جوایز ۶۷مین فستیوال کن، یکی از بهترین بخشهای مسابقهای در تاریخ این فستیوال
- شناسه خبر: 63380
- تاریخ و زمان ارسال: ساعت
هنرمندنیوز: برنده نخل طلا، جایزه خود را از دست “جین فوندا”، هنرپیشه بنام آمریکائی دیافت کرد که علیرغم سن بالا و سرطانی که پشت سر گذاشته، با انرژی و شادی هر چه تمام تر دادن این جایزه را همراهی می کرد.
“ژوستین تریه”، به هنگام سپاسگزاری از جایزه ای که به دست آورده بود، از این تریبون استفاده کرده به سیاست های فرهنگی دولت فرانسه و همچنین تصویب قانون بسیار هرج و مرج آفرین افزایش سن بازنشستگی که به کمک یک فرمان به تصویب رسید و پیش و پس از آن موج اعتصابات و اعتراضات انبوهی را به دنبال داشت، به شدت تاخت. سخنان او کاری را که سندیکای مهم کارگری، “س ژ ت”، می خواست با قطع برق فستیوال، به عنوان اعتراض انجام دهد، به عمل در آورد. او گفت : ” که قدرت، با روشی تکان دهنده، اعتراضات علیه بازنگری قانون بازنشستگی را نادیده گرفته است … این طرح قدرت حاکم، که روز به روز بی پروا تر می شود، بسیاری از زمینه ها را در بر می گیرد. حاکمان می خواهند که استثنائی بودن یاری به پاسداری از فرهنک درفرانسه را در هم بکوبند. شرایطی که اگر وجود نمی داشت، او نمی توانست بر روی این صحنه باشد.”
وزیر فرهنگ فرانسه، خانم “ریما عبدالمالک” هم خیلی زود واکنش نشان داد و گفت که این سخنان مشتی بر دل او کوبیده است. وی افزود که که بدون تآمین مالی و کمک به سینما، که کاری است استثنائی در دنیا، این فیلم نمی توانست وجود داشته باشد. البته این خانم وزیر، روز بعد سخنان خود را ملایم تر ساخت و به کارگردان تهنیت گفت.
“ژوستین تریه” بار دیگر در کنفرانس مطبوعاتی به خرده گیری خود ادامه داد و افزود که “همه چیز دارد به سوی سود آوری حرکت می کند و کمک دولت به سینما، خطر یاری به فیلم های پرخرج را به وجود آورده که می تواند به آفرینش هنری و سینمای مستقل خدشه وارد آورد. استثنائی بودن سیاست فرهنگی فرانسه بر پایه اندیشه کمک به سینمای بدون در آمد قرار دارد. سیاست هائی که سبب حسرت همه دنیا شده اندو این چیز کمی نیست.. ”
هیات داوران فستیوال امسال، به ریاست “روبن اوستلوند” سوئدی، فیلمی را برای نخل طلا برگزیدند که داستان زنی را (ساندرا هولر) به تصویر می کشد که به اتهام قتل شوهرش در دادگاه تجدید نظر در حال محاکمه است. هدف از ازبرگزیدن این موضوع، شکافتن پروسه کشمکش یک زوج هنرمند پولدار است که هر کدام توان تخمیل خود را بر دیگری می آزماید. در عین حال فیلم از پیش داوری های اجتماعی و موضع زنان مستقل سخن می گوید . موسیقی در آن نقش به سزائی دارد. افسوس که کارگردان دو پلان پایانی را به آن افزوده و از تنش آن کاسته است.
