احوال این روزهای تئاتر چطور است؟
- شناسه خبر: 1597
- تاریخ و زمان ارسال: ساعت
هنرمندنیوز: این روزها خانواده کوچک تئاتر در حال سپری کردن تاریخیترین سالهای خود میباشد. سالهایی که این هنر به دست هنرمندان خود تیشه خورد و به دست هنرمندان خود به خاک سپرده شد. وقتی سالها قبل دوستان کارگردان ستارههای رنگارنگ سینما را با نیت فروش بیشتر و مال اندوزی وارد تئاتر کردن نمیدانستن که شیپور نابودی تئاتر را مینوازند. در آن روزها تئاتر مخاطب خود را داشت و به خوبی و با عزت پیش میرفت. نمایشهایی بی نظیر به صحنه میرفت. بیضایی،رفیعی و سمندریان به صحنهها میدرخشیدن… دانشجوها پرتلاش بودن و به معنای واقعی عاشق. سالنها همیشه مملو از تماشاگران فهیم و با سواد تئاتری بودکه به نیت لذت بردن از اصل اتفاق که همانا تئاتر است بود. دانشجوها و هنرجویان پیگیر نمایشها بودن و با برنامه ریزی تقریبا همه اجراهای روی صحنه را میدیدند.
ولی خودخواهی عدهای از دوستان کارگردان جرقهای را به بدنه نرم و نازک این هنر زد. آری با آمدن چهرههای درخشان سینمایی به تعداد تماشاگران تئاتر افزود شد اما هر چقدر این چهرهها بیشتر میشدن نود درصد از اجراها تماشاگرانشان را از دست میدادند. چرا که ویروس پول بده سوپراستار را از چند متری ببین به جان مخاطب افتاد. و تماشاگران در زمان انتخاب نمایش دچار یک سوال مشترک میشدن: ما که پول میدیم بریم چهرهها رو ببینیم.
در آن روزها چه فریادها زده شد که آقایان چه میکنید با این فضا؟
اما این ویروس به قدری مهلک و کشنده جلو میرفت که گاه خود آن فریادها هم ناگزیر به استفاده از چهرهها میشدن. بعد از چندی فضای گل و بلبل و هنری تئاتر شکل دیگری به خود گرفت. چیزی شبیه دفاتر املاک. میزان سواد و تجربه اهمیت خود را از دست داده بود. نوبت اجراها تنها برای نمایشهایی شد که چهرههای بیشتری در خود داشت. مدیران سالنها همچون کیمیا دور از دست رس شدن. دانشجوها دیگر نمایش نمیدیدن بلکه از روز اول به واسطه رابطه خانوادگی با فلان سوپراستار نمایش میساختن. اتاقهایی که سیاه شده بودن به عنوان سالن تئاتر همچون قارچ در تهران نمایان شد و همراه آن عدهای دلال مرموز با عنوان مجهول مدیر تولید یا تهیهکننده هویدا شدن.
آن عده که تعدادشان شاید به شماره انگشتهای یک دست هم نمیرسید سکان تئاتر را در دست گرفتند. مدیریت میکنند. جدول میبندند. جاییزه میدهند و حتی سر میبرند.. آنها سکان کشتی تکه پاره شده و بی محتوای خود را به دست گرفتند.
از آن پس دیگر تئاتر اهمیت نداشت. نمایشها چند روز تمرین میشد. نمایشهای فاخر با تعدد کاراکتر جایشان را به مشتی کلمه با عنوان نمایشنامه و تنها با یک بازیگر دادن. تئاتر و مخاطبانش همه سر مست از حضور چهرههای بازنشسته سینما و به به و چه چه… که استارها شروع به نرخ را بالاتر بردن کردن.
اتاقهایی که سیاه شده بود و به عنوان سالن افتتاح شده بود با قیمتهای نجومی ارائه میشد. سالنها اعتبار خود را از دست داد و مهمترین نکته سالن تعداد صندلیها شد. دیگر اندازه صحنه،طول و عرضش مهم نبود بلکه طول و عرض سودی که از آن اجرا باقی میماند مورد توجه بود. با این اتفاق تنها ده درصد از دوستان تئاتری پر کار شدن ده درصد هم جوانهایی بودن که با عشق و نیروی جوانی با خون دل و شکست مالی کار میکردند. و هشتاد درصد باقی بدون کار. افسرده. مریض. گوشه گیر. شکست خورده. و دلشکسته در گوشهای تنها تلاش میکردند که زنده بمانند.
در حال حاضر دعوا بر سر این است که فلان نمایش با قیمت فلان تومان به صحنه میرود و عدهای معترض که این پولها از کجا میآید؟ دلیل اجرا با چنین پرداکشنی چیست؟ و آیا این شکل کار کردن در اوضاع نامناسب کشور اتفاق درستی است؟..
به گمان من این اعتراضها باید در زمان خود و در شروع این موج ترسناک اتفاق میافتاد. آن روز که همگی حیرتزده از حضور فلان بازیگر سینما بودیم. اینجانب با توان کم در آن روزها در مصاحبههای خود فریاد زدم که چه نشستهاید که خانه خراب شدیم. ولی جز گرفتگی صدا هیچ نتیجهای نداشت.
در این هیاهو هیچکس مقصر نیست. نه هنرمندان روی صحنه با فلان قیمت نه معتریض آنها. این خانواده متاسفانه دچار بی قانونی شده. صرفا اسمها نقش اصلی را بازی میکنند. از خانه تئاتر هیچ اقدامی صورت نمیگیرد چرا که هیچ قدرتی ندارد. تکرار میکنم هیچ قدرتی. مرکز هنرهای نمایشی هم هر چند صباح یک بار بین اهالی این هنر دست به دست میشود و بزرگترین کار ی که انجام میشود تقسیم بودجه سالیان تئاتر بین دوستان، نورچشمیها و عزیزان و همینطور برگزاری چندین جشنواره پوشالی و بی نتیجه با عناوین بین المللی. این خانواده احتیاج به بزرگتری دارد که بیاید و بزرگی کند. استاد سمندریان رفت. بهرام بیضایی کوچ کرد. علی رفیعی خانه نشین شد و هیچکس ککش هم نگزید. البته که اگر هم این بزرگان بودند حرفشان خریداری نداشت چرا که جایگاه ایشان هنرمندانه بود ولی حرف حساب این روزها حرف دودوتا صدتاست.
- افشین زمانی کارگردان تئاتر