شاید زندگی جای دیگریست!
- شناسه خبر: 43681
- تاریخ و زمان ارسال: ساعت
هنرمندنیوز: ادیسه لطفی متولد ۱۳۵۴ در گرگان است که در سال ۱۳۷۲ راهی تهران شد تا کار هنری خود را آغاز کند. او با نقاشان برجسته ای به آموزش پرداخت که در روند کار هنری او نقش تعیین کننده ای را ایفا نمودند.
او که دارای مدرک لیسانس گرافیک از دانشگاه الزهرا(س) در تهران و دیپلمای دکوراسیون داخلی از است در طی دوران تحصیلش به نقاشی بسیار علاقمند شد و تصمیم TAFE NSW institute گرفت که نقاشی را تخصصی تر ادامه دهد. حاصل آن چندین نمایشگاه نقاشی انفرادی و گروهی در تهران و شهرستان و خارج از کشور بوده که با استقبال خوبی مواجه شده است. او به عنوان گرافیست نیز دارای سابقه کار مفیدی است. او که از دوران تحصیل در دانشگاه به عکاسی نیز علاقمند بوده است هم اکنون ۳ سال است که بطور جدی کار عکاسی را دنبال می کند. کارهای عکاسی او که در ادامه کارهای نقاشی اش هستند از دنیای درونی و شخصی او زاده می شوند و انسان را به دنیای پر رمز و راز او می برند. او تاکنون چند نمایشگاه عکاسی در ایران و خارج از کشور داشته و اخیرا هم در فستیوال عکاسی لودز لهستان شرکت کرده است. کارهای عکاسی این هنرمند در چندین وب سایت عکاسی منتشر شده و چند مصاحبه مطبوعاتی هم در این زمینه با او صورت گرفته است. با این هنرمند گفت و گویی انجام داده ایم که می خوانید:
در مصاحبه قبلی که با شما داشتیم گفته بودید که عکاسی هایتان در ادامه کارهای نقاشی شما هستند. اگر ممکنه کمی توضیح دهید؟
من بیان شخصی خودم را در نقاشی هایم دارم و راحت به این بیان شخصی دست پیدا نکردم. برایش بسیار تلاش کردم. در واقع این بیان شخصی به نوعی امضای من است. در مورد عکاسی هایم هم بهتر دیدم که این بیان شخصی را ادامه دهم و در همان مسیر حرکت کنم. من از ۳ سال پیش تاکنون به کار عکاسی بصورت حرفه ای مشغولم و سوژه کارهایم صرفا گل بوده است. در واقع بر روی گل ها به عنوان یک سوژه واحد تمرکز کرده ام. اتفاقی که در عکاسی هایم افتاده این است که با کادرهایی که انتخاب می کنم به المان هایم معنا می دهم. من بیشتر با لنز ماکرو عکاسی می کنم و در هنگام عکاسی سعی می کنم مفاهیمی که در نقاشی هایم به دنبال آنها بودم را در داخل کادرهایی که در هنگام عکاسی انتخاب می کنم بگنجانم. بر خلاف اینکه این کار کار راحتی به نظر می آید اصلا راحت نیست. گاهی وقتی دوربین را به دست می گیرم و دارم زاویه مناسبی را برای عکاسی انتخاب می کنم مدت زمان طولانی به رنگ ها و فرم های گل های داخل کادر خیره می مانم تا بتوانم حرفی که می خواهم با المان هایم بزنم را به بیننده عکس هایم بگویم. من همانطور که در نقاشی هایم به دنبال کشف و شهود هستم در هنگام عکاسی هم همین کار را انجام می دهم. البته این کشف و شهود به روحیه من ربط پیدا می کند. من در خلوت خودم هم در درون خودم فرو می روم و مفاهیمی را پیدا می کنم که برای خودم هم جالب هستند. در نقاشی های اخیرم کارهایم وارد یک فضای خاصی شده بودند که آن فضا را زیاد نمی شناختم و برایم تازگی داشت. اما از ۳ سال پیش که عکاسی را شروع کردم این فضا را در طی عکاسی شناختم و الان با آن فضا بسیار راحت هستم و در هنگام کار در آن فضا سیر می کنم. کارهای اخیر نقاشی ام بیشتر انتزاعی شده بودند. در طی کار عکاسی ام هم همین اتفاق افتاده و کارهای عکاسی ام هم الان بیشتر انتزاعی هستند.
