بازیگری لذتبخشترین نوع جستجوگری است
- شناسه خبر: 60709
- تاریخ و زمان ارسال: ۱۴ اسفند ۱۴۰۱ ساعت ۱۶:۱۷

هنرمندنیوز: در نمایش «کافه عاشقی» میبینیم که فیروز نویسندهای است که به تهران آمده و در یک تماشاخانه بر مبنای منظومه لیلی و مجنون به نوشتن نمایشنامهای، برای اجرا مشغول است. قرار است نقش قیس (مجنون) را فیروز و نقش لیلی را هما بازی کند. در فرایند تمرینات عشق و علاقهای میانشان شکل میگیرد که بیشباهت به عشق لیلی و مجنون نیست. کارگردان نمایش که به هما (لیلی) علاقهمند است از راههای مختلف تلاش میکند رابطه آنها را به هم بزند و از اینکه لیلی را مجبور به ترک وطن کند یا پایان نمایش را برخلاف منظومه نظامی به سمت منظومه عبدالرحمن جامی ببرد و مجنون را پیش از لیلی به کام مرگ ببرد، دریغ نمیکند. نویسنده با استفاده از این ترفند و ایجاد دو خط موازی داستانی درهمتنیده و ایجاد کشمکش روی صحنه، از طریق بیان داستان لیلی و مجنون، به صورت تلفیق دیدگاه نظامی و جامی و پیوند دادن آن با ماجرای فیروز و هما در بیرون صحنه و همچنین آفرینش شخصیتهای دیگری در لایه دوم نمایشنامه، توانسته است یک نمایشنامه قابلقبول بنویسد.
یکی از نکات مثبت و قوت این نمایش، موسیقی اثر است. پیمان خازنی به عنوان آهنگساز توانسته است به خوبی تلفیق و تعریف جدیدی از موسیقی در این اثر با استفاده از ساز بندی و صدای خوانندگان به مخاطب بدهد و تماشاگر را با نمایش همراه کند.
به همین بهانه با بیتا بیگی بازیگر که در اجرا مجدد به گروه اضافه شده است گفتوگویی داشتیم که در ادامه خواهید خواند:
چه شد که به سمت هنر بازیگری رفتید؟
در واقع همواره این هنر است که ما را بر میگزیند؛ بازیگری برای من همواره مغناطیسی غیر قابل مقاومت بوده که با آن در هر لحظه از نو متولد میشوم. با هر نقش جدید میشود زندگی ای جدید را تجربه کرد، و چه چیز زیباتر از آنکه یک بار به دنیا بیایید ولی بیشمار زندگی را تجربه کنید با تمام لذت هایش و با تمام ترس و سختی های آموزنده اش. زندگی یعنی کشف کردن و جستجوگری و برای من بازیگری لذتبخشترین نوع این جستجوگری است.
نقش خانواده و اطرافیان در این زمینه چقدر بود؟
خانوادهی من با انسانبودنشان بزرگترین درس را در رابطه با هنر به من دادند، چرا که هنر غیر از انسانیت و شرافت سرچشمهی دیگری ندارد. من ممنون زیبایی وجودی خانوادهام هستم که عشق را در دل انسانیت به من آموختند، چرا که در نبود انسانیت هنر به ابتذال کشیده میشود. برای پرداختن به هنر شما به خانواده ای آگاه نیاز دارید که در تمام مراحل سخت تجربه اندوزی همراه شما باشند چرا که هر قدم در عالم هنر از ابتدای حرکت تا نهایی ترین گام هایتان چیزی جز یاد گرفتن و درس پس دادن نیست و خدا را شاکرم که خانواده ای آگاه و همراه به من داد که بتوانم در طی این گام ها روز به روز پرتلاش تر و پرامیدتر ادامه دهم.
شما در هنر هم تجربه گرا هستید و هم دارای تحصیلات دانشگاهی، کدام یک را مهم تر میدانید؟
پاسخ به این سؤال را نمیتوان با یا این یا آن داد چرا که تنالیتههای بسیاری در این فضا وجود دارد که نباید نادیده گرفته شوند، اگر بخواهم بر مبنای تجربهی شخصی پاسخ دهم، دانشگاه به دور از تجربه نیست و فقط تئوری مطلق نیست، هنر بیرون از دانشگاه نیز هنر صرفاً عملی نیست و سرشار از علم آموزی است. در هنر علم و تجربه به هم آمیختهاند و جدا از هم نیستند. درواقع دانشگاه بسیار روشنگر و هدایت کننده است اما کافی نیست و شاید بهتر باشد بگویم خودِ زندگی بزرگترین مدرس من است دانشگاه هم میتواند بخش اثرگذاری از این مسیر زندگی باشد.
