«توماس وینتر برگ» با «مستی» دست به گریبان میشود!
- شناسه خبر: 23945
- تاریخ و زمان ارسال: ساعت
هنرمندنیوز: در این فیلم، این کارگردان هوشمند و پیام دهنده، بار دیگر پرسشی را مطرح می کند ویا در مورد خطری هشدار می دهد که می تواند بسیاری از زمینه های زندگی را در بر گیرد.
ماجرا از این قرار است که چهار دوست و همکار که در دبیرستانی تدریس می کنند و هر کدام زندگی روز مره خالی از انگیزه دارند، تصمیم می گیرند فرضیه یک روانشناس نروژی را به کار ببندند که ادعا می کرد هر شخص، از همان آغاز زندگی، ۵% الکل در خونش کم دارد. بنابراین با خوردن مشروب و تآمین این ۵% از توانائی بیشتری برخوردار می گردد. پس از آغاز آزمایش و با رعایت کردن این مقدار، توانائی این گروه در اجتماع و در پیوند با اطرافیانشان، با رهائی از شماری از مهمیز های درونی و در خود فرو رفتن ها، بهبود می یابد. این بهبود وضع انگیزه ای می شود که مقدار را بالا ببرند تا جائی که کنترل همه چیز از دستشان در می رود و آن چه که نباید رخ دهد، رخ می دهد..
“توماس وینتربرگ” ظاهرا می خواهد با این فیلم به جامعه دانمارک، که از اعیتاد بالا به الکل رنج می برد، هشدار دهد.
او در آغاز فیلم، تماشاگر را بی درنگ دربرابر معضلی می گذارد که پرورش خواهد داد: ما شماری نوجوان را می بینیم که در یک بازی عجیب شرک دارند. آنها در حالی که جعبه های پر از آبجو را حمل می کنند، دور یک دریاچه می دوند. قرار این است که هریک از اکیپ ها که توانست بیشترین شمار آبجو را تا رسیدن به خط پایان بنوشد، برنده شود…
سر خوردگی بزرگسالان از زندگی، به ویژه به هنگام گذار از چهل سالگی به پنجاه سالگی، که بیشتر با از دست دادن اطمینان به خود همراه است، زمینه را برای جستجوی یک عصای روحی آماده می سازد. در آنجاست که الکل وارد گود می شود و احساس سبکبالی به وجود می آورد. احساسی که به دیگر مواد مخدره شبیه است اما همچون این مواد، وقتی نیاز به آن هرروز بیشتر شد و کنار گذاشتنش دشوار، سرازیری آغاز می گردد. البته خوشبختانه وینتربرگ از دادن درس اخلاق خود داری می کند و طنز و درام را با هم می آمیزد. اما برای پروراندن دلمشغولی اش از هیچ ناخنک زدنی نمی گذرد و بیننده را می خنداند.
او با میزانسن بسیار خوب موضوعش را تاثیر گذار می سازد و بازی خوب هنرپیشگان و از جمله “مدس میکلسن ” بسیار توانا ، به کار آئیِ فیلم می افزاید. از این رو هر کس بخشی از خود را دردرون شخصیت ها می بیند و با پیمودن راه خطر، شاید به راهی دیگر برای دادن جلوه ای تازه به زندگی اش می اندیشد… شاید هم نیاندیشد !!
به هررو این فیلم خبر از بازگشت “توماس وینتربرگ” به مسیر فیلم های موفقش میدهد.
همانگونه که گفته شد، “توماس وینتربرگ” همواره دلمشغولی اش مسائل اجتماعی و خانوادگی بوده است . اما همواره در این راه به پیروزی دست نیافت وخود یک دوران خلاء را گذراند. “توماس وینتربرگ” با فیلم تکان دهنده ی خود “میهمانی” در سال ۱۹۹۸ به فستیوال کن رسید و جایزه ویژه داوران را ربود و شماری را مجذوب کرد. “وینتربرگ” که با این درام خانوادگی که پرده از ناهنجاریهای موجود در این خانواده و سوءاستفاده جنسی پدر از دخترش بر می داشت، در الکل غرق شد و چند فیلم ضعیف ساخت. شاید به همین دلیل است که پیامدهای اسارت در چنگال الکل را می شناسد.
“توماس وینتربرگ” با “زیردریائی” ، جان تازه ای گرفت و باز هم به مسئله ناهنجاریهای خانوادگی که روح را میخورند و همچون زیر دریائی دشمن زیر پوست حرکت می کنند و آسیب های جبران ناپذیر وارد می سازند، پرداخت.
بر خلاف ” میهمانی”، فیلم”زیر دریائی” آن ضرب آهنگ مناسب وآن تپش را نداشت، اما به خوبی تلاش دو انسان خرد شده زیر بار احساس گناه را برای رهائی از مسائلشان و دستیابی به یک زندگی معمولی بیان می کرد.”توماس وینتربرگ” باردیگر نشان داد که او نیز، همچون سینماگران شمال اروپا، در بیان احساس گناه مهارت دارد.
در فیلم”کمون”، “وینتربرگ” مشکلات زندگی در کمون را که در سالهای ۷۰ بسیار رایج شده بود زیر پرسش برد و نشان داد که باهم شریک شدن چندان کار آسانی نیست و تمایل انسانها به حفظ آزادی فردی و حریم خصوصیشان برجذبه زندگی جمعی و پرهیاهو غالب می شود. فیلمی که آنهم از تجربه شخصی کارگردان ، یعنی زندگی در کمون، بسیار الهام گرفته است.
در میان همه فیلم ها، فیلم “شکار”، باز هم با بازی فوق العاده “مدس میکلسن”، محتوائی جهان شمول تر می یابد چرا که از نیروی ویرانگر شایعه و نازدوده شدن آن برای همیشه سخن می گوید.
شایسته گفتن است که آبشخوار “وینتربرگ” مکتب “دگما”ست که شماری کارگردان برجسته به دنیای سینما داده است. موضوع از این فرار است که در پایان سالهای ۱۹۹۰، “لارس فون تریر”، سینماگر دانمارکی ، همراه با چند سینماگر دیگر، موج “دگما” یا بازگشت به سینمای اولیه وبدون استفاده از هرگونه ترفند، دکور ونور مصنوعی را بنیان گذاشتند. گرچه در آن زمان تصور می رفت سینمای دانمارک همه اروپا وحتا جهان را زیر سلطه خود بگیرد، چنین نشد، اما این موج به شدت عادت های جا افتاده را تکان داد و به دمکراتیک تر وهمگانی تر شدن سینما درجهان کمک شایانی نمود. خود “لارس فون تریر” هم متحول گردید و پس از ساختن “رقصنده در تاریکی”، که با بیش از صد دوربین متحرک اما طبق منشور”دگما” ساخته شده بود، تا حد زیادی با “آنتی کریست” به سینمای متداول بازگشت. درمیان گروهی که پیرامون او تشکیل شد، جوان با استعدادی به نام “توماس وینتربرگ” با فیلم تکان دهنده ی خود “میهمانی” در سال ۱۹۹۸ به فستیوال کن رسید، وبا ربودن جایزه ویژه داوران راه خود را تا به امروز ادامه داده است.
- شهلا رستمی