حامی قفل سکوت خود را شکست
- شناسه خبر: 88948
- تاریخ و زمان ارسال: ۲۷ فروردین ۱۴۰۴ ساعت ۵:۴۱

علاقه به موسیقی و شعر در او موروثی است، آنچنان که بدون هیچگونه آموزش آکادمیک و تخصصی، بهصورت خودآموخته به جایگاه کنونی خود رسیده. در تاریخ معاصر موسیقی پاپ ایران کمتر صدایی با وسعت، لطافت و پختگی او در کنار گسترهای از احساسات وجود دارد.
اگر مایل هستی در مورد خانواده و جزییات خصوصی زندگیت برامون بیشتر بگو؟
پدرم مربی فوتبال، صنعتگر و نیز کارمند سازمان تربیت بدنی و مادرم استاد خیاطی هر دو زادهی جنوب شهر تهران با اصلیت چندگانهی روس و آذری هستند. فرشتگان زمینی من هستند. من در ۱۹ سالگی پدر ۴۳ سالهام را به دلیل ایست قلبی از دست دادم و این اتفاق مسیر زندگیام را تغییر داد. تلخترین رویداد زندگیام را از دست دادن پدرم بود، که ردی از این تلخی همچنان در موسیقی و زندگی من باقی مانده. این اتفاق زندگی من را به دو بخش قبل و بعد از مرگ پدرم تقسیم کرد. دوران کودکیام را در دهکده المپیک تهران سپری کردم و پس از مرگ پدرم ساکن شهرک چشمه در غرب تهران شدم.
عشق به خانواده و نیز خدمت به هنر از بزرگترین عشقها و لذتهای دنیای من است، به نظرم «خداوند همسایهی دیواربهدیوار خانواده سالم است».
از موسیقیهای عاشقانه و صدای غمانگیز من هم میتوان فهمید که همواره با نوعی حس عاشقانه زندگی کرده ام. همواره به ورزش، سلامتی، آمادگی جسمانی و تناسب اندام اهمیت داده ام. علاوه بر آموزش ژیمناستیک، شنا و تکواندو در دوران کودکی، با قامتی به بلندی ۱۹۱ سانتیمتر بازیکن نوجوانان تیم بسکتبال انتظام تهران بودم.
آیا مایلی راجع به شایعات موجود در مورد مهاجرت از ایران و یا پرونده های فرضی قضایی خود در ایران صحبت کنی؟
مهاجرت؟ بله، این گزینه با توجه به عدم حمایت سیستم حاکم بر موسیقی و نیز بی توجهی وزارت ارشاد به شیطنتهایی که در مورد بنده با سابقه ی بیست و پنج ساله در موسیقی فاخر این سرزمین رخ داده همیشه مدنظرم بوده. ماجراهای قضایی هم که… خیلی نمیتوانم در مورد قوه قضاییه ایران نظری بدهم، بگذاریم تا در زمان و مکان مناسب راجع به ماجراهای جاری و یا اتفاقات گذشته توضیح بدهم. اکنون کمی زود است، و شاید تا وقتی در ایران زندگی می کنم نمیتوانم راجع به بعضی موضوعات صحبت کنم. باشد تا در وقت مناسب از دلار تا دلار به صورت مستند توضیح خواهم داد.
الگو تو چه در موسیقی و چه هر زمینه هنری یا غیره چه کسی بوده؟ بهتر بگم: اگر فقط یک نفر را به عنوان الگوی خودت انتخاب کنی اون چه کسی است؟
چارلی چاپلین اسطوره ی من است که الهامبخش زندگی هنری و شخصیتی من برای پیشرفت و ساختن امروزم شد و همواره او را الگوی پشتکار و تلاش در زندگی خودم میدانم.
خارج از روند این مصاحبه باید بگویم که: به اعتقاد من «خوب شنیدن، یک هنر است» و امروزه شنوندهی موسیقی خوب روزبهروز در حال کمترشدن است. ایستادگی و پایداری من در مقابل هجوم هجویات و موسیقیهای بیتعهد و عامهپسند برای خودم جالب و عجیب است. چنانچه از زمان شروع در سال ۱۳۷۵ تا کنون هیچگاه تن به جریانات بازاری و مافیایی موسیقی پولساز ایران نداده ام و نمی دهم، بلکه به این جریانات پشت کرده ام و هیچگاه به بیراههی بازار نرفته ام.