در نقاشی هایتان از طبیعت الهام می گیرید و در عکاسی هایتان هم چنین است. فکر می کنید به چه دلیل این اتفاق می افتد؟
آنچه که در نقاشی هایم آمده از نگاه دقیق من به هستی و رمز و راز درون آن سرچشمه می گیرد. رازهایی که نهان هستند و باید آن ها را کشف کنم. گاهی این رازها در درون خودم نهفته اند و من می خواهم آن ها را پیدا کنم. هم در هنگام نقاشی و هم در هنگام عکاسی مشغول کشف و شهود هستم. ارتباطم با طبیعت هم شاید به این دلیل باشد که در دل طبیعت بزرگ شده ام و از همان دوران بچگی ارتباط خاصی با طبیعت داشتم. گاهی محو زیبایی های بصری طبیعت می شدم و گاهی هم محو صداهای جذاب آن. الان هم در عکاسی از گل ها ارتباط خاصی با سوژه هایم دارم. آنقدر در بچگی با طبیعت انس گرفته ام که وقتی دارم از گل ها عکاسی می کنم گویی دنیای خودم را در دنیای آن ها می بینم. در واقع با سوژه هایم یک احساس صمیمیت دارم. گل ها برایم غریبه نیستند و با آن ها احساس نزدیکی می کنم. برای همین است که دنیای خودم را در دنیای آن ها جستجو می کنم.
چرا روی سوژه گل در عکاسی تمرکز کرده اید؟
واقعیت امر این است که اولا گل ها بسیار زیبا هستند. همچنین دارای رنگ ها و فرم های زیبایی هم هستند و دوم اینکه به نظر من دنیای شگفت انگیزی دارند. من گل ها را بسیار شگفت انگیز می بینم. و نکته دیگری که اینجا می خواهم آن را بیان کنم این است که علاوه بر اینکه با توجه به نقاش بودنم رنگ ها برایم حالت سحرآمیز دارند فرم های منحنی گل ها هم برایم بسیار جذاب هستند. به نظرم من یک کادر چهار گوش با خطوط صاف دارم و برای تعدیل کردن آن دوست دارم فرم های منحنی در درون آن کادر داشته باشم.در واقع به نوعی برخی از جبرهای زندگی را تعدیل می کنم. برای همین گل ها را برای عکاسی انتخاب کردم.
با عکاسی چه موضوعی را با مخاطب در میان می گذارید؟
من با عکاسی صحبت های درونی ام را با مخاطب در میان می گذارم. می توانم برای درک بهتر توضیح دهم. اولین نکته در عکاسی هایم انتخاب کادرهایم هستند. بعد به سوژه ها به عنوان المان های بصری نگاه می کنم که در کادرهای مورد نظرم با هم در ارتباط هستند. انگار گفتگویی بین این فرم ها و رنگ ها برقرار است که فقط من آن گفتگو را متوجه می شوم. در واقع این گفتگو بیان یک سری راز است که فقط من از آنها خبر دارم. دوست ندارم راجع به این رمز و رازها صحبت کنم. دوست دارم آنها را با تصویر بیان کنم. در زندگی خیلی حرف ها را نمی شود گفت. اما می توان به تصویر کشید. اتفاقا کار هنرمند شاید بتواند این باشد که این حرف ها را با هنرش بیان کند. من سعی می کنم که این کار را انجام دهم. اما در کارهایم بیشتر حرف هایم راجع به درون خودم هستند. در واقع دوست دارم درونم و اتفاقاتی که در درونم می افتد را بیان کنم.
