«الکساندروس آوراناس» با میزانسی مینمالیست و سرد، از «زندگی آرام» سلاحی سرد و بٌرا میسازد
- شناسه خبر: 85811
- تاریخ و زمان ارسال: ساعت
یک زوج همراه با دو دختر شان که لباس های یک شکل و ساده بر تن دارند از دو نقری که سپس می فهمیم باززس هستند، با حالتی ملتهب و ربات وار استقبال می کنند. از این رو، بیننده خیال می کند که اینها برای بازرسی روش های برخورد یک خانواده با کودکان پرورشی آمده اند. اما سپس در می یابد که اینها خانواده ای روسی هستند که با دو فرزندشان به سوئذ پناه آورده اند و در انتظار دریافت پروانه اقامت در آن کشور هستند.
آغاز دشورای ها
چیزی نمی گذرد و خانواده برای دریافت پاسخ درخواستشان در برابر کمیسیون اداره مهاجرت سر در می آورند و پاسخ منفی می گیرند. کمی پس از آن، دختر کوچک، “کاتیا” ناگهان می افتد و در کما فرو می رود. از آن پس دوزخ برای خانواده آغاز می شود. دختر کوچک را در بخشی از بیمارستانی بستری می کنند که شمار دیگری کودک در آن جا در کما هستند. کادر پزشگی پدرو مادر را وادار به دنبال کردن یک برنامه ی روانکاوی زفتاری می کند و اینها هم برای کمک به فرزندشان و همچنین فرمانبرداری از تصمیم گیران، این کار دشوار و دردناک را دنبال می کنند. اما سر انجام تاب نمی آورند. در این میان دختر بزرگ تر هم به همان درد دچار می شود و در کما فرو می رود. سپس از آشنائی که اهل اروپای شرقی است و فرزندش به دلیل ماندن در کمای دراز شماری از توانائی های جسمی اش را از دست داده و روی صندلی چرخدار است، یاری می گیرند و با تجربه ای که او اندوختهو همچنین به کمک یک زن سوئدی نیکو کار، جائی برای زندگی پیدا می کنند تا به مبارزه با بوروکراسی سخت گیرانه ی مقامات بر ایند. این زوج، پس از باز پس گرفتن دخترانشان از بیمارستان، با از خود گذشتگی بسیار، تلاشی پیگیر و دشوار رابرای نجات فرزندانشان آغاز می کنند.
بازی خوب هنرپیشگان
این تلاش و سردی و خشکی مسئولان، تار و پود فیلم را می سازد و بیننده را با خود همراه می کنتد. البته، افزون بر سناریوی خوب، انطباق دادن فرم مینمالیست با محتوا، یعنی محیط و سردی قوانین و رفتار ها، بازی هنرپیشگان را هم در بر می گیرد. بازیگر زن فیلم، “چولپان خاماتوا”، هنرپیشه روسی، در نقش “ناتالیا”، مادر خانواده، به هنگام دریافت سناریوی فیلم، به دلیل مخالفت با حنگ اوکرائین و فشارهای بسیار ، به لیتوانی پناهنده شده بود. شاید به همین دلیل است که نقش را در درون خویش احساس می کند. هنرپیشه مرد، “گریگوری دوبریگین”، در نقش “سرکئی”، هم بسیار خوب در قالب یک پدر اسیر در دست سرنوشت، سرازیری از پله های اجتماعی و بوروکراسی را در پی در به دری، نمایندگی می کند. ما می بینیم که این دو شغل های مناسبی داشتند اما در کشور پناهگاه ناچار به پذیرفتن هر کاری می شوند، از جمله رفت وروب صندلی های قطار… هواداری این دو از یکدیگر و اراده ی آنها برای نجات فرزندانشان روندی حماسه ای می یابد.
“سندروم سرنهادن”
کارگردان یونانی فیلم، “الکساندروس آوراناس”، که پس ار فیلم “بدون” در سال ۲۰۰۹ و “خانم خشونت”، که جایزه شیر نقره ای فستیوال ونیز را برای او در سال ۲۰۱۳ به ارمعان آورد، با همین فیلم “زندگی آرام” به ونیز بازگشت و در بخش افق ها را شرکت کرد. او در این فیلم خود یک مقوله پزشگی نا شناحنه ای را، که به آن نام “سندروم سر نهادن” نام داده اند، به نگاره می کشد که از میانه ی سالهای ۲۰۰۰، در کشور سوئد پرسش آفرین شده بود. گفتنی است که در آن سال ها این کشور کار پذیرفتن شمار بزرگی از پناهجویان را آغاز کرده بود. او در این فیلم، که بر اساس یک داستان راستین ساخته شده، داستانی که کارگردان در روزنامه نیویورک تایمز آن را کشف کرد، کاملا فرم را با درون مایه همگن کرده داستان دل آزاز خود را بیان می کند.
هنگامی که هر حرکت و یا سکوت از درام انسانی سخن می گوید
توانمندی فیلم در این است که توانسته با دستمایه های اندک، از جمله نور و رنگ سرد، آرشیتکتور بی روح و انسان های بوروکراتیک پر فاصله و تا اندازه ای بی احساس، اما با کارگردانی دقیق، استفاده خوب از دوربین و کوبندگی صحنه ها، به تنش مهاحرت و انسان هائی بپردازد که زیر بار این شرایط له می شوند. از این زاویه، “زندگی آرام”، نه تنها بازگوی گام به گام روند رخدادها می شود، بلکه در زرفای زندگی های درهم شکسته، تنش های زیر پوستی و امیدهای از دست رفته فرو می رود. با برگزیدن فرمی که از آن سخن رفت، “الکساندروس آوراناس” جنبه های مستند وار را با بخش های داستانی یه کوبنده درهم می آمیزد و از ورای هر ژست، هر سکوت، از این درام های انسانی ای که پشت آمار ها پنهان هستند، پرده بردارد.
مینیمالیسمی که فیلم را توانمند می کند
در وافع، “زندگی آرام” هم روایتی توانا از رخدادهای واقعی می دهد و هم با ظرافت بسیار به کنذ و کاو روانشناختی کسانی می پردازد که در گردباد دشواری ها فرار گرفته اند. “الکساندروس آوراناس” به روش “اکی کاریسماکی” فنلاندی پیش می رود که همواره نشان داد که در فضائی که سکوت در آن بسیار است، یک تلنگر نقش یک ماده منفجره را بازی می کند.
کارگردان همچنین بسیار کم از موسیقی استفاده کرده است و آن را، همچون مکتب “دگما” ، در جاهائی به کار برده که موسیقی در حال اجراست و یا از تلویزیون و به هنگام نمایش فیلم های انیمیشن پخش می شود.
این سردی و تلخی داستان در عین حال چندان تماشاگر غادی را دلزده نمی کند بلکه او را به اندیشیدن و یا شاید جهت گزینی مثبت در برخورد با معضل پناهجویان می راند. مینی مالیسمی که می تواند بیننده را به سوی یک درون نگری و واکاوی انسانی ببرد.
گفتنی است که این فیلم جایزه “اینتر فیلم برقراری دیالوگ میان مذهب ها ” ی فستیوال سال ۲۰۲۴ ونیز را ربوده است.
«شهلا رستمی»