“جاناتن گلیزر” و جایزه بزرگ هیات داوران برای “محدوده ی مناسب”، فیلمی کوبنده و هشدار دهنده
در میان ۲۱ فیلم بخش مسابقه ای امسال فستیوال کن، فیلم ” محدوده ی مناسب”، از نادرترین فیلم هائی بود که ار آغاز تا پایان بدون هیچ گره یا کاستی پیش می رفت. این فیلم تکان دهند که، به باور من سزاوار نخل طلا بود، از تکنیک بسیار جذاب و تعمق برانگیزی برای انداختن نگاهی تازه به “هولوکاست” استفاده کرده بود که تاکنون ندیده بودیم. از این رو ، فیلم نه تنها آن جنایت بلکه همه جنایت های جهان را پیش چشمان مان زنده می کرد. قرار دادن یک خانه بسیار بزرگ و زیبا، پر از وسائل بازی برای فرزندان یک کلنل ارتش نازی، با طبیعتی بهشتی و همه ی رفاه ممکن، چسبیده به ارودگاه مرگ یهودیان و کوره های آدم سوزی، با نشان ندادن قربانیان و تنها استفاده از صدای کوره ای که روز شب ازآن دود بر می خیزد، و هیاهوی سربازان و شلیک تیز شنیده می شود، یکی از ترفند های بسیار جالب این فیلم بود که مارا به فکر وا می داشت. ما که همگی در حباب هائی زندگی می کنیم و جنایت ها و دودکش های پیرامونمان را نمی بینیم. از سوی دیگر، با به کار بردن رنگ های درخشان و سبک تابلوهای “ادوارد هوپر” آمریکائی و همچنین نزدیک نشدن به چهره ی شخصیت های اصلی و ندیدن حالت این چهره ها، به جنبه سرد و غیر انسانی می افزاید. گزینه ی صوتی فیلم هم به تاثیر گذاری آن کمک شایانی می کند. صدای تنوری که شب و روز کار می کند و دود به هوا می فرستد و نیز صدا های غریبی که به صدای غرش زمین و آتش فسان نزدیک هستند نیز ما را باوافعیتی روبرو می سازد که نمی حواهیم ببینیمش.
یک رخداد غریب در پیوند با این فیلم، مرگ “مارتین ایمیس”، نویسنده بریتانیائی در ۷۴ سالگی بود که فیلم از رمان هم نام وی گرفته شده است. او درست در روز نمایش رسمی فیلم، روز ۱۹ مه، در کن در گدشت … “مارتین ایمیس” در کتاب خود بر زیاده روی های ظاهری جامعه سرمایه داری غربی فوکوس می کند و پوچی آن را از راه گروتسک ، کاریکاتور و به کار بردن طنز نمایان می سازد. داستان های کتابهای “مارتین ایمیس” در جوامع غربی امروزی وبیشتر در جامعه های انگلیسی و آمریکایی، جریان پیدا می کند. سبک او، با سرزندگی بسیار، طنز و بدبینی را در هم می آمیزد. . نیویورک تایمز او را یکی از استادان “ناخوشایند تازه” نامیده است .
این فیلم همچنین جایزه بزرگ فیپرشی را ربود.
“مروه دیزدار” ، هنرپیشه ترک و برنده جایزه بهترین بازیگر زن
“نوری بیلجه جیحان”، برنده نخل طلای کن در سال ۲۰۱۴ برای “خواب زمستانی”، نتوانست با آخرین فیلمش “علف های خشک” به نخل طلای دیگری دست یابد. اما هنرپیشه ی آن، که کیفیت آنچنانی در برابری با “جولین مور” (فیلم مامه مه-دسامبر) ، “الیسیا ویکاندر” (فیلم بازی ها ی ملکه) و “ساندرا هولر” (آناتومی یک سقوط) نداشت، این جایزه را برد. بنابراین شماری می گویند که این جایزه برای به دست آورن دل کارگردان به او داده شده است چون ما بازی درخشان چندانی از هنرپیشه ندیدیم.. حال اگر به فیلم بپردازیم، این گونه به نظر می آمد که جیحان آمیخته ای از فیلم های پیشینش و نیز آخرین فیلمش “خواب زمستانی” را در این فیلم گنجانده است. فیلمی در سه ساعت و ۲۰ دقیقه که دست کم بخش نخستش می توانست از حاشیه روی بپرهیزد و به بخش دومش، که سراسر به بحث های سیاسی و فلسقی به سان “خواب زمستانی” اختصاص داشت، رنگ و بوی تازه ای ببخشد. .
