این نمایش کلیتی از جهان زیستی انسان های معاصر است
- شناسه خبر: 53071
- تاریخ و زمان ارسال: ساعت
هنرمندنیوز: شبنم دادخواه، متولد هزار و سیصد و هفتاد و چهار، اصفهان، کارشناس بازیگری/ کارگردانی دانشکده سینما تئاتر دانشگاه هنر که در گذشته تئاترهای پرمخاطب «آئورا»، «درس بی پایان» و «من» را از او تماشا کرده ایم، با «شبنم دادخواه» که جایزه بازیگری ایسفا، آکادمی فیلم کوتاه ایران و جایزه اول بازیگری تئاتر دانشگاهی را در کارنامه دارد و این شبها شاهد هنرنمایی اش در نمایش «رئالیسم مصنوعی» هستیم گفتگویی کوتاه داشته ایم که با هم می خوانیم.
نقش چه ویژگی هایی داشت که بازی در آن را پذیرفتید؟
«مارتا روتشلید» دختر دوم خونواده ای است که در بدو جوانی با مشکلاتی دست و پنجه نرم می کند، مشکلاتی که در جهت مخالفت با پدرش به وجود آمده است، چالش این نقش برای من مخصوصا در اجراها که بیشتر برای من مهم شده است و دغدغه، این است که نفرت و علت نفرت این دختر نسبت به پدرش را نشان دهم، من عاشق پدرم هستم و این برای من از اول خیلی سخت بود.
استقبال از این تئاتر تا امروز چگونه بوده است؟
خدا را شکر خوب بوده است.
اجرا خیلی به سمت دیالوگ های پر مغز می رود و قسمت مهمی از آن را موسیقی تشکیل می دهد، چه عواملی باعث می شود تماشاگر از کار سخته نشود؟
نه این اجرا بلکه در هر اجرایی المانهای سلیقه ای وجود دارد که تماشاگر می تواند ارتباط برقرار نکند، اما مسئله اصلی به نظر من در این اجرا رویارویی همه المان های داستان با خودشان در تک تک لحظه های نمایش است، ما سعی می کنیم داستان را تا جایی که می توانیم بگذرانیم تا بتوانیم به عنوان بازیگر برخورد پست دراماتیک داشته باشیم، خصوصا به گونه ای که از درام، قبل از هرچیزی گذر کنیم و به اتفاق های لحظه ای بهای بیشتری دهیم، اینجا عناصری وجود دارد مثل موزیک، لباس ها، کلام های مشخص و حتی صحنه ای که روی آن راه می رویم که همگی برخواسته از کلیتی از جهان زیستی انسان های معاصر است، مسئله اصلی به وجود آمدن لحظاتی است که تماشاگر و حتی بازیگر، ارتباط دیگری جدای از همذات پنداری و غیره برقرار کند.
آواز بخش مهمی از کار است، مهمترین چالشی که در این رابطه داشتید چه بود؟
زبان آواز برای ایمان اسکندری و سبکی که قرار بود خوانده شود بسیار مهم بود، ما موزیکهای شرقی زیادی گوش دادیم و به توافقی رسیدیم، ایمان اسکندری تاکید داشت که ما بازیگرها از توانایی های خودمان استفاده کنیم و به سمت و سوی اجرا ببریم، چالش اصلی خودِ خواندن بود!
وجه تمایز تمرینات این اجرا با اجراهای دیگری که داشته اید چه بوده است؟
وجه تمایز این اجرا برای من، ذهن کارگردانی بود که با آن مواجه شده بودم، کارگردانی که تاکید داشت به دغدغه هایی بپردازد که بسیار برای من جذاب بود، دغدغه ای که تا به امروز بعد از ماه ها تمرین و وقت گذراندن با ایمان اسکندری
هنوز چالش برانگیز است، او مدام تاکید داشت که ما بازیگرانی هستیم که هر چند در صحنه به روال تجربه های زیستی خود بازیگری می کنیم اما در لحظاتی زیست دیگری داریم و تماشاگر لحظه های خود و هم بازی های خودمان در اجرا نیز هستیم، وجود عنصری مثل میکروفون که مدام ما و حتی تماشاگر را از روایت ذهنی کاراکتر و حقیقتی آگاه می کند، جذابیت این اجرا بیش از هرچیزی برای من وجود رئالیسم مصنوعی است که آگاهانه در بدن ها و روایت ها و کلام های بازیگران دیده می شود، تعریفی که در لحظه با آگاهی در بدن و کلام ها نشان داده می شود، درک هم زمانی این عناصر در لحظه لحظه اجرا چالش برانگیز است.
از معدود اجراهایی بود که در بخش های نوشتاری آن طنز موقعیت وجود نداشت، فکر نمی کردید این موضوع به کار یا حداقل جذب مخاطب آسیب بزند؟
طنز و موقعیت های طنز در این اجرا نوشتنی نبود و بستر به گونه ای است که به نظر من تماشاگر مدتی بعد از اتفاقات و لحظه های به وجود آمده خنده ای بر لب بیاورد یا حتی بلند بلند بخندد.
اولویت برای شخص خود شما کدام است؟ متن خوب، بازی بیان و بدن یا صرفا پرتماشاگر شدن کار به هر دلیلی؟
کارگردان، بازیگران و گروه پرهیاهو و دغدغه مند در تک تک لحظه های ساخت و اجرا برای من مهم و مهم و مهم ترین است، من خیلی خوش شانس بودم که اول ایمان اسکندری به من اعتماد کرد و دوم بین بازیگرانی بسیار باهوش و دلسوز برای حرفه خود بازیگری می کنم.
«عباسعلی اسکتی»