آواز در کودکی و نوجوانی چگونه آغاز کردی؟
او کودکی بسیار خجالتی بودم و همین موضوع باعث شده بود با وجود علاقهی شدیدم به موسیقی، تا سن ۱۱ سالگی به جز خانوادهام هیچکس صدای من را نشنیده باشد تا اینکه با توانایی در خواندن آهنگهای ابی به استعداد خودم برای خواندن پی بردم.
با خواندن در محله و مدرسه تقریبا به شهرت محلی رسیدم. با اینکه پدرم تاکید بر درس خواندن داشت ولی گاهی مخفیانه در میهمانیهای دوستانم میخواندم.
اولین نوازنده و اولین کسی که موسیقی را بهصورت حرفهای با او آغاز کردم، پیام میرجعفری بود که اکنون نوازنده و استاد پیانو و آهنگساز است و باعث ورود من به موسیقی شد.
در همان سالها که راه ورود حرفهای به موسیقی را رادیو و تلویزیون ایران میدیدم استودیو ۱۰۱ تلویزیون اولین حضورم پشت میکروفون استودیو و اطاق آکوستیک ضبط صدا را تجربه کردم. شیفتگی وعلاقهام به لمس و تجربهی نزدیک آلات موسیقی و صدابرداری از آنجا شروع شد.
آواز در جوانی چگونه پیش رفت؟
پس از مرگ پدرم در کنار تجربه و یادگیری خودآموز موسیقی، برای گذران زندگی بدون پدر و بر خلاف میل باطنی به خواندن در مراسم جشن با گروههای حرفهای موسیقی پرداختم و در مدت زمان کوتاهی او را به یک نیمچه شهرتی رسیدم.
در شهریور ماه ۱۳۷۵ به خدمت سربازی اعزام شدم و تمام این ۲ سال را در تهران سپری کردم. در این دوره آشنایی با فریبرز لاچینی نقطهی آغازی در زندگی هنری من بود اما آشنایی و نیز مرگ بابک بیات و ناصر چشم آذر در زندگی هنریام تاثیر بسیار پررنگ و زیادی داشت.
آغاز آواز یا خواندن حرفه ای خودت رو کجا میدونی؟ یا بهتر بگویم: از چه زمانی احساس کردی که یک خواننده ی حرفه ای هستی؟
اولین آهنگ رسمی من «پربگیر» نام داشت که باعث ورود حرفهای به عرصهی موسیقی شد. ترانهای بر تیتراژ تلهفیلم «فالگیر» به کارگردانی کاظم راستگفتار، با شعر و آهنگ دکتر علی راستگفتار.
پس از آن به واسطه آشنایی با علی شاهحاتمی، ویدیو کلیپ «عاطفهها» به آهنگسازی فریبرز لاچینی و شعر پرویز صبری را خواندم و برای اولین بار صدای من از تلویزیون ایران پخش شد.
سومین قدم خواندن دو ترانه به نامهای «دوپرنده» و «مات و مبهوت» در فیلم سینمایی جوانی به کارگردانی مجید قاریزاده، آهنگ فریبرز لاچینی و شعر پرویز صبری بود. این فیلم پرفروش با بازی بازیگران مشهور و صاحب گیشهی آن زمان، ابوالفضل پورعرب، رضا رویگری و پژمان بازغی باعث شهرت اولیه من در مارکت نوپای موسیقی بعد از ۵۷ شد.
شنیدم که مدتی در خارج از ایران کار میکردی، البته اگر علاقه و رغبت داری میتونی راجع بهش برای من توضیح بدی، هیچ اصراری نیست؟
پس از پایان دوران خدمت سربازی در نیمه دوم سال ۱۳۷۷ برای خواندن در کلابهای ایرانی در کشور امارات به آنجا رفتم و به مدت یک سال و نیم با گروههای حرفهای موسیقی به روی صحنه رفتم. بزرگترین درسهای آواز و موسیقی را در کنار همکاری با نوازندههای حرفهای و خوانندههای پیش از انقلاب در این مدت تجربه کردم. این تجربه بود که من را برای ورود به سخت ترین چالش زندگی یعنی جنگ در موسیقی بی در و پیکر ایران آماده کرد.
وقتی که به ایران برگشتی چه شد؟ چگونه در ایران شروع به کار کردی؟
پس از بازگشت به ایران به واسطه آشنایی با دکتر محمدرضا چراغعلی تولید و ضبط اولین آلبوم مستقلم به نام «حامی» در استودیو پژواک شروع شد که این آلبوم در اردیبهشت ۱۳۸۰ بهصورت رسمی منتشر شد. آلبومی که بدون هیچ پشتوانه سیاسی و تبلیغاتی، جای خودش را در بین هواداران بااصالت موسیقی پیدا کرد و سنگ بنای استوار ماندگاری من کمترین را بنا گذاشت.
