بند و باری هایش نیست بلکه نتیجه صادق و یک رو بودنش است…تصحیح میکنم، طبق این صحنه میتوان فیلم را فیلمی سیاسی هم دانست!
در کل طول حیات فیلم دو عنصر توی ذوق میزند، اول آن صحنه فرار ناصر و مرتضی از دست خانم یایا در جنگل که بیشتر شبیه به یک کیلیپ عروسی بود و دوم حمید فرخ نژاد!فرخ نژاد بازیگر صاحب سبکی ست اما نمیدانم چرا مدتیست به همه حقنه شده!یک دست و سطحی شده. بازی فرخ نژاد را فقط با یک کلمه میتوان بد وصف کرد. و ضربه ی بزرگی را به فیلم وارد کرد، فرخ نژاد نه در پی خلق یک شخصیت جدید و منحصر به فرد برای مرتضی بود بلکه بیشتر میتوان گفت پکیجی از نقش های گذشته اش را در ظرفی به نام مرتضی جلوی مخاطب گرسنه قرار داد. نحوه راه رفتن، حالت چشم، لحن بیان حالات چهره همه و همه به حدی در فرخ نژاد به صورت تقلید گذشته اتفاق افتاد که مخاطب را نیز به همراه خودش از ناصر دور تر میکرد. ظاهر قضیه نشان میدهد فرخ نژاد کم کم در سرازیری از دست دادن تاریخ انقضای فعالیت هایش است.
حیایی برخلاف حضور پررنگ محتوایی، از لحاظ فرمیک اهمیت انچنانی ندارد، خودش میداند خوب بازی کرده یا بد، کار اصلی را کاهانی در پرداخت روانشناسانه شخصیتش انجام داده. دقیقا همین امر نشان دهنده خروجی مطلوب یا غیر مطلوب فیلم است، فیلم از بَرِ همین عدم درک است ک جذاب واقع نشده و نقد های منفی زیادی بد ان وارد شده، میتوان گفت فرخ نژاد هم درک درستی از فیلم نداشته که خروجی قابل قبولی را نیز به اشتراک نگذاشته. کاهانی اما با خلق شخصیت عظیم به گونه ای حجت را بر همه تمام کرده.
و اما عطاران. عطاران را میتوان در یک ترکیب خلاصه کرد، اقای بازیگر. کنار هم قرار گررفتن عطاران و فرخ نژاد شباهتی به برادران داالتون در انیمیشن لوک خوش شانس دارد. هرچه کوتاه تر باهوش تر!عطاران را به جرات میتوان گفت با کمک شیوه متد اکتینگ مدتی با ناصر زندگی کرده، با خانم یایا زندگی کرده ترس از بی ابرویی را در خودش به وجود آورده.
فیلم برخلاف تیزر های تبلیغاتیش کاملا فیلم خنده داری بود، از اول تا آخر. اما نه خنده ای قهقهه وار، بلکه خنده ای یواشکی و مخفیانه طوری که اطرافیان در سینما متوجه خنده و دلیلش که وجود شباهت های زیاد بین ما و شخصیت های فیلم است نشود. خنده اصلی فیلم دقیقا با پایان فیلم شروع میشود، طوری که کاهانی کاملا هوشمندانه ضربه آخرش را هم میزند و چالشی جدید بوجود میآورد که تا مدت ها درگیرمان میکند.
و در آخر باید گفت دست مریزاد اقای کاهانی.
نویسنده: محمد فرهادی