جشنواره بین المللی تئاتر فجر ایران و یک پرسش
- شناسه خبر: 85541
- تاریخ و زمان ارسال: ساعت
سرکار خانم دکتر نادره رضایی
معاون هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ایران
همین ابتدا بگویم شما مخاطب فرضی من هستید و به دل نگیرید شاید اینها را باید به آقای نیلی می گفتم رئیس سابق هنرهای نمایشی ایران که حالا دیگر نیستند یا آقای اتابک نادری سرپرست کنونی کل هنرهای نمایشی ایران یا آقای خیرالله تقیانی پور دبیر جشنواره چهل و سوم تئاتر فجر.
ولی دیدم. نه.
بهتر است همچنان شما مخاطب این نوشته باشید به دلایلی که گفتنش بماند برای وقتی دیگر.
احتمالاً می دانید جشنواره بین المللی تئاتر فجر ایران که دورۀ چهل و سوم آن در زمان صدارت شما برگزار خواهد شد بخشهای مختلفی دارد از جمله بخش مرور تئاتر ایران که گویا انتخابی است از اجراهایی که طی یک سال از آذر ۴۰۲ تا آذر ۴۰۳ در سراسر ایران اجرای عمومی داشته اند. رسم بر این است که چند نفر کارشناس و خبرۀ تئاتر ایران و استاد دانشگاه اجراهای ارسالی را می بینند و تعدادی از آنها را برای حضور در جشنواره انتخاب می کنند. تا اینجای کار مشکلی وجود ندارد و این روندی است که به شیوه ای مکرر و طی سالیان اجرا شده و اکنون هم می شود.
روز گذشته دهم دی ماه۴۰۳ با حکم دبیر جشنواره آقای خیرالله تقیانی پور، اعضای انتخاب این بخش اعلام شدند تا از میان ۲۸۱ اثر رسیده انتخابهایشان را انجام دهند و امروز یازدهم دی ماه چهارده اثر انتخاب شده توسط گروه کارشناسان منتشر شد و به سمع و نظر اهالی هنر نمایش ایران رسید.
اما بعد:
روز پانزدهم آذر ماه آخرین روز بارگذاری نمایش ها و مدارک گروه هایی بوده است که تمایل به حضور در این بخش داشته اند. اگر از روز شانزدهم آذر اعضای کارشناسی آثار مشخص بوده اند و آغاز به تماشا و انتخاب آثار کرده باشند با یک حساب سرانگشتی هر یک از آنها با فرض اینکه هر نمایشی یک ساعت مدت اجرایش باشد به حدود ۱۶۸۶۰ دقیقه زمان نیاز دارد که با تقسیم آن به بیست و چهار ساعت می شود ۷۲ دو روز. حالا از جلسات و گفتگوها و اینکه این کار چیست و آن یکی بهتر است و تبادل نظر هیأت انتخاب هم می گذریم. شاید پاسخ این باشد که انتخاب طی چند ماه انجام شده. چون در دو مرحله آثار را پذیرش کرده ایم. این نه منطقی است و نه پذیرفتنی. چون شما روز دهم دی ماه تازه یادتان آمده که هیأت انتخابتان را معرفی کنید.
البته این مسألۀ مهمی نیست و ما از آن می گذریم. اگرچه جای حرف بسیار دارد.
ولی شما بفرمایید، دبیر جشنواره بگویند:
۱٫ در مدت بیست و چهار روز از شانزدهم آذر تا دهم دی ماه چه تعداد نمایش دیده شدند و چه تعداد دیده نشدند یا دانلود نشدند و قس علیهذا.
۲٫ نکته جالب ماجرا این است که از چهارده اثر انتخابی از میان دویست و هشتاد و یک نمایش، فقط یک اثر مربوط به شهر بجنورد است و نود و نُه درصد دیگر متعلق به شهر تهران. البته که انتخاب بسیار درستی است و باید به هیأت انتخاب و دبیر جشنواره دست مریزاد گفت. چون از آذر ۴۰۲ تا آذر ۴۰۳ در شهرهای شیراز، کرمان، مشهد، رشت، تبریز، اصفهان، تبریز، سنندج، بندرعباس، زاهدان و دیگر جاهای ایران نمایش های مورد پسندی بر صحنه نبوده و یا باب طبع حضرات نبوده است یا تئاتر نمی شناخته اند و هزار و یک دلیل من درآوردی دیگر. یا اینکه جشنواره هزینه برای اسکان گروه های شهرستانی نداشته است. البته می دانید که اینها همه حاشیه هایی است فراتر از متن. مسأله مهم این است که هیچ کاری از هیچ جای دیگر ایران انتخاب نشده و نباید باشد. این دیگر از عجایب روزگار است. واقعاً چرا؟ چه معنی دارد این کارها و رفتارها و حرفها؟ چهل و سه سال جشنواره و اینقدر بی حساب و کتابی و دلبخواهی و باقی قضایا؟ یعنی در بخشهای دیگر این جشنواره پُر طمطراق هم در بر این پاشنه چرخیده است یا می چرخد؟
۳٫ مسأله اصلاً پذیرفتن یا نپذیرفتن نیست. مسأله نگاه حقیرانه ای است که می کوشد فرهنگ و هنرمند و هنرش را شبیه خود کند هر چند که همه می دانیم چنین نگاهی در هر جامعه و سرزمینی محکوم به شکست و نابودی است. این چه نوع مواجهه ای با کوشندگان تئاتر و فرهنگِ ایران است؟
این کوشندگان اشیاء بی جانی نیستند در کفِ شما، که به هر سویی بتوان پرتاب شان کرد.
خانم دکتر:
شورای سیاستگذاری جشنواره تئاتر فجر دیگر چه صیغه ای است و قرار است چه گلی به گوشۀ جمال تئاتر این سرزمین بزند؟ جوانهای این سرزمین را نمی بینید که با چه رنج و عشقی عمر و جوانی بر کاری می نهند که هنوز هویتش در این سرزمین زیر سؤال است؟ یادم است سی سال پیش از این روزی در خیابان ُعدی تهران زنده یاد بهمن عیوق هنرمند صحنه و نمایش در جشنواره یا همایش تئاتر شهرستانها اوایل دهۀ هفتاد خورشیدی، مقابل هتلی کنار وسایل گروهش نشسته بود سیگار می کشید و به جای دوری نگاه می کرد.
گفتم: به چه فکر می کنی عمو؟
گفت: به عُمرِ رفته بر باد.
باور کنید دیگر خسته شده ایم از این همه تکرار بی انجام و به قول حسین علیزاده از این همه تحقیر.
چرا؟
سکوت.
پاسخی نیست.
«اسداله اسدی»