اگر یک بار دیگر زمان به عقب باز میگشت باز هم به سراغ هنر بازیگری میرفتید؟
اگر صد بار هم به دنیا بیایم باز هم به سراغ بازیگری میروم. بازیگری برای من از نفس کشیدن مهمتر است و بدون آن نمیتوانم به زیستنم مطمئن باشم.
شاید سختترین تصور ممکن برای بازیگر، تصور بازیگر نبودنش باشد چرا که بازیگری هنری است که فرد را زیر و زبر میکند و بازیگر را به انسانی تبدیل میکند که حتی گاهی خودش را به جا نمیآورد و نمیشناسد به همین خاطر من حتی نمیدانم اگر بازیگر نبودم، انسانِ اکنونم بودم یا نه. چون شما یاد میگیرید با هر نقش هر بار ابعاد جدیدی از خودتان را کشف کنید و به همین واسطه بازیگری جزئی از جستار هویت خودتان میشود که بی آن گویی چیز مهم و بزرگی از خود را گم کرده اید.
اولین قدم جدی شما در دنیای نمایش در کافه عاشقی رقم خورد، این تجربه برای شما چه دستاوردهایی داشت؟
من به وضعیت شگفت انگیزی پرتاب شدم. توأمان هم موسیقی را شنیدم و هم تئاتر را زندگی کردم و اینکه یک بازیگر در آن واحد هر دو فضا را تجربه کند تجربهی عظیمی است. کنسرت تئاتر تجربه ای است که اجرا را به مفهوم عمیق کلمه در برابر بازیگر میگذارد و این همه را در یک اثر اینترسابجکتیو بیشتر میتوان لمس کرد. این نوع کار موسیقی را به ادبیات و ادبیات را به تئاتر گره میزند، مدرنیته را به سنت و سنت را به وضعیت پسامدرن پیوند میزند و همهی این موارد در کنسرت تئاتر کافه عاشقی قابل درک است.
موسیقی پروژه کافه عاشقی مبتنی بر موسیقی دستگاهی ست، آیا موسیقی این پروژه نگاه شما را به موسیقی جدی تغییر داد؟
موسیقی دستگاهی ایران همواره برای من شأن و منزلتی ممتاز دارد و بیش از هر چیزی نسبت آن با ادبیات را نسبتی غریب میبینم که همواره من را جادو میکند، اما در این اثر حضور زندهی آواز و تئاتر به طور توأمان جریان دیالکتیکی و سنتزی دیگرگونه ایجاد نموده است که هم موسیقی به شکل دیگری شنیده و حتی دیده میشود و هم تئاتر به شکل دیگری ادراک میشود.
این پروژه یک موسیقی نمایش بود و بازی در آن قاعدتاً سختی ها و جذابیت هایی به همراه داشته است، نظر شما چیست؟
بله سختی و رنج و لذت توأمان. و من از شما میپرسم چه چیز ارزشمندی در این جهان بدون رنج و سرمستی توأمان به دست میآید؟ من به استقبال رنج میروم من به استقبال سختی میروم و همواره از این مسیر گنج هنر را در رنج یافتهام. فهمیدن ضرباهنگ موسیقی و هماهنگ کردن ضرباهنگ بدن و بازیگری با آن تجربه ای بسیار متفاوت و درخشان است.
بازیگران متعددی از سینما به نمایش روی می آوردند، عده ای میدرخشند و عده ای خیر! شما خودتون رو جزو کدوم دسته ارزیابی میکنید؟
من خودم را بازیگر و پیش از بازیگر، مؤلف و کارگردان میدانم. من رشتهی سینما و ادبیات نمایشی خوندهام و تلاش برای مؤلف بودنم به من کمک میکند که در هر بستری بازیگری را گونهای خلق دوبارهی اثر بدانم. از طرف دیگر از برچسب زدن به هنرمندان استقبال نمیکنم، هنرمند در دل بستر فرهنگی مناسب میدرخشد وقتی سینمای ما بیمار است، تئاتر بیمار است و فضای درخشش ناب هنرمند فراهم نیست، نمیتوان با این برچسب گذاریها راه و عرصه را بر بازیگران و خالقان هنر تنگتر کرد. معنای درخشیدن نسبی است اینکه به چه نسبتی آن را میسنجید نسبت به توقعی که از خود دارید و نسبت به تلاش و راهی که طی کرده اید و پشت سر گذاشته اید؟ یا نسبت به کلیشه های جامعه؟ معیار اصلی سنجش در هنر خود شما هستید اگر راه را بی کم و کاست و پرتلاش آمده باشید هرچقدر هم که از توقع تان فاصله داشته باشید شما درخشیده اید و این انعکاس بلاخره در میان مخاطبین هم حس خواهد شد.