“کوجی یاکوشو” ، هنرپیشه ژاپنی، برنده جایزه بهترین بازیگر مرد در نبود بازیگران مرد مهم
“ویم وندرز”، کارگردان آلمانی، که جزو گروه کارگردانانی بود که سالهاست فیلم نساخته و همواره هم از فیلمی به فیلم دیگر سبک یا برخوردی تازه به کار گرفته است ، در آخرین فیلم خود ” روزهای سراسر خوب”، بیننده را به سفری به ژاپن می برد. آن هم برای دیدن زندگی مردی که در آن هیچ چیز ویژه ای رخ نمی دهد. از همان پلان آغاز، فیلم ما را به یاد آثار بسیار مینی مالیست اما تعمق برانگیز سهراب شهید ثالث می اندازد. به ویژه “یک اتفاق ساده”و طبیعت بیجان” . در اینجا ما مردی را می بینیم که هر روز در ساعت معین از خواب بیدار می شوذ و تا رسیدن به محل کارش، یعنی به توالت های توکیو که او مامور شست وشویشان هست، همان کارهای تکراری را انجام می دهد. او در ماشینش هنوز کاست موسیقی های آمریکائی سالهای پنجاه و شصت را گوش می کند و در ساعات پس از کار، کتاب های وزین، از جمله آثار مهم ادبیات و از جمله “فالکنر” را می خواند. گاه نیز به همان کافه ای می رود که عادت دارد و گاه نیز دریک فست فود غذا می خود. ویندرز، در تکرارهای خود یکی دو صحنه را می کاهد و یکی دو صحنه دیگر می افزاید. سپس در یک پلانی می فهمیم که او ناچار به برگزیدن این زندگی نبوده و به خوبی می توانسته به گونه ای دیگر زندگی کند. بنابراین “ویم وندرز”، معنای زندگی و بی نیازی رادیکال را مطرح می سازد. موسیقی فیلم، بنا به روش و دلبستگی کارگردان به آن، جای بسیار خوب و دلپذیری دارد.
“دلبستگی های دودن بوفان” و جایزه بهترین کارگردانی برای “تران آن هونگ”، کارگردان فرانسوی ویتنامی تبار
این فیلم که در آن کارگردان، پیشبند می بندد و ما را به سر میز هنر آشپزی فرانسه دعوت می کند وبدین ترتیب یکی از سورپریز های بخش اصلی مسابقه ای فستیوال کن را می آفریند، با برداشت های متضاد روبرو شد. شماری به آن خندیدند و شماری دیگر از دقت فیلمبرداری به هنگام تهیه خوراک های پر از فن و ظرافت گنجینه بی همتای آشپزی فرانسه بسیار لذت بردند. در این فیلم، کارگردان به کمک جایگاه مناسب دوربین و حرکت آن وهم چنین بازی نور و کنار هم قرار دادن رنگ ها، چند و چون روند تهیه خوراک های مختلف را در قرن نوزدهم و همچنین شیوه ی سرو آنها را با مهارت نشان می دهد. در کنار هنر آشپزی، داستان عشق میان این آشپز بنام و همکار زنش با ظرافت و پرده پوشی هنر آشپزی را همراهی می کند. البته کسانی که فیلم را دوست نداشتند از بازی “ژولیت بینوش” و “بنوآ ماژیمل” (هنرپیشه ای که در سه فیلم حاضر در کن نقش آفرینی کرده بود) هم ایراد گرفتند.. فیلمی بسیار زیبا و دلچسب که نباید با شکم گرسنه آن را دید !!