در مورد کنسرت هات در اون سالها بگو، سالهایی که خوب یادمه صدور مجوز بدون پشتوانه سیاسی سخت میسر میشد، تو هم سختی کشیدی؟
اولین و دومین اجرای کنسرت ام در سال ۱۳۸۱ و ۱۳۸۳ بهصورت مشترک با ناصر عبدالهی، خوانندهی فقید در سالن دانشگاه کیش و دانشگاه شیراز برگزار شد. مافیای کنسرت تا سالها بعد از آن اجازهی اجرای کنسرتهای بزرگ را از من گرفته بود تا اینکه در سال ۱۳۸۶ بعد از دو سال استقامت برای گرفتن مجوز، عاقبت در محوطهی کاخ سعدآباد تهران با ارکستر بزرگی به روی صحنه رفتم.
و حضورت در تلویزیون ایران که در آن زمان پربیننده بود؟ چطور میسر شد؟
اولین اجرای کنسرت من در تلویزیون به همراه ارکستر سمفونیک تلویزیون و به رهبری نادر مرتضیپور انجام شد. حضور در کنار چندین نوازنده در حالی که تصاویر زنده این اجرا در بیشتر شبکههای تلویزیونی پخش میشد، یکی از پر استرسترین اجراهای من بوده است. البته بعد از آن اجرای پنج شب کنسرت به همراه ارکستر سمفونیک تهران به رهبری مجید انتظامی، در تالار وحدت تهران و نیز اجرای دو کنسرت به همراه ارکستر سمفونیک تلویزیون به رهبری محمد بیگلری و تعداد بیشماری از این دست اجراها را داشتم که به آنها افتخاد میکنم.
جوایز تو در موسیقی بعد از ۵۷ فارغ از اعتبار آنها، آیا چیزی از این جوایز نصیب تو شد؟
در نخستین جشنواره ترانه بعد از انقلاب با عنوان «اشارههای آسمان، ترانههای زمین» در پاییز سال ۱۳۸۲ به عنوان ترانهخوان برگزیدهی سال انتخاب شدم و در مراسم اختتامیه جشنواره به همراه بابک امینی، نوازندهی گیتار و رضا تاجبخش، نوازندهی پیانو به اجرای چند قطعه پرداختیم که این اجرا آخرین اجرای بابک امینی در ایران بود.
در سال ۱۳۹۱ در اولین همایش ملی نخبگان، اندیشمندان و فرهنیختگان هنر ایران، که کنسرواتوآر تهران به ریاست دکتر بهزاد معافی برگزار میکرد نیز به عنوان نخبهی برگزیده انتخاب شدم.
یکی از آلبومهای من به نام «یک لحظه عاشق شو» که در سال ۱۳۹۲ منتشر شده بود، در شهریور ماه ۱۳۹۳ به عنوان آلبوم موسیقی پاپ برگزیده سال در دومین جشن سالانهی «موسیقی ما» به انتخاب کارشناسان، داوران و اهالی موسیقی برگزیده شد و دیگر حافظه ام یاری نمیکند.
آلبوم بوی خوب گندم، بدون مجوز و به یکباره منتشر شد، در زمانی که به یاد دارم تنها ابزار انتقال یا کپی کردن و شنیدن موسیقی سی دی و بلوتوث موبایلها بود، اما این آلبوم… خدای من… همه ی ایران را فرا گرفت:
این آلبوم شامل نه آهنگ از آثار واروژان نابغه ی موسیقی ایرانی و برای برگداشت یاد او توسط علی موثقی بازنویسی و ضبط شد، ضبط این آلبوم در اواخر سال ۱۳۸۱ پایان یافت اما عدم صدور مجوز انتشار باعث شد که این آلبوم هیچگاه بهصورت رسمی منتشر نشود. این آلبوم بهصورت غیرمجاز توسط شرکتی که مسوولیت گرفتن مجوز آن را داشت در سال ۱۳۸۶ منتشر شد که دشواریهای بیشتری برای ادامه فعالیت هنری من در ایران برای من در بر داشت.