آیا باز هم علاقمند به تجربه گری در نمایش هستید؟
بله تجربهی تئاتر ممتاز و بیمانند است ممتاز و به غایت درخشان. تجربه ی بازی در تئاتر به نوعی تجربه ی اصیل و بی واسطه و قدمت دار در این رشته است که برای فهم دقیق و کامل از آن لازم و حیاتی است.
ترجیح اصلی شما چیست؟ نمایش؟ سینما؟ سریال؟
ترجیح من متن خوب است و تیم و کارگردان خوب، چرا که مدیوم هنر در رشته های مختلف تفاوت چندانی ندارد این جزییات است که متن را به متن تاثیرگذار تبدیل میکند و اگر کارگردان با پرداخت و مواجههای درست با متن روبرو شود، افتخار همکاری در آن کار برای من بهترین اتفاق است.
کافه عاشقی روندی موسیقایی _نمایشی داشت، رابطه شما با موسیقی و اصولاً موسیقی اصیل چگونه ست؟
موسیقی اصیل ایرانی برای من امکانی برای سفر به لایههای عمیق متن و واکاوی و شکافتن شعر است موسیقی ایرانی من را به اعماق درون خودم میبرد و بسته به وضعیت روحیام میتوانم با شنیدن آن شناخت درستی از خودم و جهانم داشته باشم.
شما تحصیلات مرتبط دارید، فرق بازیگری در سینما و نمایش از نگاه شما چیست؟
بیشترین تفاوتش در بداهگی و ایپروویزیتی و زیستن در لحظه است. این انگار بنا به گفتهی هراکلیتوس فیلسوف بزرگ پیشاسقراطی اینگونه است که یک رودخانه را نمیتوان دو بار شنا کرد و تئاتر یعنی زیستن در لحظهی اکنون و جادوی آن در همین است اکنونیتِ زمان، از طرفی سینما به خاطر امکان چکشکاری لحظه و درآوردن نابتریپ ناب اکنون، تجربهی دیگری است که ادراک دیگرگونهای از زمان است و بسیار مهم و قابل تأمل است.
نمایش مدیوم کوچکتری نسبت به سینما دارد، ولی چهره های مشهور سینما علاقمند به بازی در نمایش هستند، دلیل این امر چیست؟
بخشی از این ماجرا رخداد اجتماعی تئاتر معاصر ایران است که در یک دههی اخیر توانسته است به بهترین شکل ممکن علیرغم تمام مشکلات وحشتناک پیش رویش، مردم را با خود همراه کند و این همراهی مردم، گنجی بیمثال در تاریخ هنر ایران است؛ تئاتر که زمانی هنری مهجور و در حاشیه بود امروز به مرکز کارهای اجرایی تبدیل شده و این نتیجهی زحمات کارگردانان و بازیگران و بدنهی تئاتر است، از سوی دیگر ما نباید راه را بر بازیگران سینما برای ورود به تئاتر و راه را برای ورود بازیگران تئاتر بر سینما ببندیم. رها شدن از این برچسبها گام مهمی در رسیدن به دموکراسی است و دموکراسی شرط اول شکوفایی فرهنگ و هنر است.
سالها پیش در کارگردانی تجربه هایی داشتین، آیا برنامه ای برای ورود به کارگردانی در سالهای پیش رو دارید؟
من همیشه خودم را کارگردان میدانم همیشه خودم را متعلق به متن میدانم گاهی این متن سینماست گاهی نوشتن فیلم گاهی نوشتن نقد و گاهی بازیگری من را درگیر با متن نگه میدارد، بیشک در ادامهی راهم میخواهم مرزهای وجودم را گسترش دهم و در دورهی دکتری با تأمل بر فلسفه و ادبیات و نقد هنری قصد دارم مسیر و افقهای تازهای به روی خودم باز کنم، یکی از این افقها کارگردانی است کارگردانی متن را برای من به زندگی تبدیل میکند و زندگی را به متن و شاید اگر بخواهم بگویم مهمترین دغدغهی من چیست، درگیر شدن با زندگی از طریق هنر باشد، زیستن در دل هنر و با هنر زندگی را ادراک کردند.