چرا در عکاسی بیشتر از لنز ماکرو استفاده می کنید؟
فکر می کنم که دلیل اصلی این کار این باشد که نمی خواهم درگیر سوژه شوم. در واقع می خواهم صرفا المان های بصری را ببینم و با آنها ارتباط برقرار کنم. ارتباطم با المان هایی که در عکاسی انتخاب می کنم برایم بسیار جذاب است. نزدیک شدن به المان های بصری از طریق لنز ماکرو دنیای جدیدی را پیش رویم گذاشت. وقتی سوژه عکاسی ام را از خیلی نزدیک می بینم به دنبال فضاهای انتزاعی می گردم که از ناگفته هایم سرشار است. اینگونه می توانم صحبت هایم را به تصویر تبدیل کنم. یک نکته دیگری که عکاسی با لنز ماکرو را برایم جذاب می کند پرداختن به فضای منفی در عکاسی هایم است. به نظر من در هر کار هنری تجسمی فضاهای منفی هم به اندازه فضاهای مثبت مهم هستند. اما وقتی هنرمند درگیر سوژه می شود انگار این فضاهای مفی را کمتر می بیند. من با این فضاهای منفی به روش انتزاعی کردن عکسهایم از طریق لنز ماکرو ارتباط خوبی برقرار می کنم و به اندازه فضاهای مثبت به فضاهای منفی هم می پردازم.
دلیل انتخاب فضای انتزاعی در عکاسی هایتان چیست؟
شاید دلیلش این باشد که وقتی در کار هنری وارد فضای انتزاعی می شویم دیگر به سوژه نگاه نمی کنیم. در واقع ما یک سری رنگ و خط و سطح و حجم و بافت و … را به عنوان المان های بصری می بینیم که با آنها ارتباط برقرار می کنیم. آنچه که موضوع را جذاب تر می کند این است که این المان های بصری که از آنها صحبت می کنم در یک کادر کار خودشان را انجام می دهند و نیاز به داستان پردازی نداریم. اینگونه که ما دیگر داستانی را با به تصویر کشیدن اشیا دنبال نمی کنیم. ما در فضای انتزاعی از ادبیات فاصله می گیریم و تصویر به شکل مستقل عمل می کند و دیگر وابسته به ادبیات نیست و حرف خودش را می زند. من برای بیان کردن صحبت های درونی ام نیاز به پرداختن به سوژه ندارم و با المان های بصری که در کادرهایم انتخاب می کنم می توانم صحبت هایم را در قالب تصویر بیان کنم. من بر این باورم که دنیا پر از ناگفته هاست. چه خوب است که این حرف ها با تصویر بیان شوند.
وقتی به عکاسی می پردازید چه اتفاقی در درون شما می افتد؟
این نکته بسیار مهم است. اینکه یک هنرمند در هنگام خلق اثر هنری خود چه اتفاقی در درونش می افتد از نظر من بسیار جالب است. من وقتی می خواهم وارد یک سوژه بشوم مدت ها از داخل کادر به المان های بصری سوژه هایم نگاه می کنم. بعد زوایای مختلفی را برای عکاسی انتخاب می کنم و پس از آن از درونم کمک می گیرم تا صحبت های درونی ام مطابق با انتخاب کادر و چیدمان المان هایی که می بینم باشد. خیلی وقت ها اول به درونم نگاه می کنم و به صحبتی که در درونم اتفاق می افتد فکر می کنم و پس از آن دوربین را بر می دارم و از داخل کادر و تغییر زوایای مختلف المان هایم را انتخاب می کنم و در کنار داشتن یک کمپوزیسیون خوب و مطابق با صحبت درونی ام عکسم را می گیرم. پس از عکاسی هم انگار که حرف هایم را زده ام و اینگونه است که آرام می شوم. صحبت های درونی ام برایم خیلی مهم هستند و برای همین است که با عکاسی آرام می شوم. به نظر من شاید زندگی جای دیگری ست.