“برتران تاورنیه” کارگردان بنام و محبوب فرانسویان درگذشت.
- شناسه خبر: 18308
- تاریخ و زمان ارسال: ساعت
هنرمندنیوز: “برتران تاورنیه”، در روز ۲۵ مارس ۲۰۲۱، در ۷۹ سالگی درگذشت.
“برتران تاورنیه” که فریفته سینما بود و افزون بر همه آثارش، علامندان به سینما ، سه مستند بی همتای او را پیرامون تاریخ سینمای فرانسه می شناسند، که او را هم ردیف یک کارگردان بنام و بزرگ دیگر، مارتین اسکورسیزه، می سازد. مردی که تاریخ سینمای آمریکا را مدیونش هستیم.
“اسکورسیزه” ، که با وی در سالهای ۱۹۷۰ آشنا شده بود و نقش کوچکی نیز در فیلم “پیرامون نیمه شب” آیفا کرده بود، از مردی سرشار از عشق به سینما سخن گفت که حاقظه شگفت انگیزی از آثار سینمائی داشت. البته این علاقه سرشار و شیقتگی را خود اسکورسیزه نیز داراست.
این دانش گسترده “برتران تاورنیه” از سینما سبب می شد که او همواره از فیلم هائی سخن بگوید که مسی آنها را نمی شناخت و به دلایلی از دید همگان دورمانده بودند. یکی از آنها “مایکل پاول” انگلیسی است که به گفته “مارتین اسکورسیزه” توسط “برتران تاورنیه” به او شناسانده شده …
بدون شک می توان”برتران تاورنیه” را یکی از ویژه ترین نماینده ی سینمای فرانسه دانست که نگاهی بی طرفانه، منطقی و کارشناسانه به کشورش و تاریخش می انداخت.
در میان ۲۲ فیلمی که او ساخته، هقت تای آنان را می توان از مهمترین آثار سینمائی فرانسه دانست که یکی از آنها نخستین فیلم او “، “ساعت ساز محله سن پل” (۱۹۷۳) می باشد، که داستان آن از کتابی به همین نام اثر “ژرژ سیمونون” برگرفته شده است. این فیلم ماجرای ساعت سازتنهائی را به تصویر می کشد که روزی زندگی آرام و یکنواختش، در پی اتهام تنها پسرش به قتل، زیر و رو می شود. دوهنرپیشه فراموش نشدنی سینمای فرانسه ، “فیلیپ نواره”، در نقش ساعت ساز و “ژان روشفور” در نقش کمیسر پلیس در این فیلم غوغا می کنند.
جالب اینجاست که امروز، در یکی از رادیو ها با ساعت سازی گفتگو شد که در محله “سن پل”، در شهر لیون، یک ساعت سازی کوچک دارد و نام آن را با گرفتن اجازه از “برتران تاورنیه”
“ساعت سازی سن پل” گذاشته است.
او می گفت که “برتران تاورنیه” یکبار به دیدنش آمده و گاه به او نامه می نوشته است.
سپس “بیائیم جشن را آغاز کنیم” (۱۹۷۵)، “قاضی و جنایتکار” (۱۹۷۶)، “تارو مار” (۱۹۸۱)، “پیرامون نیمه شب” (۱۹۸۶) ، ” لام.۶۲۷″ (۱۹۹۲)، “کاپیتن کونان” (۱۹۹۶) را می توان برشمرد. البته نمی توان “یک روز یکشنبه در طبیعت” (۱۹۸۴)، “زندگی و دیگر هیچ” و “دختر دارتانیان” را فراموش نمود.
“برتران تاورنیه”، که پدرش نویسنده بود و مجله ای را به نام “تلاقی” در زمان اشغال فرانسه توسط آلمان نازی در شهر لیون چاپ می کرد، در پی ورشکستگی پدر، همراه با خانواده راهی پاریس شد و پس از تجربه تلخی در یک پانسیون، در آسایشگاه مسلولین، با سینما آشنا گردید. او بدین ترتیب از دوازده سالگی عشق به سینما را تجربه کرد و در سال ۱۹۶۱، همراه بادوستانش، یک “سینه کلوب” به راه انداخت و به شکلی پیگیر به سینماتک فرانسه رفت و آمد کرد. “برتران تاورنیه” سپس به دانشکده حقوق رفت. اما کار با “ژان -لوک گدار” به عنوان مسئول مطبوعاتی اوسرآغاز ی شد برای پا گذاری به دنیای سینما. کاری که او را به دستیاری “ژان-پییر ملویل”، کارگردان بنام دیگر فرانسوی، رساند. با این وجود کار مسئول مطبوعاتی شماری از بزرگان سینما چون استانلی کوبریک برای فیلم “اودیسه فضائی : ۲۰۰۱” ، “پرتغال مکانیکی” و “باری لیندون”،را، از سال ۱۹۶۴ تا ۱۹۷۴، به شکل تمام وقت بر گردن داشت.