این مافیای موسیقی و دغدغه ی همه ی سالهای تو اصلا یعنی چه؟
از دغدغههای فکری بزرگ من که همواره آن را فریاد زده ام، نفوذ و تاثیر مافیای موسیقی سیاسی پس از ۱۳۵۷ و تاثیر بزرگ سیاست در تمام هنر ایران است. من همواره پرچمدار مبارزه و روشنگری علیه مافیای آلوده به سیاست هنر در ایران بوده ام، از اینرو دشمنان زیادی که منافع خود را در خطر میبینند همواره در تلاش برای سنگاندازی بهسوی فعالیتهای هنری من و گاهی تهدید من در زندگی شخصیام شدهاند. مصاحبههای جنجالی و صحبتهای بدون سانسورم در تلویزیون و مطبوعات همیشه برای من دردسرساز بوده اما باعث نشده که دست از مبارزه بکشم و شعار عدالتخواهی خودم را فراموش کنم که «چرا قانون برای یک عده خاص وجود ندارد؟!»
خاطرات تلخ بسیاری هستند که آنها را نتیجهی رانت و مافیاگری در موسیقی ایران میدانم. از جمله خرید و فروش و خواندن تیتراژ فیلمهای سینمایی و تلویزیونی که در ابتدا من خوانندهی برخی از آنها بودم: سریالهای تلویزیونی همچون «نابردهرنج» و «سایه آفتاب» و فیلم سینمایی «همنفس» و تعداد بیشماری از مجموعههای تصویری که ساعتی مانده به پخش آنها خوانندهی دیگری را جایگزین من کردهاند.
حامی عزیز، تو بیشتر به واسطه ی خوندن در تیتراژ فیلم سینمایی به شهرت رسیدی و نه سریال، چه فیلمها یا سریالهایی به پیشرفت تو کمک بیشتری کردند؟
در طی این سالها فیلمهای بسیاری با صدای بنده اکران شدند که گاهی موسیقی آنها تاثیر دوچندانی نسبت به تصویر داشت که فیلمهای موزیکال یا موسیقی محور در این بین نقش پررنگ تری داشته اند.
شاید تاثیرگذارترین سکانس از این فیلمها مربوط به صحنه اعدام در نقش سام در فیلم سام و نرگس به کارگردانی ایرج قادری و با بازی محمدرضا گلزار، اکرم محمدی، اسماعیل شنگله، محمود کاکاوند و پوراندخت مهیمن است.
در فیلم گل یخ به کارگردانی کیومرث پوراحمد، با بازی محمدرضا گلزار، ویشکا آسایش، گوهر خیراندیش و الناز شاکردوست که این فیلم اولین بازی او در عرصه سینما به حساب می آید و با بازی در نقش همسر گلزار در این فیلم توانست به بازیگری معروف تبدیل شود و به شهرت برسد. در این فیلم سه ترانه ی قدیمی از دهه ی پنجاه و یک ترانه ی تازه اجرا کردم که به جذابیت هرچه بیشتر این فیلم نزد عامه ی مردم کمک کرد. در این فیلم گلزار در نقش عباس خواننده ای عاشق است که ترانه ها را اجرا می کند.
یکی دیگر از فیلمهای موسیقی محور با صدای من هدف اصلی است به کارگردانی قدرت صلح میرزایی و بازی حدیث فولادوند، آنا نعمتی، اکبر عبدی، پوراندخت مهیمن، سیروس گرجستانی و معرفی امیرحسین آرمان به عنوان پدیده ای نوظهور در سینمای ایران که با این فیلم به شهرت رسید. آرمان در نقش سامان خواننده ای است که با صدای بنده این ترانه ها را در فیلم اجرا میکند.
موسیقی محور بودن پدیده جذاب و نوظهوری در جامعه ی ایرانی بعد از ۵۷ بود که در چند فیلم دیگر نیز برای من تکرار شد.
از آن جمله: پاتو زمین نذار با بازی و کارگردانی ایرج قادری، مهرانه مهین ترابی، میرطاهر مظلومی و شیلا خداداد. فیلم شبکه به کارگردانی ایرج قادری با بازی نیما شاهرخ شاهی، ماه چهره خلیلی، افسانه پاکرو، اکبر عبدی، ایرج قادری و سیروس گرجستانی. غزل با بازی حدیث فولادوند، علی قربان زاده، نیما فلاح و لیدا جوادی. فیلم فالگیر با معرفی مهناز افشار.