“برگ های پژمرده” ی “اکی کاریسماکی” فنلاندی، با دمیدن زندگی در آنها، جایزه هیات داوران را به دست آورد
برای کسانی که هموراه ار فیلم های بی نهایت مینی مالیست “اکی کاریسماکی” لذت برده اند، آخرین فیلم او “برگ های پژمرده” همان ویزگی های همیشگی فیلم های این سینماگر یعنی دشواری های اجتماعی، تنهائی، پوچی همراه با طنز تلخ و دکوری که با رنگ های سردش، این دردها را ژرف تر می کند، بار دیگر کار آ خواهد بود. دوشخصیت تنها بر حسب اتفاق به هم بر می خورند و هرکدام در دیگری نخستین و آخرین عشق را جستجو می کند. اما زندگی بر سر راه آنها سد هائی قرار می دهد که یکی از آنها الکلی بودن مرد و سر به هوائی اش است. اما باز هم دست سرنوشت راههائی را به سوی خوشبختی باز می کند. در این فیلم نیز “کاریسماکی” عشق را برای مبارزه با الکلی بودن شخصیت مرد به کار می گیرد. الکل که دشمن شماره یک خود او نیز بوده و طی سالهای گذشته وی را از کار واداشته است. ویژگی تازه ی این آخرین فیلم “کاریسماکی” در این است که برای نخستین بار او برهه ی زمانی را با پخش پیگیر حبر جنگ اوکرائین در فیلمش روشن می کند، در حالی که در فیلم های دیگر او هیچ زمان مشخصی احساس نمی شد. موسیقی فیلم هم حکایت از موسیقی دلخواه کارگردان دارد و طبیعتا با ترانه “برگ های پزمرده” هم به پایان می رسد.
“هیروکازو کوریدا” هم با ربودن جایزه بهترین فیلمنامه برای “دیو” ، دست خالی نماند
این کارگردان بنام ژاپنی که در سال ۲۰۱۳ جایزه بزرگ هیات داوران را برای “یک چنین پسر برای یک چنین پدر” و در سال ۲۰۱۸ نخل طلای فستیوال کن را برای “یک ماجرای خانوادگی” به دست آورده بود، این بار نیر با فیلم “دیو” از جو و فضای فیلم های گذشته اش دور نمی شود و با نشان دادن دوستی بسیار نزدیک دو پسر بچه دبستانی و درگیری یکی از آنها با معلمش ، پیش داوری ومتهم کردن بدون کندو کاو، در چارچوب دلمشغولی هایش باقی می ماند. فیلم در آغاز تماشاگر را درگیر ماجرای پسر بچه ای می کند که همواره به دلایلی ظاهرا روشن تنبیه می شود.. سپس، به سبک “گاس وان سانت”،هر صحنه حساس را از زاویه ای دیگر نشان می دهد و تماشاگر را در برابر اتهام رنی آسان ونابخردانه اش قرار می دهد. البته این جایزه به فیلمنامه نویس آن، “یوجی ساکاموتو” داده شده است.
به هررو، نظر به این که از مدتها پیش چنین بخش مسابقه ای سرشار از فیلم های خوب ندیده بودیم، فیلم های شایسته دیگری هم بودند که می توانستند به خوبی جایزه های یاد شده را بگیرند. در میان آنها می توان از “ماه می – دسامبر”، ساخته “تاد هینس” و “چنار کهن سال”، ساخته “کن لوچ” نام برد.
اگر در پی سر چشمه ی این بازگشت کیفیت به ویژه نزد کارگردانانی باشیم که سالها بود فیلم نساخته بودند، شاید بشود گفت که کرونا، دنیای آشفته و خطرات زیست محیطی بی چند و چون و نبود امکان برنامه ریزی برای آینده در آنها این نیاز به نگرشی دیگر و یافتن سبکی نو برای بیان سوژه های همیشگی را به وجود آورده است.
«شهلا رستمی»