این شیقته سینما، سپس به نقد فیلم پرداخت و شماری کتاب معتبر پیرامون سینمای آمریکا نوشت : سی سال از زندگی سینمای آمریکا و سپس پنجاه سال از سینمای آمریکا . او در سالهای ۱۹۶۰، یکی از مهمترین مصاحبه کنندگان با کارگردانان بزرگ آن زمان و نیز تجریه و تحلیل کننده محتوای فیلم های آنان به شمار می آمد.
همه در مورد حافظه و دانش بزرگ سینمائی او سخن می گویند و این که چگونه، با گزینش سوژه های گوناگون، از داشتن یک کارنامه سینمائی یکدست و مشخص پرهیز کرده است. کنجکاوی او برای یازگیری هم زبانزد است و همه کسانی که با او نزدیک بودند از پر حرفی وی می گویند و می افزایند که به محض روبرو شدن با مطلبی که نمی شناخت، سکوت می کرد و یاد می گرفت. که البته با در نظر گرفتن این که او شخصیتی خجالتی بود و چندان برای گفتگو با دیگران تمایلی نداشت. سینما و دانشش از سینما بهترین راه برای کفتگوی طولانی با دیگران به شمار می آمد .
کسانی که با وی کار کرده اند، از روش کارگردانی وی هم خاطره های جالبی بیان می کنند. از جمله “فیلیپ توره تون”، بازیگر توانای تآتر و سینما، در پی بازی صحنه ای از فیلم “کاپیتن کونان” از تاورنیه می پرسد که بازی اش چگونه بوده .. “تاورنیه” می گوید ، بله، بله، به هر رو من دلم می خواهد که ما نتوانیم ترا دنبال کنیم…”توره تون” با تعجب می گوید : یعنی چه ؟ “تاورنیه” پاسخ می دهد : من دلم می خواهد که تو با حرکاتت برای من و دوربین مشکل ایجاد کنی !!! چون این تو هستی که ضرب آهنگ فیلم را مشخص می کنی و ما باید خود را با تو تطبیق بدهیم !!
“میشل هازاناویسیوس”، کارگردان فرانسوی برنده جایزه اسکار برای فیلم “آکتور”، از خوبی های وی و آن نسل از کارگردانانی می گوید که از دیگران هواداری می کردند و در سازمانهای سندیکائی و حرفه ای فعال بودند. او می گوید که “برتران تاورنیه” همواره برای دفاع از منافع همگان مبارزه می کرده است.
“تییری فرمو”، رئیس هنری فستیوال کن و همچنین مدیر فستیوال “لومییر” در شهر لیون، همان شهری که “برتران تاورنیه” در ان زاده شد، از عشق بزرگ وی به سینما سخن گفت و افزوذ که گاه، پس از معرفی فیلم ها درلیون، در فرانسه و یا درخازج از این کشور، ناچار می شده ساعتش را ازمچش باز کنذ و به او نشان دهد که وفت رفتن رسیده است !! این عشق به سینما سبب شد که از او بخواهد فیلمی پیرامون سینمای فرانسه به شکل گفتگو بسازد. چون “برتران تاورنیه”، همراه با “اسکورسیزه” و “تارنتینو” ، یکی از بزرگترین گفتگو کننده پیرامون سینماست. سخنانی که پایانی نداشت. جالب اینجاست که او نه تنها سینمای، آمریکا و فرانسه، بلکه سینماهای دیگر، از جمله سینمای ایتالیا، انگستان و ژاپن را می شناخت. در این راستا و در جستجوی دانش بیشتر، به دیدار فرناندو سولاناس آزژانتینی رفت ( که او نیز امسال درگذشت) چون او سینمای آمریکای لاتین سالهای ۷۰ را به خوبی می شناخت.
“برتران تاورنیه”، تمام زندگی خود را صرف بزرگداشت دیکران کرده بود. از این رو فستیوال “لومییر”، می خواست از او، که یکی از بنیان گذارانش بود، با دادن جایزه “لومییر” بزرگداشت به عمل آورد، اما این جرات را به خود نداد.
“ژیل ژاکوب” رئیس پیشین و افسانه ای فستیوال کن در واکنش به مرگ “برتران تاورنیه” و این که حضور او چندان در کن پررنگ نبوده گفت : او کارگردان هیاهو کننده ای نبود و از این رو نتوانست برای فیلم “یک روز یکشنبه در طبیعت” به نخل طلا دست یابد اماجایزه بهترین کارگردانی را گرفت . می توان گفت که “برتران تاورنیه” سینماگری هم مدرن و هم کلاسیک بود. نام او بیشتربه عنوان یک مستند ساز وتاریخ نگار برجا خواهد ماند. مستند “سفری از ورای سینمای فرانسه” و کتاب “دوست آمریکائی” شاهدهایی بر این سخن هستند.
به هر رو، با درگذشت “برتران تاورنیه”، نه تنها یکی از آخرین غول های سینمای فرانسه چشم از جهان می بندد، بلکه یکی از پاسداران و حافظان تاریخچه خرد و بزرگ فیلم ها را از دست می دهیم.
نباید فراموش کرد که تاریخچه سینما تنها از راه نوشته ها، عکس ها و فیلم ها نگهداری نمی شود، بلکه به راوی، و آنهم راوی آگاه و کار شناس، نیاز دارد..
“شهلا رستمی”