من شنیده ام و ایمان دارم که به خاطر سخت پسند بودنت هیچ گاه پیشنهادهای متعدد برای بازی در فیلم سینمایی تو را وسوسه نکرد اما تو در یک اقدام جالب توجه جذب بازی در تیاتر شدی. چه شد که چنین شد؟
تنها صحنه ی تیاتری که به عنوان بازیگر روی صحنه رفتم <دیو و دلبر> نام داشت که با استقبال بی نظیر هواداران تیاتر روبرو شد. آنچنان که چهل و دو شب در تابستان ۱۴۰۱ در تالار وحدت تهران روی صحنه رفت. در این تیاتر موزیکال من نقش دیو را بازی میکردم، نقش یک تیاتر. استمرار در تمرین برای این تیاتر به مدت چهار ماه مداوم و نیز چهل و دو شب اجرای بدون تعطیلی آن تاثیر به سزایی روی آمادگی حنجره و صدای من برای حضور پررنگ و مجدد در صحنه های موسیقی داشت. در حقیقت پذیرش بازی در این تیاتر بی شک به واسطه ی حضور هنرمندان برجسته ی موسیقی با صداهایی زیبا بود، از جمله ی بهترین خوانندگان معاصر خانم نیکا افکاری بود که به شدت مرا برای بازی در این تیاتر ترغیب کرد.
فیلم / تیاتر | سال اکران | کارگردان | اسم ترانه | ترانه سرا | آهنگساز | تنظیم کننده |
فالگیر | ۱۳۷۶ | کاظم راستگفتار | پربگیر | علی راستگفتار | علی راستگفتار | علی راستگفتار |
جوانی | ۱۳۷۷ | مجید قاری زاده | دو پرنده | پرویز صبری | فریبرز لاچینی | فریبرز لاچینی |
جوانی | ۱۳۷۷ | مجید قاری زاده | مات و مبهوت | پرویز صبری | فریبرز لاچینی | فریبرز لاچینی |
سام و نرگس | ۱۳۸۱ | ایرج قادری | دلم گرفت | اهورا ایمان | بابک بیات | بابک بیات |
غزل | ۱۳۸۱ | محمدرضا زهتابی | غزل | رضا اشعاری | ناصر چشم آذر | ناصر چشم آذر |
گل یخ | ۱۳۸۲ | کیومرث پوراحمد | شب نقاشی | افشین یدالهی | فردین خلعتبری | فردین خلعتبری |
گل یخ | ۱۳۸۲ | کیومرث پوراحمد | گنجشکای خونه | اردلان سرفراز | حسن شماعی زاده | فردین خلعتبری |
گل یخ | ۱۳۸۲ | کیومرث پوراحمد | سیمین بری | جمشید شیبانی | جمشید شیبانی | فردین خلعتبری |
گل یخ | ۱۳۸۲ | کیومرث پوراحمد | غم تنهایی | آرش سزاوار | آرش سزاوار | فردین خلعتبری |
پشت شمشادها | ۱۳۸۳ | علی رویین تن | آخدا | علی رویین تن | محمد فرشته نژاد | محمد فرشته نژاد |
پشت شمشادها | ۱۳۸۳ | علی رویین تن | شب | علی رویین تن | محمد فرشته نژاد | محمد فرشته نژاد |
به خاطر سوگند | ۱۳۸۴ | رحیم حسینی | سوگند | بابک صحرایی | ستار اورکی | ستار اورکی |
تارا | ۱۳۸۴ | سعید سهیلی | تارا | بابک صحرایی | ستار اورکی | ستار اورکی |
هدف اصلی | ۱۳۸۵ | قدرت صلح میرزایی | یاد من باش | یغما گلرویی | حامی | رضا تاجبخش |
هدف اصلی | ۱۳۸۵ | قدرت صلح میرزایی | خاکستر شب | بابک صحرایی | حامی | رضا تاجبخش |
پاتو زمین نذار | ۱۳۸۷ | ایرج قادری | جدایی | بابک صحرایی | ستار اورکی | ستار اورکی |
پاتو زمین نذار | ۱۳۸۷ | ایرج قادری | ماه دلگیر | بابک صحرایی | ستار اورکی | ستار اورکی |
قفس طلایی | ۱۳۸۹ | بهمن زرین دست | قفس طلایی | طهمورث پورشیرمحمد | محمدرضا چراغعلی | محمدرضا چراغعلی |
شبکه | ۱۳۸۹ | ایرج قادری | پرواز ممنوع | بابک صحرایی | ستار اورکی | ستار اورکی |
حنجره بیمار و افسردگی از این حادثه: آیا حقیقت داشت؟
در سال ۱۳۸۸ و در جریان یکی از کنسرتها متوجه شدم که دیگر توانایی گذشته برای اجرای کنسرت را نداردم. در ابتدا این مشکل را جدی نگرفتم تا اینکه در اواسط سال ۱۳۸۹ آرامآرام متوجه شدم که در ضبطهای استودیویی هم دیگر توانایی گذشته را ندارم. در میان صداپیشگان بهخصوص خوانندگان، که سرمایه گذاری روانی زیادی روی صدای خود کردهاند و هویت شخصی آنها به صدایشان گره خورده است، ضایعهای که سبب از بین رفتن صدا یا ایجاد اشکلالات دایمی در صدایشان شود اغلب همان میزان پاسخهای روانی منفی قوی دارد که در اثر مرگ عزیزان ایجاد میشود، یعنی غصهای همسنگ مرگ والدین.
به این دلیل و از این تاریخ وارد دورهی پنج سالهی بیماری حنجره خود شد و در پی آن فشارهای شدید روانی و سرخوردگی و گوشهگیری فروانی که من را به مرز افسردگی شدید رساند اما از آنجا که موسیقی بعد از ۵۷ ایران پیوندی ناگسستنی با قلب و شخصیت من یافته بود، در این سالهای تنهایی و انزوا، برخی از دوستان و اهالی موسیقی من را رها نکرده و همواره حمایتم کردند.
اولین اجرای زندهی من پس ازاین اتفاق در جشن سالانهی سایت «موسیقی ما» در شهریور ۱۳۹۴ با همراهی رضا تاجبخش نوازندهی پیانو و سوگل شیری نوازندهی ویولن سل با اجرای ترانههای یاد من باش و حرف عاشقانه همراه بود. اجرایی باشکوه که یکی از بزرگترین چالشها و ترسهای زندگیام بود که به آن غلبه کردم و به من اعتماد به نفس دوباره خواندن داد. تلاش و اصرار یاشار درفشه دوست و همکارم منجر به برگزاری اولین کنسرت من در تاریخ ۸ دی ۱۳۹۴ در تالار وحدت تهران شد، ترسهایم کمرنگ شده بودند و دوباره به زندگی هنری بازگشتم.
در مورد فعالیتهای هنری دیگرت اگر مناسب این گفتگو هست توضیح بده؟
پس از تحصیلات دوران دبیرستان به دلیل مرگ پدرم بلافاصله به خدمت سربازی رفتم و پس از آن ایران را ترک کردم ، در بازگشت با توجه به علاقه بسیاری که به دیگر هنرها از جمله عکاسی، نقاشی، شعر و معماری داشتم به تحصیلات و تجربیاتی محدود در آنها پرداختم.
آشنایی من با عکاسی از دوربین عکاسی آنالوگ پدرم شروع شد. در زمان فیلمبرداری فیلم گل یخ، کارگردان آن کیومرث پوراحمد دوربینی که در دوران جوانی سینما را با آن شروع کرده بود به من هدیه داد که این هدیه ی ارزشمند باعث علاقه ی شدید من به عکاسی شد. پس از گذراندن دورههای پیشرفته عکاسی در دانشگاه تهران، در دی ماه ۱۳۹۴ نمایشگاه عکاسی خیریهی بزرگی در مرکز موسسه فرهنگی اکو در تهران برگزار کردم که مورد توجه طرفداران، خبرنگاران حوزههای مختلف و اهالی هنر قرار گرفت. افتخارحسین عارف، رییس موسسه فرهنگی اکو این نمایشگاه را برگ زرینی در تاریخ فعالیتهای فرهنگی هنری اعضاء اکو میداند.
در زمینه دکوراسیون داخلی نیز دورههای پیشرفتهای در دانشگاه تهران دیده ام و در سمینار بینالمللی معماری مرداد ماه ۱۳۹۳ و سمینار هدکس دی ماه ۱۳۹۲ گواهیهای بین المللی در زمینه چیدمان برتر، انتخاب مبلمان در دکوراسیون، آسیبشناسی وضعیت مبلمان در آپارتمانهای امروزی، ارگونومی در خانههای امروزی، طراحی و دکوراسیون داخلی در آپارتمانهای امروزی، مدیریت ارتباط با مشتری در بازار مبلمان، رویکردهای بین المللی درمعماری و نیز نوآوری در عرضه و فروش را دریافت نموده ام.